شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم نظریه اجتماعی کلیات غلبهی دموکراسی بر بروکراسی
دوگانهی بوروکراسی-دموکراسی
جایگاه مردم در جامعه، نحوهی حضور و نقش آنها در تصمیمگیریها، چگونگی تجلی اراده و خواست مردم، تأمین خواستههای آنها و کسب مشروعیت و مقبولیت برای حکومتها، همواره محل تأمل و چالش بوده است.
این چالشها و مشکلاتی که بر سر راه دولتها برای ادارهی جامعه وجود داشت و نیز پیشرفتهای خیرهکنندهی علم بهویژه در علوم طبیعی و تکنولوژی، اندیشمندان عرصهی سياست را بر آن داشت تا پاسخي علمي براي آن مسائل بيابند. اما علم بهمعنای آنچه که در علوم طبیعی مطرح بود، میبایست ناظر به حوزهای باشد که تا حدودی دارای ثبات و پایداری بوده و صفت همگانی بودن و جهانشمولی را به خود بگیرد؛ و صحنهی مدیریت کشور، صحنهی مواجهه با مردم و پاسخگویی به آنها بود و لذا بسیار دور از ثبات.
لاجرم آنچه که به عرصهی عمومی مربوط میشد و ناظر به تعیین اهدافی بود که بنا به خواست مردم میتوانست تغییر کند، بر دوش سیاست نهاده شد و ابزار و چگونگی رسیدن به این اهداف و تأمین خواستهای مردم بر دوش مدیریت دولتی. قرار شد که مجریان با واقعیتها و عینیات که نزدیکتر به ثبات هستند، سروکار داشته باشند و سیاستمداران با ارزشها که از واقعیات باید زدوده شوند. مجریان دولت نبايد برایشان فرقی کند که به سمت چه هدفی حرکت میکنند، آنها بايد به بهترین نحو، هدفی را که سیاسیون مشخص میکنند، محقق سازند. سیاستمداران گوشهایی هستند که مصالح و خواستهای مردم را میشنوند و زبانهایی که آن را به مجریان عرصهی اداره منتقل میکنند و مجریان نیز متخصصانی هستند که بر کاراترین روشها و ابزار مسلط هستند و هر هدفی که برایشان مشخص شود، با تخصصشان به بهترین نحو پيگيري مینمایند. اینگونه شد که جدایی ارزش از واقعیت -که ستون اساسی علم بود- و جدایی هدف از وسیله، به کمک این اندیشمندان آمد. دوگانهی سیاست-اداره در بیان و زبان و عمل ویلسون تثبیت شد، به این امید که برای ادارهی جامعه به علمی کمخطا و پیشرو و کارآمد نایل شوند. دوگانهای که با وجود برملا شدن ضعفها و خطاهای فراوانش، هنوز هم سایهاش بر سر مباحث آکادمیک رشتهی مدیریت دولتی و نیز بر سر حاکمان جوامع سنگینی میکند.
دوگانهی سیاست-اداره موجب پیدایش دو دسته افراد در حکومت شد؛ دموکراتها و بوروکراتها. دموکراتها با رأی مردم انتخاب میشوند و باید حافظ و مراقب منافع مردم و وکیل مردم در حکومت باشند. اما بوروکراتها بر اساس تخصصشان گمارده میشوند و فقط مجری سیاستهایی هستند که از سوی دموکراتها به آنها ابلاغ میشود. این مرز بین دموکراسی و بوروکراسی -که صورت دیگری بود از مرز بین ارزش و واقعیت، هدف و وسیله، سیاست و اداره- نتوانست مستحکم بماند و از همان ابتدا سستی خود را نشان داد و میتوان گفت که در عمل فرو ریخت. سؤالهایی که پس از ادعای جدایی بوروکراسی و دموکراسی مطرح میشد از این قبیل بود: چه کسی باید میزان تحقق اهداف توسط بوروکراتها را ارزیابی کند؛ کسی که هدف را تعیین کرده (دموکراتها) یا آنکه ابزار رسیدن به هدف در دستانش است و میتواند راجع به اقتضائات کار و محدودیتها و لوازم آن حرف بزند (بوروکراتها)؛ بنابراین کدامیک از بوروکراتها یا دموکراتها بهمرور زمان قدرت مانور و نفوذ بیشتری مییابند؛ چرا لابیها و توافقهای بین بوروکراتها و دموکراتها هیچوقت حذف نشد؛ اگر قرار بر جدایی سیاست از اداره بود، چرا دموکراتهایی که گاهی نمیتوانند اخراجشان را از عرصهی قدرت و حکومت توسط رأی مردم ببینند، از بوروکراتها به هر نحوی برای توجیه کارآمدیيشان بهره میبرند و در عمل این بوروکراتها هستند که در پشت صحنه، قدرت بیشتری کسب میکنند و حتی برای دموکراتها تعیین تکلیف میکنند.
