X

مآل آمال

 
نیهیلیسم؛ حقیقت خودآگاهی در دوران رنج
نیهیلیسم؛ حقیقت خودآگاهی در دوران رنج
اشــــاره سرانجام پیشرفت چیست؟ آیا پیشرفتی که ما اکنون در زندگی خود دنبال می‌کنیم، حقیقتی بی‌نهایت را می‌جوید؟ مگر شکوفایی علم و تکنولوژی و توسعه‌ی اقتصادی و رفاهی ذاتاً امکان میل به بی‌نهایت را برمی‌تابند؟ اگر نه، سرانجام راهی که ما در زندگی برای رشد خود در پیش گرفته‌ایم چیست؟ آیا مقصد معین است؟ اگر مقصد معین است، آن مقصد کجاست؟ مگر انگاره‌ی پیشرفت و ترقی که ما با آن زندگی می‌کنیم می‌تواند محدود و معین باشد؟ مگر طلب امر محدود می‌تواند تقدیر دوره‌ای تاریخی را رقم بزند؟ این پرسش‌ها را تا چه زمان می‌توان به تعویق انداخت؟

نیهیلیسم بیش از آنکه سویه‌ای انتقادی در زمانه‌ی ما داشته باشد، سویه‌ای روایت‌گرانه دارد. آنان که به این سویه‌ی روایت‌گرانه توجه نکنند و از نیهیلیسم در جهت نقادی سود جویند، خود در وضعیتی فرو رفته‌اند که نیهیلیسم در مقام روایت‌گری از آن است. نیهیلیسم، روایت‌گر «بحران» است، بحرانی که با فرو رفتنِ جهان در خودش آغاز شد.

 وقتی قرار شد که جهان «درون‌ماندگار» باشد و هر چیزی را در خودش جست‌وجو کند، نیهیلیسم سر برآورد. تاریخ غربی در این مسیر حرکت نمود و البته هر که تمنای عالم غربی داشته باشد باید در این مسیر حرکت نماید. نیهیلیسم صرفاً چیزی نیست که در ادبیاتی فلسفی و نظری پیگیری شود. نیهیلیسم در عالمِ همه‌ی آن‌ها که در این عالم زندگی می‌کنند، حضور دارد. سرشت زندگی هر روزینه‌ی ما آمیخته با نیهیلیسم است و از قضا همه با آن درگیر شده‌اند و به رنج افتاده‌اند. اینکه ما در «دوران رنج» زندگی می‌کنیم به همین جهت است.

  1

نیهیلیسم را عموماً از دست رفتن معنا و ارزش دانسته‌اند. به تعبیر نیچه، نیهیلیسم زمانی رخ می‌دهد که «بالاترین ارزش‌ها خود را بی‌ارزش می‌کنند». اما وجهِ نیست‌گرایانه‌تر نیهیلیسم، همانطور که نیچه نیز اشاره می‌کند، در این نیست که معانی و ارزش‌ها بی‌اعتبار شده و یا از دست رفته‌اند، بلکه در آن است که مسیرِ آفرینشِ دوباره‌ی معنا نیز مسدود شده است. یعنی قدرت ما برای خلق معنا زائل شده است.

 در وضعیتِ فروبستگی معنا (هر معنایی) حیات انسان، حیاتی تراژیک می‌شود. تجربه‌ی شادی، تجربه‌ای محال می‌شود و در خنده‌هایی جنون‌آمیز، «توهم حضور» خود را «تکرار» می‌کند. تجربه‌ی رنج، تنها تجربه‌ی ممکنی می‌شود که در حیات آدمی جای می‌گیرد. اما این تجربه‌ی «واقعی»، در عین تجلی عریان و همه‌جایی خود، «واقعیت حضور» خود را صرفاً در «حادثه» و «رخداد» فریاد می‌زند. خنده‌های جنون‌آمیز و از سرِ ناممکن شدنِ تجربه‌ی شادی، همواره در زندگی ما تکرار می‌شود؛ در تماشای فوتبال و در ورزشگاه، در دلهره‌های ساختگی شهربازی، در قدم زدن‌ها همراه همکاران پس از انجام کار روزانه، و در سینما. اما تجربه‌ی رنج، «ناگهان» و البته «نابهنگام» می‌آید و به ما می‌رسد و ما را در «لحظه‌ای کوتاه» در خود فرومی‌برد. در لحظه‌ی پس از قهقهه‌زدن، در آن هنگام که کاری را با مشقت بسیار با موفقیت انجام داده‌ایم و در نتیجه‌‌ی آن نشسته‌ایم، در هنگامی که صدای گریه کردن کسی را می‌شنویم و یا در هنگامی که یک مرد پرتلاش می‌میرد. در یک «لحظه»، از «آنجا» که بوده‌ایم به درونِ رنج سُر می‌خوریم، به‌ناگاه هستی‌مان تهی می‌شود و خود را یافته در نیستی می‌یابیم. اما این سُر خوردن به درون نیستی، و آن لحظه‌ی رنج نمی‌پاید و به سرعت ما را به بالا می‌فکند. بالا، همان جاست که در آن بوده‌ایم و تداوم خود را در آن رقم می‌زنیم و هستی خود را صرفاً در آنجا اعلام می‌کنیم.

