شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (74-75) شماره پانزدهم سبک زندگی کلیات ظهور دستورات اخلاقی و غیاب اخلاق
برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس طرق مختلفی پیشنهاد شده و مشربهای گوناگونی پدید آمده است. از جمله مشرب سقراطی است. طبق این مشرب، انسان باید خود را از راه عقل و تدبیر اصلاح كند. آدمی اول باید به فواید تزكیه و مضرات آشفتگی اخلاق، ایمان كامل پیدا كند و سپس با عقل یكیك صفات مذموم را پیدا كند. شهید مطهری در این مورد مثال می زند (مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص 266) که: مثل كشاورزی كه از لابلای زراعت با دست خود یكیك علفهای هرزه را بكند، یا مثل كسی كه می خواهد گندم را با دست خود از ریگ و كلوخ پاك كند و آنگاه آنها را از خرمن هستیاش پاك كند. طبق این روش باید با صبر و حوصله و دقت و حساب و اندیشه، تدریجاً مفاسد اخلاقی را زایل كرد و غشها را از طلای وجود پاك كرد، و شاید بتوان گفت كه برای عقل امكانپذیر نیست كه از عهده برآید.
شهید مطهری معتقد است این فیلسوفان، اصلاح اخلاق را از طریق فكر و حساب میخواهند پیگیری کنند و در مقابل، دیدگاه اهل عرفان و سیر و سلوك را که در آن به جای پویشِ راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد میكنند، مطرح مینماید. در این راه تأثیر نیروی محبت و ارادت در زایل كردن رذایل اخلاقی از دل پیشنهاد میشود: «كاملی را پیدا كن و رشتهی محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز كه از راه عقل و استدلال، هم بیخطرتر است و هم سریعتر» (همان، ص 267). در مقام مقایسهی این دو نگرش او مثالی میزند: كسی است كه بخواهد ذرات آهن را از خاك با دست جدا كند، چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یك آهنربای قوی در دست داشته باشد ممكن است با یك گردش همهی آنها را جدا كند. نیروی ارادت و محبت مانند آهنربا صفات رذیله را جمع میكند و دور میریزد.
مولوی مثال تاریخی خوبی برای این مسئله است. او از اول اینچنین سوخته و پرهیجان نبود. مردی دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشهی شهرش مشغول تدریس بود. از روزی كه با شمس تبریزی برخورد كرد و ارادت به او دل و جانش را فرا گرفت دگرگونش ساخت و آتشی در درونش برافروخت.
تقابل این دو نوع نگاه که شهید مطهری تبیین کرده است را می توان با تعابیر دیگری تقریر کرد: اخلاق و فرااخلاق.
برای مثال از اخلاق و فرااخلاق می توان سعدی و حافظ را نام برد. برای تحکیم اخلاق قبل از رجوع به سعدی به حافظ نیازمندیم. سعدی شاعر اخلاق است. او اهل تذکر و نصیحت (البته با شهد شاعرانه) است تا جایی که حتی مدح را با تذکر توأم میکند (شعر و همزبانی، ص54) و حتی در غزل نصیحتگری را از یاد نمیبرد (همان، ص55). اما حافظ شاعر خلّت و مهر و معرفت است. تفاوت راه این شاعر با شاعر اخلاق کم نیست؛ اولی عمل نمیبیند، زیرا عمل منسوب به خود است و خود و خودی حجاب است (همان، ص60). (البته سعدی در پایان بوستان ضمن تسلیم و قبول قهر و غلبه خداوندی مستعد آغاز ورود به آفاق خلّت و معرفت است: ص64).
افق خلّت چیست؟ به نظرم خلّت عالم همزبانی و یکی شدن است که ضمن گذر از اضداد، قیاس را از بین میبرد: اینجاست که عالم فراسوی نیک و بد پدید میآید.
خلوت و گوشهنشینی حاصل گذر از اضداد و گرفتن قیاس کار است تا جایی که از خوب و بد ، ریا و گناه ، غرور و فجور و فرشته و دیو میگذرد و به تعبیری دیگر: از خلق گذر میکنیم و به حق میرسیم.
