خانهی بزرگتر، ماشین مدلبالاتر، مدرک بالاتر، محلهی بهتر، خوراک متنوعتر و لذیذتر، پوشاک شیکتر، قیافهی زیباتر، هیکل خوشاستیلتر، پول بیشتر، محبوبیت اجتماعی و شهرت بیشتر، مقالات پژوهشی بیشتر و...؛ اینها همه «تر»هایی است که ما و آدمهای مختلفِ پیرامونمان با چندی از آنها مشغول هستیم و با آرزوی دستیابی بدانها، صبح را به شب و شب را به صبح میرسانیم.
با یاد تو میخوابم در خواب تو را بینم
از خواب چو بر خیزم در یاد تو میآیی
طبعاً انسان همواره در پی آن چیزی میرود که فاقدش است. اگر انسان در وضعیتی قرار بگیرد که چنین فقدانی را حس نکند از حرکت باز میایستد. لحظهای تصور کنید که هیچ رشد و پیشروی و تکاملی برایتان قابل تصور نباشد؛ این حالت برای انسان بسیار هولناک است. همچون فردی که در بستر مرگ افتاده و هیچ کاری از دستش برنمیآید ولی قرار هم نیست که بمیرد؛ این حالت به مراتب از مرگ وحشتناکتر است.
اما این چیزهای به«تر» از کجا و چگونه به تصور ما درمیآیند؟ چگونه برای فردی که بالاترین و گرانترین مدل اتومبیل را خریده یا آخرین مدل گوشی تلفن همراه را با آخرین امکانات و تجهیزات تهیه کرده است، خواست اتومبیل یا گوشی تلفن بهتری مهیا میشود که بتواند برای رسیدن به آن تلاش کند؟ به نظر میرسد تا وقتی یک چیز محقق نشود، امکان حرکت بهسمت آن فراهم نمیشود؛ البته این تحقق میتواند در عالم واقع باشد یا در عالم خیال. فردِ دارای آخرین مدل گوشی تلفن زمانی برای رسیدن به گوشی مدل بالاتر تحریک میشود که خبر تولید مدل بالاتر آن و تجهیزاتش به او برسد. اگرچه حرکت سریع و ظاهراً بینهایت تولید مدلهای جدید در گوشیها آنچنان است که هیچوقت نمیتوانیم دست روی یک گوشی بگذاریم و بگوییم که بعد از این دیگر نخواهد آمد. بر همهی ما مسلم است که بعد از آخرین مدل همیشه مدل دیگری در راه است که قرار است یا نواقص قبلی را نداشته باشد یا امکانات تازهای داشته باشد. لذا ما همواره به چیزهایی که هنوز تولیدنشده نیازمند، و چشمبهراه آمدنشان هستیم. اما نکته اینجاست که تا مدل بالاتر تولید نشود امکان دستیابی به آن برای خریدار نیست یعنی لاجرم خواست و امکانهای خریدار وابستهی به خواست تولیدکننده قرار میگیرد. تولیدکننده باید چیزی را بخواهد و اقدام به تولیدش بکند تا ما بهمعنای واقعی بتوانیم آن را بخواهیم.
ما همواره در زندگیمان در پی خواستههایمان هستیم؛ خواستههای ما از همان چیزهایی برمیآید که فاقدشان هستیم؛ ما در آنچه که نداریم وابستهی به خواستی میشویم که دستیابی به آن نداشته را برای ما ممکن میکند. اگر به زندگی خود در طول یک شبانهروز دقت کنیم، درمییابیم که خواست ما به کجاها و چه کسانی و چه چیزهایی، خواسته و ناخواسته، وابسته شده است! حال که همهی لحظات انسان به خواستن و حرکت به سمت آنچه که ندارد میگذرد، مهم است که دریابیم چه چیزهایی و چگونه تکتک لحظات ما را جهت و شکل میدهد.
