شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (74-75) شماره پانزدهم نظریه اجتماعی کلیات علم-دین یگانه یا دوگانه
یکی از مشهورات روزگار ما تفکیک مقام دانش از ارزش است. میدانیم که این نگاه در مغرب زمین بهخصوص از هیوم به اینسو و با تفکیک مقام هست و باید، و وصف و تجویز آغاز شده است و با نگاه سیانتیستی و علمی پوزیتیویستی در غرب قرن بیستم ادامه یافته است.
در این تلقی علم، ماهیتی بیجهت، فراتاریخی، غیرنسبی و مطلق، جهانشمول، توصیفی و محض دارد و با جملات خاصی نشانهگزاری شده است؛ مانند دو دو تا همیشه و هرجا چهار میشود و یا «بالاخره آب در صد درجه میجوشد!». این نگاه ابتدا در علوم تجربی و سپس در علوم انسانی بسط یافت (مانند تلاشهائی که آگوست کنت و دیگران نمودند؛ میتوانید شرح آن را در کتاب فلسفهی روشنگری کاسیرر ببینید).
با گسترش پوزیتیویسم به ساحت فلسفه و نفی گزارههای متافیزیکی در جهان غرب و مهمل دانستن این دست گزارهها، فیلسوفان طرفدار فلسفه در مقام دفاع از فلسفه به مبانی علمیت پوزیتیو حمله کردند و نشان دادند که علم به مثابه یک رشته و دیسیپلین امری تاریخی، جهتدار، نسبی و بهشدت دارای سویههای تفسیری و تأویلی و در نتیجه ارزشی است.
این نگاه به خصوص در کارهای کسانی چون دیلتای برجسته شد و در زمانهی نفی فراگفتمانها و فراروایتها در کسانی مانند فوکو، گادامر و همهی کسانی که ما با عنوان پستمدرن و پدیدارشناس و هرمنیوتیک، فیلسوف علم و... میشناسیم، استقرار یافت. در عالم فلسفهی حقوق کسانی چون دورکین معتقد شدند که حقوق اصولاً امری تفسیری است و تفسیر یک عمل انسانی و ارزشی است و در نتیجه حقوق امری ارزشی است.
ورود فضای پستمدرن به ایران تلقی پوزیتیو حاکم بر تلقی از علم و نسبت آن با ارزش را در میان اهل فکر متزلزل نمود و امکان بازتولید نسبت ارزش (دین، ایمان) و علم را که با نگاه پزیتویستی کمرنگ شده بود فراهم آورد.
توضیح آنکه نگاه سنتی حوزویان ما به علم با نگاه اثباتی و پوزیتیو به علم تناسب بیشتری داشت. فلاسفهی ما علم را موجودی غیرتاریخی و ثابت و غیرانسانی فرض میکردند و از این جهت با پوزیتیویسم هم سخن بودند، اما آنان علم را اصولاً امری متعالی و افاضهشده میدانستند و نه امری تجربی و صرفالتجربه. هرچند تجربه را نیز از مراتب عقل و نوعی علم مفید یقین و منطبق با واقع میدانستند.
این است که فیلسوفان دینی از هر دو گروه تناکر داشتند: روش پوزیتیویسم را میپذیرفتند و در ماهیت علم و صرف حسی دیدن علم با آنان مخالف بودند، ولی روش و تعریف علم هرمنیوتیک و نسبیانگار را نمیپذیرفتند، اما از اینکه در این نگاه جائی برای علم دینی و امکان توصیف علم به پدیدهای ارزشی باز شده بود، خشنود بودند. هرچند هماره ترس از نسبیت و شکاکیت که فوبیای سنتی فلاسفهی اسلامی بوده است، آنان را از همدلی با اینان بازداشته است و آنان ترجیح میدهند طرف دیالوگ خود را پوزیتویسمها قراردهند تا پدیدارشناسان و هرمنیوتیکها.
اصولاً سخن گفتن از علم دینی و نسبت ارزش با دانش و علم با ایمان، ذیل عالمی امکان یافته است که غرب برای ما فراهم دیده است؛ لذا در جهان دینی سنتی که نمونههای بارز آن در قرآن و سنت متجلی است چنین تعارش و نسبتیابی و پرسش از این دو مطرح نیست. گویا این پرسش در آنجا امکان و جائی ندارد و این به این دلیل است که ظاهراً بین دو مفهوم علم با ایمان دوگانگی ذاتی فهم نمیشده است و برعکس قاعده آن بوده است که علم، عمل، ایمان و... نوعی همنشینی و وحدت مصداقی و ای بسا مفهومی دارند و از کسانی که به صورت خلاف قاعده، این همنشینی را در خود نفی مینمودند، با عنوان عالم بیعمل مذمت میکردند.
علم در آن جهان همان علم توحید، اخلاق و فقه است و ما بقی معلومات بشری ذیل فضل و سایر مفاهیم دستهبندی میشود و اموری فرعی و غیراصیل تلقی میگردد؛ لذا علم به دینی یا غیردینی تقسیم نمیشود؛ بلکه علم اگر به عرصهی عمل آید و موجب ایمان گردد نافع است و الافلا. توجه به این نکته که پرسش علم دینی و امکان یا عدم امکان آن اصولاً از عالم مدرن برخاسته است ما را به این سخن رهنمون میکند که ای بسا پاسخ دادن به این سؤال خود فروغلتیدن در آن و بازتولید همان چیزی باشد که از آن فرار میکردیم.
شاید اگر ما به جهان الهی خود رجوع نماییم و علم را مثابه یک امر متعالی و دینی فهم کنیم، پرسش علم دینی منتفی گردد و دیگر از رابطهی بین دانش و ارزش سخن گفته نشود و ما این دو را، دو ذات و جوهر متمایز فهم نکنیم. کما اینکه در آن عالم، بحث تاریخی بودن یا نبودن علم به این صورت، صورتبندی نمیگردد و آن مسأله به گونهای دیگر حل؛ بلکه منحل میگردد.
البته این سخنان به این معنا نیست که اکنون از امکان علومی چون فلسفهی علم و تاریخیت و نسبی بودن علوم تجربی بهره نبریم، اما باید دانست این بهره بردن از باب اشتغال ظالمین به هم است و الا در روزگار عدل، زمانهی علم زمانهی دیگری خواهد بود. اکنون علم ایرانی ما بین پوزیتیویسم و هرمونوتیک راهی برای تنفس دینی خود میجوید، باید این راه را بازگذاشت اما در زمانهی دین حق، دیگر چنین پرسشی وجود نخواهد داشت.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.