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد/ دیو چو بیرون رود فرشته در آید
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر/که صیت گوشهنشینان ز قاف تا قافست
چنین افرادی نیازمندان و گدایان هستند و از دوگانههایی مانند خوب و بد، نام و ننگ، سود و زیان، غم و شادی، شكر و شكایت، پادشاه و گدا فارغ شدهاند.
از پادشاه و گدا فارغم بحمدلله/ گدای خاك در دوست پادشاه منست
سیاست اخلاقی و دستورالعملهای اخلاقی ظرفیت محدودی برای اخلاقی زیستن دارند و حتی افراط در آنها نتیجهی معکوس دارد. سیاست تدبیر و مصلحتبینی (موافقت و مخالفت) است و این كار از كسی كه همهی عالم را سایهی حق میداند و عالمسوزی میكند به دور است.
رند عالم سوز را با مصلحتبینی چه كار/ كار ملك است آنكه تدبیر و تأمل بایدش
چه جای شكر و شكایت ز نقش نیك و بدست/ چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند
چنین نگرشی به اخلاق، در سبک زندگی نشانههای مهمی دارد.
1
وقتی نگرش فرااخلاقی مطرح میشود به جای دستورات جزئی، کلیت و منشأ اخلاق مدنظر قرار می گیرد، لذا یکی از نشانههای نگرش فرااخلاقی پرهیز از جزئینگری افراطی است. به عبارت امروزیتر پرهیز از حاشیهپردازیها. در زندگی امروز حاشیهها اهمیتی بیشتر از متن پیدا کردهاند. این نشانهی مهمی از یک وضع ظاهربینانه در سبک زندگی ماست.
امروزه در رسانهها به حاشیهها زیاد پرداخته میشود و فروع، فدای اصول میگردند. در رسانهها رسماً بخشهایی هست که حاشیهسازی میکنند. حتی در یکی از شبکههای رسانهی ملی بخشی هست به نام دوربین خبرساز! در شرایطی که گفته میشود هر خبری نباید پخش شود، دیگر چرا خبرسازی؟ چرا خبر (بخوانید حاشیه) اینقدر مهم شده است؟ در اسلام تجسس ممنوع است و سوءظن و تهمت گناه است و حاشیهسازی به این بداخلاقیها دامن میزند. هماکنون به نام «اصلاح» در بخشهای ویژه افشاگری میکنند، اما همچنان مشکل بداخلاقی در سیاست، ورزش و جامعه برقرار است. این اخبار حاشیهای بر التهاب اضافه میکند. در این شرایط چرا نقد بداخلاقی به بداخلاقی دامن میزند؟! حاشیهپردازی نمادی از افراط در دستورات جزئی اخلاقی است. شاید بتوانیم بگوییم در رسانهها عیبجویی و تجسس به قصد اصلاح اخلاقی صورت میگیرد اما این اعمال نتیجهی معکوس به بار میآورند.
پرداختن به حاشیهها با اصل «بخشش» در تضاد است. ما دیگران را میبخشیم چون وجود آدمها مهمتر از اعمال آنهاست. (البته لازم به ذکر است منکرات و رذائلی که گسترش پیدا میکنند دیگر حاشیه نیستند و متأسفانه به متن جامعه تبدیل شدهاند، در اینصورت نهی از منکر حاشیهپردازی نیست). گاهی افراد در خشم، شهوت، حرص و حسد دست به اعمالی میزنند، اما نباید به خاطر خطاهایشان در مقابل افراد غیرمرتبط افشاگری کنیم مگر اینکه آنها از ارتکاب عمل فراتر رفته و عمل بد خود را دوست داشته باشند که البته حساب چنین افرادی جداست.
حافظ میگوید:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن
اما در بعضی نسخهها اینگونه آمده است:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
راز چیست که می تواند با عیب متناسب شود؟
راز را میتوان اینگونه تعریف کرد: آنچه که به پختگی و وضوح نرسیده و زمینه و ظرفیت و مقبولیت آن آماده نشده است (چه برای خودمان وچه برای دیگران!). گاهی دیگران آنچه در ما وجود دارد را نمیتوانند تحلیل کنند، گاهی خود ما هم نمیتوانیم آن را واضح بیان کنیم. هر چیزی ریشهای دارد و اگر چیزها را بکَنیم و از مادرشان جدا کنیم آنگاه خوب و بد با هم مشتبه میشوند.