زیاد شنیدهایم که تنوع و تکثر و فراوانی، از خصیصههای زندگی امروز ماست. این تنوع و تکثر از یکسو معنای دستیابی آسان و راحت به چیزهایی را میدهد که نیازهای ما را برآورده میکند (اغلب مردم پذیرفتهاند که امروزیها از قدیمیها در رفاه بیشتری هستند) اما از سویی دیگر نیز میتوان به این تنوع و تکثر نگریست و آن هم اینکه نداشتهها و فقدانهایی که مدام به رخ انسانها کشیده میشود بسیار بیشتر شده است. هر چیزی را از خانه و پوشاک و خوراک و لوازم زندگی و... داشته باشیم، چیز دیگری هست که از آنچه داریم بهنحوی بهتر است و این احساس فقدان را در ما زنده نگه میدارد.این نداشتهها آنچنان ما را احاطه کرده و مدام از در و دیوار و... تبلیغاتش بر سر ما آوار میشود که ما نهتنها نمیتوانیم به نداشتههای دیگری غیر از آنچه پیش چشمانمان است فکر کنیم، بلکه در گزینش و انتخاب همین چیزهای دمدستی نیز امکان تأمل را از دست دادهایم.
همواره برای من تعویضهای کوتاهمدت گوشیهای تلفن همراه توسط تعداد زیادی از مردم محل سؤال بوده است. شلوغی همیشگی و بیش از اندازهی بازارهای موبایل در تقاطع حافظ و جمهوری قابل توجه است. تعویض تجهیزات منزل بهخصوص در ابتدای تحویل سال که البته بیشتر در منازل شمال شهر تهران دیده میشود برای من تعجبآور بوده است. اینکه در بسیاری چیزها تعویض جای تعمیر را گرفته محل تأمل است. یک جنبهی این وضعیت میتواند به اساس نظام اقتصادی کنونی برگردد. اگر قرار باشد که ما از چیزی برای مدتهای طولانی و یا همیشگی استفاده کنیم، پس تولیدکنندهها، تولیدهایشان را به چه کسانی بفروشند و چرخ تولیدخانهها چگونه بچرخد؟ اقتصادِ نظامِ تولیدِ انبوهِ کنونی به مصرف انبوه وابسته است و مصرف انبوه نیز به مصرف کوتاهمدت بستگی دارد. حجم عجیب و غریب تولید ظروف یکبار مصرف بیتوجه به تبعات بهداشتی و زیستی آن و اقبال بسیار زیاد مردم به مصرف این ظروف، میتواند نقطهی اوج این وضعیت باشد، یعنی استفاده از چیزی فقط برای یک لحظه! اما جنبهی اصلیتر این وضعیت به عوضشدن انسان امروزی برمیگردد. انسانی که بودنش با مصرف معنا مییابد. او وقتی هست که در حال مصرف چیزی باشد یا برای رسیدن به مصرف چیزی در حرکت باشد. او در لحظهی مصرف نیز نگران مصرف بعدیاش است.
زندگی امروزی اجازهی آرام و قرار گرفتن را به ما نمیدهد و ما همواره باید در پی چیزی باشیم که هست ولی ما آن را نداریم! خب با توجه به آنچه که در بند اول گفته شد، این حالت برای انسان طبیعی به نظر میرسد. شکی نیست که حرکت برای انسان امری اجتنابناپذیر است، ولی به چه سو و چگونه؟
فردی را تصور کنید که همواره خانهاش را عوض میکند و پس از تعویض باز به فکر خانهای دیگر است؛ خانهای که نسبت به خانهی کنونی دارای مساحت بیشتر یا محلهی خوش آبوهواتر یا نقشهی بهتر یا... باشد. چنین فردی هیچگاه به غایت خانه، که سکونت است نرسیده که اگر میرسید فکر خانهای دیگر ممکن نمیشد. لذا حرکت این فرد همواره در رسیدن به خانهای غیر از آنچه که اکنون دارد، تعریف میشود. اساساً زندگی مدرن و نظام تولید و مصرفی که به آن اشاره شد، با تخلیهی چیزهایی که هست از غایتشان و قراردادن آن غایت در چیز جدیدی که تولید شده است به پیش میرود. اگر انسانها به غایت گوشی تلفن که قرار بود ارتباط باشد نائل بشوند و در آن آرام و قرار بگیرند، دیگر چه نیازی به خرید گوشی جدید است. (گفتیم که این عدم نیاز یعنی تهدید نظام تولید؛ پس انسانها دائم باید احساس فقدانِ ارتباط داشته باشند و پرکردن خلأ ارتباط را در مدلهای جدید تلفن ببینند.)