  2

در زمانه‌ای که امکان آفرینش دوباره‌ی معنا از دست رفته است، گویا معنا از دست رفته است. انسان چاره‌ای ندارد جز آنکه «همواره» به ظواهر مختلف درآید. انسان باید تظاهرات ظواهر به راه اندازد، تا در شلوغی آن‌ها، «آرامش» بیابد و با حرکت پی‌درپی در میان آن‌ها «سکونت» کند. این تناقض‌ها (جست‌وجوی آرامش در شلوغی و سکونت در تغییرِ همواره) وضع انسان در زمانه‌ای است که حقیقت آن نیهیلیسم است. این تظاهرات ظواهر، همان چیزی است که ما به آن سبک زندگی می‌گوییم. حقیقت سبک زندگی این است که «جایگزینِ» معنا برای زندگی باشد.

سبک زندگی تجلی نیهیلیسم است و از این رو ذات آن، همانی است که ما از نیهیلیسم درمی‌یابیم؛ اینکه بخواهی برای آنکه بخواهی

وقتی معنا از دست رفته باشد، تداوم ما خلاصه در سبک زندگی ما می‌گردد. بی‌جهت نیست که امروزه هویت را در چگونه مصرف نمودن جست‌وجو می‌کنند؛ ما آنیم که مصرف می‌کنیم. و همچنین، به این جهت است که مردمان زمانه‌ی ما، انسان را موجودی تنوع‌طلب می‌دانند. اگر انسان تنوع‌طلب نباشد، پس چه باشد؟ (دقت کنید که در این پرسش، چگونه سبک زندگی و معنا دوگانه می‌شوند) اگر انسان هر لحظه به رنگی در زندگی خویش درنیاید، پس به چه رنگی درآید و یا به چه صورت و شکلی خود را نشان دهد و بگوید که این منم.

سبک زندگی جایگزینی برای معنای زندگی است و در خود ماهیت نیهیلیستی خویش را نشان می‌دهد. سبک زندگی، مطابق ادعای خود، بر فردیت و بی‌شکلی قوام می‌یابد. قرار نیست، کسی بگوید که چگونه باید زندگی کنیم، قرار نیست زندگی شکل خاصی داشته باشد، حیات ما نسبت به ما بی‌جهت و خنثی است. سبک زندگی از این جهت برای ما هرگونه زیستنی را ممکن می‌کند که وجود هر شرطی را برای زندگی انکار کرده است. زمانی که زندگی جهت، شکل و یا شرطی در نسبت با ما نداشته باشد، ما می‌توانیم متفاوت از هم باشیم. و این تفاوت، همان نیهیلیسم است. در زمانه و عالم سبک زندگی، تجربه‌ی زندگی دینی نیز در درون این نیهیلیسم قرار می‌گیرد؛ زمانی که شما در امریکا می‌توانید، «هر طور که بخواهید»، زندگی کنید و حتی محله‌ای را با مسلمانان دیگر در اختیار بگیرید و در آن تلاش نمایید تا «سبک زندگی» اسلامی را تجربه کنید، همچنان در درون نیهیلیسم قرار گرفته‌اید چرا که در عالمی قرار است زیست اسلامی را تجربه کنید که آن عالم خود را بی‌طرف و بی‌جهت به شما معرفی کرده است و شما این موضوع را پیشاپیش پذیرفته‌اید.

به همین جهت است که گفتیم، سبک زندگی چیزی نیست که به جهت تجلی معنا در زندگی باشد، بلکه چیزی است که قرار است جایگزین معنا در زندگی باشد. از این روست که سبک زندگی در دنیای ما پیدا شده است. سبک زندگی تجلی نیهیلیسم است و از این رو ذات آن، همانی است که ما از نیهیلیسم در می‌یابیم؛ اینکه بخواهی برای آنکه بخواهی.