عکسها و فیلمها قطعهای از زندگی را بر میدارند و نمیگذارند حوادث را در کلیتشان بفهمیم و تحلیل کنیم. عکاسی و فیلمبرداری نوعی جزئینگری را ترویج میکنند. وقتی با یک تصویر روبهرو میشویم آنچه دیگران تدوین کردهاند را وارد ضمیر خود میکنیم و دیگر خبری از قبل و بعد حوادث نیست. عمل «شکار لحظهها» ضبط حرکاتی است که وقتی پشت سر هم میآیند و میروند طبیعیاند اما وقتی از زمین خود کنده میشوند «جالب!» میشوند. برای همین ما مقابل دوربینها ژست و قیافه میگیریم تا مبادا آنچه مردم همیشه از ما میبینند را این بار توسط دوربین ببینند!
امروز با پرداختن افراطی به حاشیهها میخواهیم رذائل جامعه را نقادی کنیم. اما پس چرا نقادیها و افشاگریها نتیجهی عکس داده است و فیالمثل هرچه بیشتر برنامهی تلویزیونی نود پخش میشود، حاشیههای بیشتری از فوتبال برای این برنامه پربیننده ظهور میکنند؟!
2
یک نتیجهی مهم دیگر مبتنی بر نگرش فرااخلاقی که میتواند اثر خود را بر سبک زندگی ما بر جا بگذارد، توجه به مردان اخلاقی است. مردانی که مظهر اخلاق هستند با مهر و خلت اخلاق را در دیگران میدمند. مردان اخلاق بیشتر از معلمان اخلاق مؤثرند. تفاوتی که شهید مطهری میان روش عقلی و روش عرفانی بیان کرد میتواند به این نتیجه برسد. اکنون ما به «مردان مردمدار»ی نیاز داریم تا اخلاق را بدون درس و مدرسه انتقال بدهند. پاتوقهای اخلاقی (اگر این معنا را تحقق ببخشند) برای جامعهی ما مرهم شیرینی خواهند بود.
اکنون در مقام نتیجهگیری میتوان پرسید: چرا در بطن زندگی به جای اخلاق اینقدر ما دستورات اخلاقی داریم؟ در حالی که قوام اخلاق به عالمی فراسوی نیک و بد بر میگردد.
اخلاق بیشتر در اعمال ارزشی به کار میروند و یا ارزشهای ناظر به عمل در زندگی مردمان. پس تصور اولیه این میتواند باشدکه برای گسترش و تحکیم اخلاق باید بعد عملی زندگی تقویت شود. اما در مقابل این نظریه میتوان گفت که اخلاق گرچه ناظر به «عمل» است اما بنیاد و اساس خود را از ساحتی ورای خود میگیرد. به عبارت دیگر میتوان به عالمی ورای ارزشها قائل شد که ارزشها را مستقر میکند و تحکیم میبخشد.
شاید این سخن بهنظر متناقض میرسد. چون از یک طرف گفته شد ما به جای حرف و دستورات اخلاقی نیاز به عاملان به اخلاق داریم ولی از طرف دیگر هم گفته شد قوام اخلاق را نه در عمل که در ورای عمل بجوییم. در تبیین این ابهام باید گفت: ما به جای سخن گفتن از عمل اخلاقی و ضرورت دستوراتی که داعیهی عمل به اخلاق را در خود دارند، باید همنشین عاملان اخلاقی شویم. همنشینی با مردان و عاملان اخلاق، گذر از دستورالعملهای عملی اخلاق و حرکت به سمت تحقق عمل اخلاقی (از طریق عالمی ورای اخلاق و عمل) است.
تکیهی زیاد بر مواعظ اخلاقی نهتنها کار را پیش نمیبرد بلکه توهمزاست وحاشیهها بر اصل غلبه پیدا میکنند. یک علت مهم گسترش بیاخلاقی در جامعهی ما این است که ما زیاد از اخلاق دم زدیم! كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِكُم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.