شما اینجا هستید: صفحه اصلی آرشیو سوره (69-70) شماره سیزدهم نظام اجتماعی کلیات مناسبات فرهنگ و سیاست؛ با تآکید بر جمهوری اسلامی ایران
نسبت ميان فرهنگ و سياست و تأثير و تأثرات آنها بر يكديگر از سؤالات مورد توجه در جوامع مختلف است. برخي رويكردها از ضرورت كاهش نسبت ميان فرهنگ و سياست يا حتي اصالتبخشي به فرهنگ سخن ميگويند و فرهنگ ميبايست سازندهي سياست باشد.
اين رويكرد از واگذاري فرهنگ به مردم سخن ميگويد و سازمانهاي مردمنهاد، صنوف، نظارت حداقلي و... را توصيه مينمايد. برخي ديگر از ضرورت اصلاح فرهنگ بهوسيلهي سياست سخن ميگويند و نظارت و حضور حداكثري سياست و سياستمدارن در عرصهي فرهنگ را طلب ميكنند و با توسل به عدم امكان اعتماد به مردم، دائماً در باب خطرات وادادگي فرهنگي داد سخن ميدهد و ابزارهايي چون اعطاي مجوز، نظارت حداكثري، شوراهاي عالي و... را توصيه مينمايد. «النّاس علي دين ملوكهم» مهمترين سند برقراري چنين نسبتي است.
دو رويكرد فوق از مشهوراتي هستند كه ظاهراً از آموزههاي مدرن و تعاليم ديني استخراج شدهاند. اما در واقعيت تركيب ميشوند و اشكال متفاوتي را شكل ميدهند. مثلاً، گروهي كه شعار واگذاري فرهنگ به مردم را ميدهند، تنها واگذاري فرهنگ به هواداران خود را متصور ميشوند و در برخورد با ديگران از ابزار تخريب و تحقير بهره ميبرند و در عين حال هنگامي كه بر مسند قدرت نباشند، همهي مسائل فرهنگي را به سياست و سياستمداراني كه از نظر آنها مطلوب نيستند، نسبت ميدهند و به همان «النّاس علي دين ملوكهم» استناد ميكنند. مثال ديگر، گروهي است كه شعار ضرورت اصلاح فرهنگ را ميدهد و از ابزارهاي غيرفرهنگي براي اصلاح فرهنگ و ابزارهاي غيرديني براي ديني كردن فرهنگ بهره ميبرد و در برخورد با ديگران از اخلاق ديني غافل ميشود و در عين حال، هنگامي كه بر مسند قدرت باشد، ناكاميهاي فرهنگي را به بدخواهان و موانع دروني و بيروني نسبت ميدهد و هرگز از خود نميپرسد كه چرا ابزارهاي سياستگذارانه هنگامي كه در دست رقيب بود، كارايي داشت و در دستان، ناكارا و خنثي ميشود؟ در اينجا دعاوي صحيحي وجود دارد كه با نوعي التقاط در هم پيچيده شدهاند و ناصحيح هستند. علت اين التقاط فرهنگ و سياست برخورد تحكمي و سليقهاي است و غالباً چنين تصور ميكنند كه ارتباط فرهنگ و سياست با نظر سياستمداران تعيين ميشود، در حالي كه چنين نيست.
چيستي سياست و فرهنگ سياسي در جوامع مختلف
نسبت فرهنگ و سياست به ريشههاي سياست و فرهنگ سياسي در يك جامعه بازميگردد. دو صورت ذيل را تفكيك مينماييم:
در برخي جوامع، سياست يك امر تخصصي است. این رویکرد در انديشهي مدرن ريشه دارد و دانشگاه محل تربیت متخصصان سیاست است. پس مردم عوام و غيرمتخصص، در اين زمينه مقلد بوده و از اطلاعات و قدرت تحليل اندكي برخوردار هستند. ريشهي بياطلاعي شهروندان غربي، عامل توفيق احزاب غربی در كنترل و كاناليزه كردن امور سياسي و شدت بالاي تأثيرگذاري لابيهاي سياسي و... است. در اينجا، هدف وسيله را توجيه ميكند و ماكياوليسم[1] سراسر نهاد سياست و قدرت را فرا گرفته است. در واقع، تلاش برای تأمین «منافع ملي» در برابر تلاش برای تأمین «خير انسانی» قرار دارد. تأکید بر اصالت منافع ملي[2] لايههاي زيرين منافع حزبي، منافع گروهی، منافع فردي و... را نیز به دنبال دارد و از آن گریزی نیست.
