بدون تردید تجددمآبی یک پدیده (phenomenon) است و ویژگیهای یک پدیده را دارد. از این رو بر خلاف مدرنیته و تجدد، تجددمآبی تاریخ ندارد و از اصالت برخوردار نیست اما بالضروره رخ میدهد. تجددمآبی میانگذارِ سنت و تجدد است هرچند هیچیک از این دو نیست. زمان ظهور تجددمآبی، رخ نمودنِ سطحی تجدد در سایه-روشن توهمِ تمدن مدرن است. زمانی که سنت، قابلیت انطباق با مدرنیته را ندارد، یا با معیارهای مدرنیته قابل فهم نیست، فرصتی مناسب برای بروز تجددمآبی (modernism) برای آنهایی است که به سنت پشت کرده و توانِ پذیرش مدرنیته را هم ندارند. تجددمآبان دوست دارند سنتی نباشند، اما برایشان اهمیتی ندارد که تا چه حد متجدد باشند.
در نظر ایشان، برونرفت از سنت، خود جذابیتی مدرن است. به کجا رسیدن و تا چه حد رسیدن چندان مهم نیست. در نگاه ایشان مظاهر بیرونی تجدد نیز خود تجدد است. نکتهی مهم در آفتشناسی تجددمآبی، عدم تمایز میان تجدد و تجددمآبی است. تجددمآبی همانطور که از سنت دور میشود از فهم تجدد نیز دوری میگزیند زیرا به خردورزی متجدد نیاز ندارد، چه بسا میتوان گفت عقلگرایی مدرنیته نیز با تجددمآبی همانیت ندارد. هویتِ تجدد به استلزامات و اقتضائاتی نیازمند است که خود در گفتمان با سنت و احیاناً تعدیل و یا نفی منطقی آن ریشه دارد و این مرحله، مرحلهی فهم فرهنگی است. بنابراین تجددمآبی در اندیشهیمتفکران شرقی در درونمایههای فکری ایشان راه نیافته است و شاید هم نمیتواند وارد شود. در واقع پدیدهی تجددمآبی را تنها در شبهروشنفکران مدعی تفکّر جدید میبینیم.
تجددمآبی به عنوان یک پدیده در شرق پیامدهای متنوعی داشته است که اساساً جهتدار نبوده، هرچند به نظر میرسیده که همواره هدف یکسانی را دربر داشته است. این پدیده در گذر خود میکوشیده تا در قالبهای تجدد خود را عرضه کند. اما هیچگاه از لایهی قشری و سطحی فزونتر نرفته است. شاید یکی از علل عدم رسوخِ تجددمآبی در عمقِ فرهنگ، کوشش آن برای ورود در دین و سبک زندگی بوده باشد. با نگاهی دقیق در پیشینهی تاریخی این پدیده پیمیبریم که کمترین نفوذِ تجددمآبی در میان علمای دینی و اندیشمندان، حوزههایی است که سوابق تاریخی فرهنگ خود، و بسترهای فرهنگی میراث فرهنگی خویش را به خوبی میشناختهاند، در مقابل، بیشترین تأثیرِ تجددمآبی را در میان کسانی مشاهده میکنیم که قبل از آشنایی با قابلیتهای فرهنگی و زمینههای روانی و اجتماعی فرهنگ خویش با دنیای متجدد آشنا میشوند و به نقادی آن چیزی میپردازند که درست نفهمیدهاند.
گاهی اوقات، در تعامل با ملل غربی و دریافت دورنمایی مبهم از علل رشد آن ملتها، تجددمآبی به صورت رسمی و حکومتی گسترش مییابد. به عبارت دیگر تجددمآبی به پارادایمی اجتماعی تبدیل میشود که البته به علت آنکه قوه قهریهی دولتی آن را پدید آورده، نمیتواند به پارادایمی فرهنگی تبدیل شود. لباسهای متحدالشکل و کشف حجاب در ایران نمونهی ایننوع تجددمآبی بود که هیچگاه به صورِ قطعی تجدد تبدیل نشد.