پراگماتیسم و دموکراسی
دموکراسی برای پراگماتیسم، جایگاه خاصی پيدا کرده که میتوان گفت تاکنون سابقه نداشته است. تأکید فراوان پراگماتیستها و بهویژه دیویی بر دموکراسی نه از جهت تدارک سازوکاری برای ادارهی جامعه، که بهواسطهی وصول به آن در سیر حرکت به سمت کسب معرفت راجع به چیزها است. لذا «دموکراسی مشارکتی»[1] که در پراگماتیسم طرح میشود، میتواند تداوم اجتماعی «جامعهی پژوهش»[2] باشد که توسط پیرس طرح شد.
پراگماتیسم در تلاش برای ارائهی روایتی غیرِمتافیزیکی از حقیقت و واقعیت، از فلسفه -که همهچیز را به انتزاع میبرد- گذشت و با نقد نگاههای پوزیتیویستی به علم، بر آن شد تا علم و روش علم را در مسیری تکاملی بیندازد و آن را با عرصهی عمل پیوند زند. در نظر پیرس که او را مؤسس پراگماتیسم میدانند، اندیشه با روش علمیاي که استنباطی، تجربی، خطاپذیر، تکاملی، اجماعی و عمومی است، پیش میرود و به واقعیت میرسد و عادتهای عملی را میآفریند، چرا که کار اندیشه و حتی شناخت کامل از شیء چیزی جز این نیست. او میگوید: «ببینید شیء مورد تصورتان چه اثراتی -اثراتی که ممکن است بهگونهای قابل درک حاوی محتویات عملی باشند- میتواند داشته باشد. آنگاه شناخت شما از آن اثرات، به معنی شناخت کاملتان از آن شیء است». در اندیشهی پیرس، ما نمیتوانیم مدعی شویم که به حقیقت رسیدهایم و بر آن بهعنوان امر یقینی پافشاری کنیم. ما فقط بهعنوان یک دانشمند در جامعهی اندیشمندان، بعد از حرکت در مسیر روش علمی، به باوري میرسیم -چیزی که بر سر آن توافق کردهایم- و این باور، عادات عملی بعدی ما را میآفریند؛ تا وقتیکه سؤالی دیگر طرح شود و به باوری دیگر برسیم. از آنجا که برای یک مسئله، از جنبههای مختلف، پاسخهای مختلفي نيز میتواند وجود داشته باشد و همچنین در شناخت یک شیء میتوان گفت که به نسبت افراد، تأثیرات احتمالی مختلفی از آن شیء در عمل قابل تصور است، میتوان گفت هر چه جمعیت اجماعکنندگان بر سر یک باور بیشتر باشد، آن باور بهتر خواهد بود. برای فهم بهتر، میتوان از مثال فیل در تاریکی بهره برد. همهی ما در اتاقی تاریک در حال مواجهه با چیزی ناشناخته هستیم و هر یک از ما با جنبهای از این چیز مواجه خواهیم شد و اثر خاصی از آن را درک خواهیم کرد. هر چقدر تعداد مشارکتکنندگان در این تجربه بیشتر باشد، بعد از اشتراک تجربیات میتوان امیدوار بود که به درک فیل نزدیکتر شدهایم.