در مقابل یک پیرمرد و پیرزن روستایی را تصور کنید که80 سال در خانهای کاهگلی زندگی کرده و میکنند. این دو نفر هیچگاه تعویض خانهای که دارند به مخیلهشان خطور هم نکرده و جز تعمیراتی جزئی در خانه که لازمهی حفظ آن بوده است، کاری با خانهشان نداشتهاند. اینها به غایت خانه رسیدهاند که همانا سکونت بوده است. اینها مشغول دویدن و تقلا کردن برای رسیدن به خانهای آنچنانی نیستند ولی بیحرکت و ساکن هم نیستند. درست است که اینها به مقداری روزی بسنده کردهاند، به همان خانهای که در آن هستند اکتفا کردهاند ولی آرام و قراری دارند و مشغول زندگی هستند. وقت و فکری که اولی مصروف رسیدن به خانهای دیگر میکند این دومیها شاید مشغول فرزندانشان، عبادتشان، کسب روزی حلالشان و... میکنند. ممکن است در نگاه اول وقتی به این خانوادهی روستایی مینگریم که نه به فکر تعویض خانهشان هستند، نه به فکر کسب پول زیاد و افزایش سرمایه، نه به فکر خرید خودرویی مدلبالا و نه به فکر تفریحات جذاب و... این سؤال به ذهنمان خطور کند که پس اینها برای چه زندگی میکنند و آیا از این زندگی تکراری خسته نمیشوند؟ واقعیت این است که تکراری بودن زندگی نیز وقتی معنا مییابد که امکان زندگیهای متفاوت و متنوع فراهم شده است. ما در تلاش مدام برای رسیدن به امکانات و ابزار و نحوهای از زندگی هستیم که اکنون فاقدش میباشیم و این امکان زندگی کردن را سلب کرده است. ما هیچوقت از نحوهی زندگیای که اکنون داریم رضایت نداریم و احساس میکنیم که زندگی نمیکنیم و زیر لب مدام میگوییم که: این هم زندگیای است که ما داریم؟! حال با این توصیف، خانهی فرد اولی با بیشترین مساحت و نقشهی ویلایی و تراسهای وسیع و... بهتر است یا خانهی کاهگلی دومی؟
نمیتوان به این سؤال پاسخ داد؛ چراکه اساساً مقایسهی این دو با یکدیگر چندان ممکن نیست! اولی یک نحوهی زندگیست و دومی نحوهای دیگر که هریک در شرایطی خاص ممکن میشود و دیگری غیرممکن. در فهم رایج بههنگام مقایسهی خانهی جدید با خانهی کاهگلی و مقایسهی ماشین با گاری و مقایسهی ارتباط به وسیلهی موبایل با نامهنگاری و... اولی را پیشرفتهتر و مترقیتر از دومی میدانند و در مجموع این مشهور است که زندگی امروزی از زندگی گذشته مترقیتر شده است. اما واقع امر این است که دو چیز را وقتی میتوان مقایسه کرد که همجنس باشند و وقتی میتوان از پیشرفتهتر بودن شیء الف نسبت به شیء ب گفت که نهتنها این دو شیء همجنس باشند؛ بلکه در تداوم یکدیگر در یک خط قرار گیرند. ولی زندگی امروزی نه همجنس با زندگی قدیم است و نه در تداوم آن آمده است، پس چگونه میگوییم که امروز ما پیشرفتهتر از دیروز هستیم. البته بعد از اینکه زندگی قدیم محو شد و ما در سیر زندگی جدید قرار گرفتیم، لحظهلحظهی ما نسبت به قبلش قابل مقایسه است و میتوان از پیشرفتهترشدن و مترقیتر شدن سخن گفت. ولی قبل از آنکه ما بتوانیم از «تر»ها بگوییم لازم است که «دیگر» بشویم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.