در برخي ديگر از جوامع، سياست يك امر عمومي است. این رویکرد در دين و انديشه الهي ريشه دارد و کلیدواژهي مسئولیت[3]، فعالیت سیاسی آحاد جامعه را مشروعیت میبخشد. پس مردم ديندار، در اين زمينه داراي وظيفه و تكليف شرعي هستند و بايد از اوضاع و احوال جامعه و محيط پيرامون خود مطلع باشند. ريشهي گرايش ايرانيان به سياست پس از انقلاب اسلامي به اين مسئله مرتبط است. در اينجا، هدف وسيله را توجيه نميكند و ولايت سراسر نهاد سياست و قدرت را قوام ميبخشد. در واقع، در اينجا دعوا بر سر شهر و مملكت نيست بلكه مسئله، جدال تاريخي حق و باطل است[4].
آگاهي نسبي تودههای محروم و حاشیهای در جوامع مدرن سبب پيدايش صورت جديدي شده است. سياست يك امر انتقادی برای بازپسگیری منافع از دسترفته و عرصهی چانهزنی است. این در انديشههاي پستمدرن ريشه دارد و معتقد است، سياست بهمعناي قدرت و تعيينكنندهي منافع طبقات اجتماعي، در همهجا پراكنده و منتشر است. طبقات محروم بايد با سياستورزي خُرد، مثلاً از طريق زندگي روزمره، به مبارزه و احقاق موقعيت فرودست خود بپردازند[5].
طبعاً عمیقترین و وسیعترین مناسبات میان فرهنگ و سیاست متعلق به نوع دوم است كه با شعار «سیاست ما عین دیانت ماست»[6] شناخته ميشود؛ در این رویکرد، دين بهعنوان نظام معنابخش همهي امور زندگي، از جمله فرهنگ، عين سياست قلمداد میشود. اما در نوع اول، سياست، تخصصي است در عرض ساير تخصصها و در نوع سوم، سياست، عرصهاي است براي كاهش محروميت[7]. جريان واقعي زندگي نشان ميدهد كه واقعیت، امري ناب نيست و ما با فضای یکپارچه مواجه نیستیم. در همهي جوامع کمابیش همهي صورتها حضور دارند و سهم آنها در جوامع مختلف، متفاوت است. مثلاً سهم مسلمانان در سیاست غربی محدود است ولی همهي جوامع غیرِغربی از آموزههای تمدن مدرن برکنار نماندهاند. همچنين عليرغم تقليدي بودن رفتارهاي پستمدرن در جوامع غيرصنعتي، در همهي جوامع، لحظاتي از زندگي و تفكر پستمدرن وجود دارد.
نکتهي اساسی اين است که در جوامع معاصر، از جمله ایران، به تبعیت از غرب، ساختار دانشگاه بهمثابه یک نهاد وارداتی حضور دارد و هر ساله فارغالتحصیلان علوم سياسی را به جامعه عرضه میکند. همچنین سیاست بهمثابه امری روزمره در زندگی افراد جامعه نقش ایفا میکند و مصرف نمادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غربی به کمک رسانههای جهانگیر غربی، فضاهای مجازی، صنایع فرهنگی و... در حال گسترش هستند. و اصولاً انقلاب مخملی و جنگ نرم ریشه در سیاست زندگی روزمره و پستمدرن دارد.
سپهر سیاسی جامعهي ایران پیچیده و ذوابعاد است. در ایران امروز از یک سو اطلاع از سیاست، وظیفه و رأیدادن، تکلیف به شمار میرود و از سوی دیگر، اطلاع از سیاست، برای تأمین منافع، ضروری و رأی دادن، حق[8] فرد است. تفاوت دو رويكرد اين است كه تکلیف را باید با حجت شرعی به انجام رساند، اما میتوان از حق، چشمپوشی کرد و آن را در ازای مبلغی پول یا کالا به دیگری واگذار كرد. اینکه هر کس با حق خود چه میکند به خودش مربوط است و تنها میتوان افراد را به استفاده بهتر از حق خود ترغیب کرد، اما سنتهای الهی در این دنیا و ميزان الهی در آن دنیا، از سوی خدای تعالی برای رسیدگی به تکالیف انسان مهیا شدهاند[9].