اینجاست که دیویی با طرح نظريهي دموکراسی خود، بستر «تقدم دموکراسی بر فلسفه»ی رورتی را فراهم میکند. اگر همهی شناخت ما از هر شیء انباشت تجربهی ما از تأثیرات عملی آن شیء است، با فراهم کردن بستری برای اشتراک این تجارب میتوانیم امیدوار باشیم به واقعیت نزدیکتر شدهایم. اینجا مرز عمل و نظر در حال محو شدن است، چراکه اساساً رسیدن به معرفت، در حین عمل ممکن است و بهتر بگوييم خود عمل است. در این تعریف از نیل به معرفت، حضور ارزشهای هر فردی در مواجهه با واقعیت پذیرفته شده و دوگانهی ارزش-واقعیت در آن جایی ندارد.
انحلال دوگانهی بوروکراسی و دموکراسی
شاید بتوان گفت اساسیترین کار پراگماتیستها، نشان دادن این است که بین هیچ دو چیزی نمیتوان مرز مشخصی ترسیم کرد. همانطور که اشاره شد در پراگماتیسم دوگانهی عمل-نظر و ارزش-واقعیت، جایی ندارد. دربارهی دوگانهی هدف-وسیله نیز میتوان اینگونه گفت که هدف از جایی خارج از جریان موجود جامعه انتخاب نمیشود که بعد از تعیین آن هدف، بخواهیم بررسی کنیم که چگونه باید به آن برسیم؛ بلکه «وضعیتی بغرنج» به وجود ميآيد که حالت ثبات قبلی را بر هم میزند و برای گذر از این وضعیت، در جادهی روش علمی و جامعهی پژوهش قرار میگیریم تا به حالت ثبات تازهای برسیم. ما دچار شکی میشویم که ما را ناچار میکند تا از باور قبلی گذر کنیم، سپس با تمسک به روش علمی -که اجمالاً به خصوصیات این روش علمی اشاره شد- به باوری جدید میرسیم. با رد دوگانهی وسیله-هدف، میتوانیم به دوگانهی بوروکراسی-دموکراسی منتقل بشویم و ببینیم که این دوگانه چه شکلی پیدا خواهد کرد. اگر زمانی این دموکراتها بودند که نمایندهی تعیین اهداف بودند و بوروکراتها مسئول یافتن بهترین وسیله برای رسیدن به اهداف، بر اساس نگاه پراگماتیسم، آنچه مهم است، درک وضعیت بغرنج است که در دل جامعهی مشارکتی اتفاق میافتد و بهترین وسیله برای گذر از این وضعیت، همان مشارکت تعریفشده در دموکراسی مشارکتی است. لذا در این تعریف، مرزبندی بین دموکراسی و بوروکراسی نه کارساز است و نه معنی خاصی برایش میماند. ناگفته نماند که در چنین شرایطی افرادی که قبلاً بوروکرات و دموکرات خوانده میشدند و همچنين متخصصان و سیاستمداران و فلاسفه و دانشمندان و... همه حضور دارند و عضوی از این جامعهی مشارکتی هستند و مهم این است که افرادی که در رأس هر کاری قرار میگیرند، بیش از هر چیزی گوشی شنوا داشته باشند!
البته نباید از این نکته غافل شویم که دموکراسی مدنظر دیویی با شهروندانی امکان تحقق کامل مییابد که برای این نوع مشارکت، آماده شده باشند. آمادگیای که وی سعی میکند در نظام تعلیموتربیت پیشنهادیاش تدارک کند.
منابع
اسرائیل اسکفلر، چهار پراگماتیست، ترجمهی محسن حکیمی، 1366
Michael M. Harmon, Public Administration’s Final exam, 2006
David L. Hildebrand, Public Administration as Pragmatic, Democratic, and Objective, 2008
Patricia M. Shields, THE COMMUNITY OF INQUIRY, 2003
Patricia M. Shields, Rediscovering the Taproot Is Classical Pragmatism the Route to Renew Public Administration, 2008
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.