تمایز میان تجدد و تجددمآبی، توجه برخی اندیشمندان را که هم با جامعهشناسی دین و فرهنگ آشنا بودند و هم دغدغهی نوآوریهای انسان مدرن را داشتند به خود جلب نمود. بدینگونه روشنفکرانی همچون محمد عبده، سید جمالالدین، دکتر شریعتی و جلال آل احمد ضمن معرفی تجدد و احیاگری مورد نیاز شرق به معرفی پارادایمهایی منطبق با آموزههای دینی و فرهنگی پرداختند.
از طرف دیگر، نقش دین نیز بر تجددمآبان مورد غفلت قرار نگرفته بود. تجددمآبی با تفسیر دینی، پدیدهای تأملبرانگیز در ایران بود که برای باز کردن جای پای تجددمآبی مورد توجه قرار گرفت. همانگونه که ملکمخان میپنداشت «تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است. از این رو فکر ترقی مادی را در لفاف دین عرضه داشتم[i]»، مستشارالدوله نیز به تبدیل حقوق جدید به حقوق شرع از مجرای تقلیل مفاهیم مدرن غربی همت گماشت. مستشارالدوله در راه تقلیل مفاهیم مدرن غربی و همانندسازیهای بیبنیاد و نامتناسب آن با سنتها و قوانین و احکام شرعی، در موارد متعدد و فراوانی کوشیده بود تا با توسل به آیات و احادیث اسلامی، مشروع بودن مفاهیم و نهادهای جدید غربی و حداقل مغایر نبودن آن مفاهیم و نهادها با اسلام را اثبات کند[ii]. از همین دیدگاه بود که مستشارالدوله در نامهای که به آخوندزاده نوشت تاکید کرد: «در کتابِ روحالاسلام به جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون، از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهین پیدا کردهام که دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام، یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است».
مشکل اصلی در تجددمآبی دینی گرایش و توجه به «تجدد» بیش از «دین» بوده؛ بدین صورت که به هر حال تفسیر دینی باید توجیهی متجددانه پیدا میکرد. این بدان دلیل بود که گاهی اوقات، تجددمآبی باید روحی دینی مییافت تا مقبولیت عامه یابد.
بهطور کلی پدیدهی تجددمآبی در شرق بدین جهت رخ داد که عاملِ رشد و شکوفایی ملل در تبعیت از غرب تلقی میشد و الگوبرداری از غرب بهمنزلهی تنها راه حل ممکن در نظر گرفته میشد. البته اینک به نظر میرسد جریان تجددمآبی بهتدریج رنگ باخته و جای خود را به تجددآگاهی (modernist-conscious) داده است. تعریف و ساختارهای تجدد از نظر فرهنگی و بومشناختی مورد تحلیل قرار گرفته و انگیزهی غربیشدن برای انسان شرقی، امری نامأنوس شناخته شده است. بدین جهت بازگشت به سنت و بازخوانی آن با اندیشههای متجددانه مورد تأکید اندیشمندان و روشنفکران دهههای اخیر قرار گرفته است. تجددآگاهی، نگاهی واقعبینانه به تجدد و غربِ مدرن است بدون آنکه مدعای غربی شدن در شرق را داشته باشد. در فرایند تجددآگاهی در شرق امروز، شیفتگی غرب و ازخودباختگی فرهنگی رخ نمیدهد، بلکه رویکردی نقادانه به فرادهش شرقی روی میدهد. البته تردیدی وجود ندارد که جاذبههای مدرنیته در شرق همچنان کششهای تجددمآبانه را با خود همراه دارد، اما دستکم به لحاظ جامعهشناختی و تاریخی، ارزشهای شرقی احیا میشوند. شاید این امر در سایهی گفتوگوی فرهنگها، تجددمآبی را با عقلانیت مدرن آشناتر سازد و فضا را برای هماندیشی سنت و مدرنیته آمادهتر کند. این هماندیشی به معنای هماهنگ کردن سنت و مدرنیته نیست، بلکه در فضای نوین فلسفهی میانفرهنگی، زمینه را برای گفتوگوی فرهنگها آماده میسازد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.