در این فضا عمل به تکلیف با هدف رضای الهی و توکل بر خدا توأم میشود و عموم مردم از طریق دخالت در سرنوشت جامعه اسلامی مأجور میشوند. در حالی که در سیاست مدرن، افراد از طریق دخالت در سیاست، بخشی از منافع موجود را به خود اختصاص میدهند و از این راه بر رقبا تفوق مییابند. تبلیغات در حالت نخست، امر به معروف و نهی از منکر است و تا افراد حجت کافی نداشته باشند، امکان حضور در تبلیغات را ندارند. در نقطهي مقابل، تبلیغات یک ابزار است و ضرورتی برای پایبندی به مفاد آن وجود ندارد مگر در شرایطی که ترک آنها منافع دیگر از جمله منافع آتی را با خطر مواجه سازد. در واقع، ناظر بر رفتار، کردار و اعمال در حالت نخست، خدای تعالی و وجدان افراد و در حالت دوم، افکار عمومی و مطبوعات بهعنوان رکن چهارم دموکراسی هستند. از اینجاست که از یک سو خبرنگاران در بدترین شرایط شغلی قرار دارند و از سوی دیگر، بيشترین تطمیعها به اسم حمایت از جریان آزاد اطلاعات و اطلاعرسانی به جیب بنگاههای سخنپراکنی میرود و گمانهزنی، جایگزین «قول سدید» میشود. در حالی که در سیاست مدرن، دستیابی به سطوح متفاوت منافع، مهمترین هدف است؛ تکلیفگرایی، سبب تداوم امر به معروف و نهی از منکر در هر شرایطی است و سایهي مصالح حزبی و گروهی بر حقطلبی و عدالتخواهی سنگینی نخواهد کرد.
البته افراد در معرض کسب قدرت، نیز از این دوگانه مبرا نیستند. سیاست برای عمل به تکلیف و خدمت به خلقالله با سیاست برای کسب قدرت و تأمین منافع از جزئیترین سطح یا کلانترین آن به کلی تفاوت دارند[10]. سیاست بهمثابه تخصص نیازمند کسب آگاهیهای جزئی است، در مسائل شخصی و خانوادگی افراد تجسس میکند و گاهی از ابزار تخریب و دروغ و نفاق و... بهره میبرد. نگاهي به فهرست سياستمداران غربي كه توسط احزاب رقيب، بخشهايي از زندگي خصوصيشان برملا يا به گروگان گرفته شده است[11]، ملموسترين نشانهي اين رويه است[12].
اما سیاست بهمثابه تکلیف نیازمند آگاهی از خطوط کلی است. کلمات قصار امام خمینی (ره) دربارهی دشمنشناسی ناظر به این معناست؛ مثلاً آنجا كه ميگويد: «باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو و یا دولت خارجی چه میگوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزی که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند معلوم میشود در ما اشکالی پیدا شده است»[13]. در اين رويكرد، شناخت خطوط اصلي دشوار نيست مگر آنكه كسي با مقدسنمايي در صدد فريب مردم باشد[14].
نسبت مردم و سياستمداران در فرهنگهاي سياسي متفاوت
عمیقترین و وسیعترین مناسبات میان فرهنگ و سیاست با شعار «سیاست ما عین دیانت ماست» پدید میآید. اما کموکیف مناسبات در شرایط خاصی، تأثیرگذاری بالاتر يا پايينتر را در پی خواهد داشت. شاید بتوان سه حالت اصلی را در این رابطه، يعني تأثير سياست بر فرهنگ برشمرد: بیاعتمادی مردم (یعنی حاملان و سازندگان فرهنگ) به سیاستمداران، بیتفاوتی مردم (یعنی حاملان و سازندگان فرهنگ) به سیاستمداران و اعتماد مردم (یعنی حاملان و سازندگان فرهنگ) به سیاستمداران.
بيشترین تأثیرگذاری سیاست بر فرهنگ، زمانی است که مردم به دولتمردان و سیاستمداران اعتماد داشته باشند؛ نظیر سالهای دفاع مقدس. کمترین تأثیرگذاری سیاست بر فرهنگ زمانی است که مردم به سیاستمداران بیاعتماد باشند، نظیر دورهي پهلوی.
دربارهي تأثير فرهنگ بر سياست، سه حالت كلي قابل تشخيص است: بياعتمادي سیاستمداران (برنامهريزان و سياستگذاران فرهنگ) به مردم، بیتفاوتی سیاستمداران (برنامهريزان و سياستگذاران فرهنگ) به مردم و اعتماد سیاستمداران (برنامهريزان و سياستگذاران فرهنگ) به مردم. طبيعي است كه بياعتمادي سياستمداران به مردم سبب پيدايش ديكتاتوري و تلاش سياستمداران در جهت تغيير فرهنگ عمومي درونزا به نفع فرهنگ مورد نظرشان است؛ فرهنگي كه در صد سال گذشته عمدتاً آميزهاي از فرهنگ مدرن و فرهنگ شاهنشاهي بوده است[15]. هنگامي كه دولتها به فرهنگ عمومي بيتفاوت باشند، توسعهي اقتصادي را پيگيري مينمايند و هنگامي كه توسعهي اقتصادي برونزا محقق نشود، درمان را در اصلاح فرهنگ بومي مييابند و بياعتمادي جايگزين بيتفاوتي ميشود و بياعتمادي به مردم، نتيجهاي جز مقاومت مردم و در نتيجه بياعتمادي مردم به سياستمداران را در پي نخواهد داشت. اعتماد سياستمداران به مردم و تلاش براي اصلاح همدلانهي كاستيهاي فرهنگ، بهترين گزينهي ممكن و داراي بالاترين سطح تأثيرگذاري سياست بر فرهنگ است.
هنگامي كه اهالي سياست از تودههاي مردم باشند، مردم بيشترين سهم را در شكلگيري سپهر سياسي خواهند داشت و تعامل (تأثير متقابل) سياست و فرهنگ پديد ميآيد و سياستمداران، مرداني از جنس مردم با همهي محاسن و معايب همان مردم خواهند بود. در اين حال، مردمسالاري منهاي جريانهاي واسط كه «مردي از جنس مردم» را به غير آن تبديل ميكنند، بالاترين قرابت مردم و سياستمداران را پديد خواهد آورد. براي تحقق اين فضا، حزب و اشرافيت -حتي اشرافيت علمي و فرهنگي- سم مهلك است؛ چرا كه حلقهی واسطي ميان مردم و سياستمدار به وجود ميآورد. بنابراين، نقطهي اوج همدلي فرهنگ و سياست آنجاست كه منتخب مردم، «مقلد امام و فرزند ملت»[16] باشد.
ايراد وارد بر اين رويه، امكان خلط سياست تكليفمحور و سياست منفعتمحور و در نتيجه بروز عوامزدگي سياست است. كشاندن مسائل پيچيده و پرزاويه به ميان مردم و تبديل آنها به قصههاي يكسويه و غيرمنصفانه (و به عبارت ديگر، منحرف نمودن ذهن مردم از خطوط كلي به جزئيات) سبب پيدايش عوامزدگي سياسي و سوءاستفادهي سياستمداران از بياطلاعي مردم خواهد شد[17]. به همين جهت است كه رهبران جمهوري اسلامي ملاكهاي انتخاب اصلح و كليدهاي فهم مسائل روز را به مردم ارائه مينمايند و از بيان مصاديق خودداري ميكنند، تا سياست تكليفمحور و عمومي به سياست عوامانه تبديل نشود. در اين راستا، سياست عوامي سياستي است كه بر حق انتخاب همگاني، ارائه جزئيات و اطلاعات خرد، تحريك احساسات، سياهنمايي، قضاوتهاي شتابزده و... بدون ارائهي چارچوبي مدون و منطقي استوار ميشود؛ سياستي كه قدرتطلبان، رسانههاي فارسيزبان بيگانه، ضد انقلاب و... در پي بسط و تحكيم آن هستند. به هر صورت، تبیین مناسبات فرهنگ و سیاست، تأثیرگذاری سیاست بر فرهنگ و بالعکس در جمهوری اسلامی نیازمند مطالعات بيشتر و فراهم نمودن زمینههای لازم برای تحقق سیاست و فرهنگ اسلامی است.
[1]- Machiavellism
[2]- NationalBenefits
[3]- اشاره به سخن پيامبر اكرم (صلىالله عليه وآله وسلم) كه ميفرمايند: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته؛ همهي شما سرپرست [جامعه] و همه شما مسئول شهروندان هستيد» (بحارالانوار، ج 72، ص 38)
[4]- اشاره به پيام تاريخي امام به مناسبت پذيرش قطنامه 598: «ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم» (29/4/1367)
[5]- نگاه كنيد به: نوابخش؛ مهرداد و فاروق کریمي، واکاوی مفهوم قدرت در نظریات میشل فوکو، مطالعات سیاسی، بهار 1388، شماره3.
[6]- اشاره به نطق معروف سیدحسن مدرس در مذاکرات مجلس چهارم، خرداد 1302 شمسی.
[7]- بايد توجه داشت كه بيان اين نكته به معناي بينيازي به كسب آگاهي و شناخت از سياست در معناي اول و سوم نيست بلكه جمهوري اسلامي ايران براي فهم عرصههاي جهاني و مشاركت در سياست بينالملل به دانش تخصصي سياست و براي تحقق آرمانهاي اسلام ناب به حضور مردم در عرصههاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي بر اساس تكليفمداري نيازمند است. به عبارت ديگر، پيشبرد انقلاب اسلامي نيازمند فهم محيط بينالمللي بهوسيلهي سياست تخصصي و به چالش كشانيدن آن بهواسطهي سياست تكليفمدار است.
[8]- عمدتاً بهمعناي امتياز و فرصت است و با حقوق به معناي آنچه از جانب حقتعالي مقرر شده، تفاوت دارد.
[9]- البته همچنان ميتوان جانب حد وسط را گرفت و گفت كه ما با عمل به تكليف، بهترين بهره را از حقمان خواهيم برد، اما همواره حد وسط را گرفتن به معني اعتدال نيست بلكه گاهي خلط حق و باطل، گاهي نفاق و پوشاندن التقاط و گاهي ديگر، خاموش كردن حقيقت است.
[10]- دوگانهي «شيفتگان خدمت» و«تشنگان قدرت» در كلام شهيد بهشتي به اين مسئله اشاره دارد.
[11]- نگاه كنيد به: «رسوایی جنسي سیاستمداران غربي»، مورخ: ۲۰/4/۱۳۹۱. 135252 /http://www.mashreghnews.ir/fa/news
[12]- البته جامعهي ما نيز از تركشهاي سياست مدرن از جمله اين بلا در امان نبوده است.
[13]- صحیفهي امام، ج 18، ص 242
[14]- حكمت نظارت شوراي نگهبان در جامعهي ما جلوگيري از تحقق مسئلهي فوق است. يعني اين شورا است كه بايد بر پيشينه افراد نظارت كند تا مبادا افراد خود را حائز ملكات معنوي و دينياي معرفي كنند كه فاقد آن هستند. و بدين جهت است كه مردمسالاري، از طريق قانون، ديني ميشود، در غير اين صورت مسلم است كه مردم ديندار، فرد ديندار را بر ميگزينند.
[15]- اين مسئله بهخصوص در پهلوي اول و پيوند روشنفكران غربزده و رضاخان قلدر قابل مشاهده است كه ذيل نظريه «باستانگرايي» تركيبي از استبداد شاهنشاهي و مدرنيزاسيون را به جامعه تحميل نمود.
[16]- اشاره به كلام شهيد رجايي در جلسهي تنفيذ حكم رياست جمهوري در پيشگام امام و امت، مورخ 11/5/1360.
[17]- طرح جزئيات مباحث هستهاي بهصورت مبهم و غيرِقابل تشخيص براي مردم، در جريان مناظرههاي يازدهمين دورهي انتخابات رياست جمهوري كه با تذكر رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز مواجه گرديد، از مصاديق اين مسئله است. نگاه كنيد به: بيانات رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان و كاركنان قوه قضائیه (5/4/1392).
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.