هایدگر در مورد زندگی ارسطو گفت: او به دنیا آمد، کار کرد و مرد! این به اعتقاد خاص او بر میگردد که اگر به جای هستی و جهانِ زمینهی اثر به زندگی صاحب اثر بیندیشیم، آن اثر خود را به روی ما میبندد. بر این اساس هایدگر به ندرت دربارهی خود گفت و نوشت. (هیدگر و پرسش بنیادین، ص 19-16)
چرا هیدگر که ارسطو را به خاطر توجه خاصش به حکمت عملی ستود، اینگونه از اعمال زندگیاش روبرگرداند؟ به نظر تاکنون پاسخی به این تناقض داده نشده است. دکتر داوری هم با چنین تلقیای سعی میکند حساب برخی رفتارهای سیاسی فردید را از افکارش جدا کند. اما داوری چه پاسخی دارد وقتی خود، جدایی نظر از عمل را در سیر تفکر غربی تحلیل میکند و میتوان شواهدی بر وحدت علم و عمل در منظومهی آراء وی یافت؟
نگارنده در اینجا پاسخی به این سؤال از متن افکار نویسندگانِ مورد اشاره ندارد. اما بسیار مناسب است تا به عنوان یک دانشجوی قرآن و حدیث، در رابطه با پرسش رابطهی تفکر و زندگی، نگاهی به پاسخهای احتمالی از متن دین بیندازد.
در مورد رابطهی تفكر و زندگي مواضع مختلفی را ميتوانيم بيابيم.
وحدت علم و عمل
علم و عمل، معرفت و عبادت، دو معني هستند که در اسلام، همسايه و به تعبيري يکي شدهاند. چگونه علم و عمل يکي ميشوند؟ وحدت علم و عمل یعنی علم باید نافع باشد. علم به عمل و عمل به علم زنده است. ما با علم عمل ميکنيم، اما از طرفي علم، عمل را فرياد ميزند، اگر نيايد علم کوچ ميکند. (حکمت 266 نهج البلاغه) حقيقت در قلب کسي يافت ميشود که گفتار با رفتارش و آشکار با پنهانش موافق باشد. (اصول کافي، کتاب عقل و جهل، حديث 12) دلايل روايي وحدت علم و عمل فراوانند: خدا عملي را قبول نميكند جز با معرفت و هيچ معرفتي نيست جز با عمل. هركس معرفت پيدا كند، معرفت او را به عمل دلالت ميكند و هركس عمل نكند معرفتي براي او نيست؛ بدانيد كه ايمان بعضي از آن بعضي است. (كافي، باب كسي كه بدون علم عمل كند) كسي كه قولش فعلش را تصديق نكند عالم نيست. (كافي، باب صفات علما) نه اينكه تنها او را عالم بيعمل بنامند[1].
تقدم معرفت بر عمل
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ. (الكافي /2/ 466)
در این روایت امام (عليهالسلام) جملهای مبنی بر اینکه «وقتی معرفت پیدا کردی هرچه میخواهی انجام بده» را اصلاح میکنند. ایشان میفرمایند: من گفتم وقتی معرفت پیدا کردی هرچه از خیر میخواهی انجام بده که پذیرفته میشود.
آیا در این روایت نوعی جدایی معرفت از عمل وجود ندارد؟ به این معنی که ابتدا باید معرفت کسب کرد و سپس عمل کرد؟ به نظر میرسد که تعبیر قبولشدن اعمال، نشان از این باشد که معرفت، عمل را مقبول و مؤثر میکند و شاید بشود گفت از انتزاع و بیفایدگی در میآورد. شاهد این تفسیر سورهی محمد است.
اصلاح عمل توسط ايمان و معرفت
وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (محمد/ 2)
سورهی محمد دربارهی اولویت ايمان بر اعمال است. بارها در اين سورهی نهچندان طولاني، از اصلاح امور توسط ايمان و بياثرشدن اعمال به واسطهی كفر سخن به ميان ميآيد. در معناي ايمان، كلمات حق، ولايت و نصرت خدا (به شرط نصرت اهل ايمان)، بر بينهبودن و تبعيت رضاي خدا آمده است. و در معناي كفر، كراهت از ما انزل الله، كري و كوري و تبعيت خشم خدا و مرض قلب (كه با آن كينه را بيرون ميريزد) آمده است. اولویت ایمان موجب بیتوجهی به اعمال آنها نیست؛ اهل ايمان البته امتحان ميشوند، اما در امتحان در پس اعمال، جوهرهی ايمان، خود را نشان ميدهد. اهل ايمان بهشت را قبل از ورود ميشناسند (آيهي 6). بوي بهشت از دور به مشام ميرسد و اين يعني ايمان قبل از عمل اثر ميگذارد (هرچند اين اثرگذاري از طريق اعمال باشد!). خدا خود ولايت دوستانش را به عهده گرفته است و جالب است كه حتي از خواستي كه آنها را آزار دهد، مثل «درخواست انفاق»ي كه آنها را بخيل كند، صرفنظر ميكند. خدا به شرط ايمان و تقوا كاري به اموال ندارد! هرچند اگر آنها به او پشت كنند تمامشان (خود و اموالشان) را تبديل به قومي ديگر ميكند (آيه 36 تا 38). یعنی ایمان افراد سبب میشود تا ضعف در رفتارها توسط خداوند ندیده گرفته شود.
خلاصه اینکه سورهی محمد میگوید: اصلاح بال (شأن و حال و اوضاع) به واسطهی ايمان و معرفت صورت ميگيرد. «بال» اصطلاحی قابل تأمل است که میتوان آن را به زندگی فرد هم تعبیر کرد.
عاقبت سوء عمل بر معرفت
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (روم/ 10). در این آیه گفته میشود کسانی که بدی میکنند در عاقبت به تکذیب و تغییر در معرفت و تصدیق کشیده میشوند. در اکثر آیات قرآن علم بر عمل اولویت دارد اما این آیه از معدود شواهد تأثیر عمل بر نظر است.
تفكيك بين دو نوع عمل
شاید راهحل جمع آرای پیشگفته این باشد که باید بین دو نوع عمل تفکیک کرد.
1. عمل مقرون به علم
2. عمل جدا از علم
عمل مقرون به علم در قرآن همان محکمات هستند که قابل تبعیتاند. چراکه از آیهی 7 سورهی آل عمران و نیز روایات میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که محكم همان است كه بشود به آن عمل كرد و بلكه بايد. به این روایت از امام صادق (علیهالسلام) توجه کنید:
فأما المحكم فنؤمن به و نعمل به و ندين به، و أما المتشابه فنؤمن به و لا نعمل به (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 599). به محکم، ایمان میآوریم و به آن عمل میکنیم ... و به متشابه ایمان میآوریم و عمل نمیکنیم.
این نتیجه کاملا مطابق با آیه قرآن است: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا (آل عمران/7).
تعبیر قرآن این است: اهل انحراف قلب، از متشابه قرآن تبعیت میکنند ... یعنی عمل به بخشی از قرآن، نشانهی زیغ و انحراف و به تعبیر قرآن نشانهی نفاق است!
محکمات و متشابهات شخصیتی
مصداق این متشابهات را در اشخاص هم میتوان تبیین کرد. افراد محکماتی دارند و متشابهاتی. اسرار و عيوب اگر پوشانده نشوند تفرقهاندازند. شاید با استفاده از آیات سورهی حجرات بتوان گفت معرفت به برادران با اعمالي چون تمسخر، عيبجويي، لقبگذاري، بسياري گمانها، تجسس وغيبت (حجرات/12-9) نميسازد. کسي که کسي را مسخره ميکند، احتمال نميدهد که شايد او از خودش بهتر باشد. او به ابهام قضاوتش بياعتناست. کسي که عيبجوست آنچه ظهورش را ناگوار است ميطلبد. او مثل کسي که تجسس ميکند نميفهمد که زمان ظهور نرسيده و خدا هر چه بخواهد آشکار ميکند. کسي که لقب ميگذارد واقعيت شخصيت آدمها را ناديده ميگيرد و برايشان صفت ميتراشد. کسي که گمانهزني ميکند اگر به واضحات و محکمات بياعتنا باشد در خطر است. کسي که غيبت ميکند به امر حاضر بياعتناست و آن را تلف ميکند. اگر به جاي معرفت و تندادن به آنچه هست و قرار داده شده (حجرات/13)، غيبت کنيم و حاضر را فداي غيبت کنيم، مثل اين است که برادرمان را حذف کنيم و از گوشتش در حالي که مرده (غايب) است بخوريم! (حجرات/12) شاهد سخن، آیهای از سورهی حجرات است که در پایان بحث نحوهی رفتار با برادران آمده است: مردمان قبيلهقبيله و شعبهشعبه شدهاند تا به هم معرفت پیدا کنند؛ يَأَيهَُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ وَ جَعَلْنَاكمُْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ ... (حجرات/13) بايد بدانيم که اهل کجا و چه چيزي هستيم. در طي مسير، ريشهها بهترين راه رسيدن به سرچشمه و نقطهی واحد است. اين توجه اگر به قصد تجسس و گمانپردازي و ... نباشد «معرفت» است.
نتیجهگیری
تلقیهای مختلف از رابطهی زندگی و تفکر در آیات و روایات وجود دارد. اما شاید بشود تلقی آخر را به عنوان تلقی حاکم قبول کرد و باقی را با آن تفسیر نمود. واقعیت این است که پیوند زندگی و عمل با تفکر و معرفت به هیچ وجه انکارشدنی نیست. عمل اگر در بخش محکمات زندگی فرد باشد، معرفت را تحت تأثیر قرار میدهد و بلکه با آن یکی میشود، اما در بخش متشابهات میتوان تأثیرات عملیاش را نادیده گرفت و بلکه امید تغییر آن را از طرف معرفت راسخ در قلب طلب کرد. عارف و عالم واقعی کسی است که محکماتش افزون و متشابهاتش اندک و نیست گردد. چنین کسی سنت رفتاریاش هم معرفتبخش است. اما تاریخ از چنین بزرگانی زیاد به خود ندیده است و اسلام هم دعوت به معرفت به دیگران ضمن دوری از گمان نموده است.
خلاصه کنیم؛ اکنون میتوانیم نتیجه بگیریم. هرکه علمش از عملش جداست، شناخت زندگياش شناخت افکارش نيست. خواندن بيواسطهی زندگينامهی مردم و حتي بسياري از اهالي علم و دانش ميتواند حجاب فهميدن افکار هم بشود! بسياري از زندگينامههاي خصوصي و عمومي را بايد متشابهاتي دانست که به جاي تحقيق و پژوهش بهتر است ستر شوند.
[1]-در مورد وحدت علم و عمل مفصلاً در مقالهی «وقتي عرفان نظري مي شود» -سوره اندیشه، 56 و 57 صص207 الی210صحبت كرديم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.