  3

ما در زمانه‌ی سبک زندگی، همواره مصرف‌هایمان را تغییر می‌دهیم، چون فقط باید مصرف‌هایمان را «همواره» تغییر دهیم. این «هموارگی» همانی است که اجازه می‌دهد ما این مسیر را ادامه دهیم و خود را به «بعداً» افکنیم. این «هموار‌گی»، خوی و سرشت ماست. ما در آن سکنی گزیده‌ایم. این همواره خواستن برای خواستن، تنها جهتی است که به دلیل بی‌جهتی عالم، در زندگی ما حاضر است. به عبارت دیگر، زندگی ما تلاشی است برای آنکه امکانِ خواستنِ خود را همواره حفظ کنیم. این گویا تنها امکانی است که برای ما مانده است. بر این اساس به نظر می‌رسد آن‌ها که از «پایان جهان» سخن می‌گویند، به بیراهه نرفته‌اند. پایان جهان، یعنی از دست رفتنِ آینده. ما در وضعیت خواستن برای خواستن، امکان داشتن هرگونه آینده‌ای را از دست می‌دهیم.

 تمام تاریخ غربی تلاش کرده است تا جهان را در نسبت با خود، بی‌شرط و جهت نماید، تا در این بی‌شرطی و بی‌جهتی، خود شرط‌گذار و جهت‌دهنده باشد. سبک زندگی، تعینِ تامِ چنین بینشی است. حالا که تمنای همواره خواستن، تنها جهتِ زندگی در عالم غربی شده است، دیگر آینده ظهور خویش را از دست داده است. آینده قرار است که حال نباشد و در آن امکانِ شکل‌گیری امکان‌های نو، از پیش، بسته نشده باشد. به‌عبارت دیگر، آینده وقتی آینده است که آیندگی کند و ما را در خطر از رخداد خود در «انتظار» و «تعلیق» فرو برد. یعنی امنیت خاطر را از ما سلب کند و ما را در هنگامه‌ی قرار گرفتن در مسیر آینده، مضطرب سازد. ما در زمانه‌ی سبک زندگی، خواستن برای خواستن را جهت زندگی خود گرفته‌ایم و اینگونه آینده را از دست داده‌ایم. وقتی فردی از پیشرفت خود سخن می‌گوید، این پیشرفت رو به آینده نیست، بلکه رو به تداومی از پیش «معلوم» است. او از فرو انداختنِ خود در خواستن‌های جدید سخن می‌گوید؛ درس خواندن برای دانشگاه رفتن، دانشگاه رفتن برای شغل پیدا کردن، شغل پیدا کردن برای.... خواستن برای خواستن، وضعیتی بسته را می‌سازد که ما را همواره در خود حبس می‌کند. تمنای انسان، ممکن است برون رفتنِ از این وضعیت باشد، اما پس از هر حرکتی باز خود را در آن می‌یابد. او پس از تجربه‌ی یک خواست به سوی جایی دیگر حرکت می‌کند که شاید در آنجا سکونت کند، اما آنجا نیز چیزی نیست، جز یک خواستِ دیگر. او همواره از مشقت رسیدن به یک خواست، به سوی مشقتِ رسیدن به خواست دیگر می‌رود و اینگونه زندگی خویش را رقم می‌زند. حقیقت پیشرفتی که او از آن سخن می‌گوید همین است.

  4

آینده زمانی دوباره بر ما ظاهر می‌شود که شور خطر کردن در ما بیدار شود. و این خطر کردن جز با ایجاد شکاف در وضعیت بسته‌ای که در آن قرار گرفته‌ایم ممکن نمی‌شود. وضعیت بسته‌ای که زندگی ما را در تداومِ تمنای خواستن برای خواستن قرار داده است. تفکر در باب این تمنا و این وضعیت بسته، وضع ما را مبدل به شکافی می‌کند که در عین قرار گرفتن در درون این وضعیت، برون ایستاده و از آن جدا افتاده است. تفکر در باب این وضعیت، همان آگاهی به سرشت نیهیلیستی آن است. یعنی واقف شدن بر وضعیتی که در آن دیگر نباید از معنا سخن گفت و دنبال خلقِ آن رفت. در اینجاست که لحظه‌ی خودآگاهی با نیهیلیسم پیوندی درونی می‌یابد و درک نیستی، درکی ارزشی می‌گردد. گویا حقیقت نیز در اینجا بیش از هر کجا به ما نزدیک می‌شود و در کنار ما قرار می‌گیرد.

 

*دکترای اندیشه‌ی‌سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی (ره)

 

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی