موضوع مورد بحث، زندگی ترقیخواهانه است. به نظر شما گرایش مردم ایران به زندگی پیشرفته و تمایل به ترقی و تجدد در سبک زندگی چه بنیانی دارد؟
اگر بخواهیم در خصوص سبک زندگی مردم ایران صحبت کنیم، ابتدا باید به شناختی از عناصر هویتی مردم این سرزمین دست یابیم. در این میان برخی موارد بارز و برجسته و تعیینکننده هستند که بدون توجه به آنها نمیتوانیم به درک درستی از جامعهی ایران و زندگی آن برسیم. بهعنوان نمونه، جغرافیای ایران و خصوصیاتی که فلات ایران دارد، یکی از عناصر بارز هویتی مردم ما است. زبان فارسی عنصر دیگری است که نمیتوان بدون درک آن، زندگی مردم را فهمید. مذهب نیز عنصری بسیار بارز و تعیینکننده در میان عناصر هویتی مردم ایران است.
حتی قبل از ایمان آوردن مردم ایران به اسلام، مذهب در این جامعه معنای مشخصی داشته است و با جامعه آمیخته بوده است. در این میان یکی از عناصر بارز هویتی مردم ایران در طول تاریخ، گرایش و توجه به نو شدنها و نو بودنها است. این نوگرایی در میان مردم ایران البته در اصل خود با نوگرایی سرشتی انسان مشترک است، اما در میان مردم ایران، نوگرایی یک ممیزهی بارز هویتی نیز بوده است؛ یعنی برجستگی نوگرایی در مردم ایران به اندازهای است که آنان را از نظر هویتی از سایر ملل متمایز میسازد.
همچنین، پیوندی که نوگرایی با آموزهها و معارف دینی داشته است، صورت ویژهای به نوگرایی ایرانی بخشیده است که نمونهی آن را میتوان در اهتمام و توجه مردم ایران به دعای «یا مقلب القلوب والابصار...» دید؛ در این دعا ما از خداوند تحول حال خود را به بهترین احوال طلب میکنیم. مواردی از این دست که در معارف اسلامی وجود دارد، منحصر به جامعهی ایران نیست، اما توجه مردم ایران به آن، برجستگی معناداری دارد و نشان میدهد نوگرایی با تاریخ ایران پیوندی خاص دارد و در روان اجتماعی ایرانی وارد شده است.
بهعنوان یک شاهد دیگر میتوان به یک پژوهش در ژاپن اشاره کرد. این پژوهش دربارهی کسانی بود که از کشورهای مختلف برای کار به ژاپن رفته بودند؛ اغلب این افراد بر اثر تنگی معیشت و فقدان شغل و امکانات و فراهم نبودن ضروریات زندگی به ژاپن مهاجرت کرده بودند و در نهایت، تأمین نیازهای ضروری خود و خانواده را میخواستند. طبق گزارشی که محققین ژاپنی پس از انجام این پژوهش اعلام کردهاند، ایرانیانی که برای کار به ژاپن مهاجرت کرده بودند، وضعی متفاوت داشتند. آنان از سر ناچاری و درماندگی و صرفاً برای تأمین اولیات معاش به ژاپن نرفته بودند؛ بلکه برای دستیابی به سطحی فراتر از پیشرفت و ترقی در ابعاد مختلف، راهی ژاپن شده بودند. به عبارت ساده، آنها به ژاپن رفته بودند چون احساس میکردند شرایط برای رشد خود و فرزندانشان جهت دستیابی به مدارج عالی پیشرفت فراهمتر است. نمونهی همین مطلب در مهاجرتهای درون کشور نیز مشاهده میشود.
پس، از نظر شما آنچه بهعنوان نوگرایی، ترقیخواهی و گرایش به تجدد مطرح میشود، خاص دورهی مدرن نیست و در همهی دورههای حیات بشر وجود داشته است؟
در میان خصوصیاتی که انسان دارد، برخی سرشتی، فطری یا ذاتی هستند. خصوصیات سرشتی عمومیت دارند و در همهی دورههای تاریخی در جوامع بشری جریان دارند. یکی از این خصوصیات سرشتی، تمایل و علاقه به «نو» است. انسان بهصورت سرشتی نو بودن و نو شدن و نو داشتن را دوست دارد. بر همین اساس میتوان گفت: انسانها در دورههای مختلف گرایش به امور نو را در زندگی خود داشتهاند. البته این گرایش در جوامع مختلف به صورتهای مختلفی درآمده است. در دورهی فعلی حیات بشر نیز این نوگرایی مختصاتی یافته است که میتوان آن را به محور نوگرایی، گسترهی اطلاعات و ارتباطات و سطح آگاهیها ارجاع داد.
در ساختارهای سنتی جوامع، سه نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را با هم میبینیم. در ساختارهای اجتماعی که این سه نظام در قالب یک ساختار سلسله مراتبی بود، معمولاً کسانی که صاحب قدرت بودند، صاحب اطلاعات نیز بودند و همچنین صاحب فرهنگ یا برخوردار از فراوردههای فرهنگی نیز میشدند و ثروت نیز در اختیار آنها بود.
اما امروز، انقلاب در قلمرو اطلاعات به توسعهی آگاهیها، مستقل از حجم قدرت و ثروت انسانها انجامیده است. توسعهی آگاهیها، ظرفیت انسانها را برای نوگرایی و بالندگی بالا برده است. طبیعی است که مطالبات مردم مبنی بر مشارکت در جامعه و برای دستیابی به ثروت نیز رو به افزایش میرود و اگر به نتیجه نرسد، احساس محرومیت از مشارکت در تعیین سرنوشت و محرومیت از مشارکت در دستیابی به ثروت، بهعنوان یک عارضه مطرح میشود. مصادیق عینی این عارضهها را امروز در صحنهی کشورهای مختلف و بهخصوص در کشورهای اروپایی شاهد هستیم.
در دورهی انفجار اطلاعات، انسانها از طریق سامانههای گوناگونی که امروز در اختیار است، بهسرعت از رویدادهایی که در جهان، در همهی حوزهها به وجود میآید، مطلع میشوند. بهعنوان مثال امروز مردم به اطلاعات مرتبط با سلامت خود بیش از گذشته وقوف پیدا کردهاند و کیفیت تغذیه در مقام حفظ و تضمین سلامت مورد اعتنای مردم است و گرایش به طبیعت و میل به تغذیهی سالم و طبیعی در جهان بشری رو به افزایش است. بشر رفتهرفته در حال وقوف بر عوارض مربوط به محصولات و فرآوردههای غذایی است که با طبع، بدن و فطرت او سازگار نبودهاند؛ مثلاً پیشتر از مواد شیمایی استفاده میکرده، اما اکنون از آن دوری میکند.
وقتی گسترهی اطلاعات و دانش را ملاحظه میکنیم میتوانیم بگوییم حرکتی در این دورهی حیات بشر در حال شکلگیری است که سطح و نوعی ویژه از نوگرایی را در قلمروهای مختلف حیات رقم میزند. در همهی حوزههای زندگی مثل کار، تغذیه، اوقات فراغت، پوشش، روابط، مطالعه، مسکن، خودرو و... شاهد شکلگیری تحولی بر مبنای نوگرایی هستیم که میتوانیم از آن بهعنوان یک انقلاب بزرگ یاد کنیم؛ که یک عامل مهم و اصلی این انقلاب، سامانههای مربوط به اطلاعات و ارتباطات است.
افزایش سطح ارتباطات و اطلاعات موجب شده است که انسانها گزینههای بسیار متعددی برای پاسخگویی به نوگرایی خود داشته باشند. بهعنوان مثال، سالیان سال انسانها پنیر مصرف میکردهاند، اما ترکیبهایی که از پنیر ساخته میشده، بسیار محدود بوده است، میل به نوگرایی در کنار افزایش اطلاعات نسبت به امکان ایجاد و مصرف ترکیبهای مختلف موجب شده است که انواع بسیار متنوعی از ترکیبات پنیر تولید و مصرف شود. بنابراین افزایش فراوردههای مورد استفاده در زندگی و گسترش اطلاعات، تشدیدکنندهی میل به نوگرایی است. اما این توسعهی میل به نوگرایی، فقط در یک محور محدود باقی نمیماند؛ بلکه ذائقهی نوگرایی انسان را در محورهای مختلف توسعه میدهد. در ادامهی مثال قبل میتوان گفت: انسانی که میل به نوگرایی او در مصرف پنیر با ترکیبهای متعدد تشدید شده است، در مصرف سایر مواد غذایی، غذاها و نوشیدنیها نیز چنین میل تشدیدشدهای را دنبال میکند؛ و حتی این میل، محدود به خوردنیها و آشامیدنیها نیز نمیشود و در مصرف پوشیدنیها، خودرو، گوشی همراه و... میلِ نوگرایی شدیدتری خواهد داشت.
انقلابی که از آن یاد کردیم صرفاً به جلوههای مادی محدود نمیماند و در گرایشات فرامادی نیز خود را نشان میدهد؛ مثلاً گرایش به شفافیت، شفقت، رحمت، گذشت و عدالت نیز به واسطهی گسترش اطلاعات و ارتباطات شدیدتر شده است. توجه به شخصیتهایی که ظرف وجودیشان از افق مرزهای شخصی فراتر میرود، نشانهای بر همین گرایشها است.
بهعنوان مثال اندکی پیش شاهد بودیم که تأثر از درگذشت نلسون ماندلا حتی محدود به سرزمین ایشان نماند و ابعادی جهانی پیدا کرد، البته رسانهها در این میان مؤثر بودند، اما اعتنای مردم جهان به ماندلا را نیز نمیتوان انکار کرد. این توجه و گرایش به حقایق وجودی ماندلا مثل گذشت، رحمت، عفو، مبارزه و عدالتخواهی است. این موارد است که توجه به ماندلا را در آفریقا محدود نمیسازد و گسترهای جهانی به آن میبخشد. مردم آفریقا موگابه را نیز دارند، اما خودشان تلقی متفاوتی از او به نسبت ماندلا دارند و معتقدند موگابه برای باقی ماندن در قدرت تلاش بسیاری میکرد که منجر به سرکوب، عدم بالندگی، تورم وسیع و ضعف اقتصادی شد. در حالی که یکی از فضیلتها و جذابیتهای ماندلا این بود که اصراری بر ماندن در قدرت نداشت و بدون اکراه قدرت را به دیگری واگذار کرد.
بنا بر آنچه گفتیم، در دورهی فعلی، نوگرایی، هم در پوسته و ظاهر حیات و هم در ظرف محتوایی و باطنی زندگی، آهنگی شدیدتر، قلمرویی وسیعتر و ابعادی همهجانبه یافته است.
آیا نوگرایی سراسر مطلوب است و یا خصوصیات و عوارض نامطلوبی نیز دارد؟
ما در جوامع مختلف با مشکلات و معضلاتی مواجه هستیم که لزوماً با تصمیم و رفتار افراد، گروهها و سازمانها به وجود نیامدهاند؛ بلکه از جریان توسعه به شکل کنونی آن برآمدهاند. توجه بیشتر به ابعاد و ویژگیهای نوگرایی دورهی کنونی، ما را نسبت به ابعاد و آسیبهای نامطلوب نوگرایی آگاه میکند. یکی از خصوصیاتی که برای نوگرایی دورهی فعلی قابل طرح است، نوگرایی بدون ارجاع به اصلی دیگر است. در طول تاریخ، نوگرایی بر اصولی متکی بوده است و همواره مطلوب دانستن امور نو، در بطن خود نوعی بازگشت به امور اصیلتر را داشته است. در واقع مطلوبیت امر نو، ناشی از نزدیکتر بودن به امر و ارزش اصیل بوده است. اما در نوگرایی فعلی شاهد هستیم که نوگرایی بهخودیخود موضوعیت و اصالت پیدا کرده است. تشدید نوگرایی که در بالا به آن اشاره کردیم، در کنار این خصوصیت؛ یعنی نوگرایی برای نوگرایی، منجر به پاسخگوییهای نامناسب به نیازها شده است. یعنی شیوههای ارضای نیاز نیز در مدار این نوع نوگرایی قرار گرفته و تجربههای متنوع و متعدد برای پاسخ به نیازها به صحنه آمده است.
وقتی تکثر در نیاز برای انسان مطرح میشود، خواه این تکثر بر اساس اطلاعات باشد و خواه بر اساس گسترش تبلیغات باشد، فقط محدود به کالاهای مصرفی نمیشود؛ بلکه با ابعاد دیگر حیات انسانها پیوند برقرار میکند. یکی از این موضوعات نیاز طبیعی جنسی است که امروزه در شیوههای ارضا، مدار تکثر را طی میکند. اکنون، هم میان برخی زوجها شیوههای غیرمتعارف یا غیرمتعادل ارضا مطالبه میشود و هم انواع انحرافات در روابط خارج از چارچوب خانواده شکل گرفته است که در موارد بسیاری نهتنها از حدود دینی، اخلاقی، عرفی و انسانی خارج شده؛ بلکه از چارچوبهای طبیعی نیز خارج شده است. اعتیاد و بهویژه اعتیادهای جدید را نیز میتوان از عوارض انحراف در نوگرایی برای پاسخ به نیازها محسوب کرد.
در کنار آنچه گفته شد، باید توجه داشت که بعضی شرکتهای اقتصادی نیز در راستای منافع خود سوءاستفادهی فراوانی از نوگرایی مردم انجام دادهاند. بهخصوص سوار شدن این جریان بر موج گسترش اطلاعات و ارتباطات در قالب تبلیغات، حرص به مصرف را تبدیل به یک صورت منحرف از نوگرایی ساخته است. موضوع دیگر، عرضه و توزیع پاسخهای نامناسب به نیازها است. وقتی میل به نوگرایی تشدید میشود، گروهها یا بنگاهها، مستقل از میزان صلاحیت یا آهنگ تکاملی یا پیوستگیشان به حاق حقیقت و مدارهای متعادل، در بستر پاسخگویی به نیازها، منافع خود را دنبال میکنند. در مورد نیازهای مادی، این مسئله نیازی به توضیح ندارد و نمونهی بارز آن اجناس تقلبی است، اما در خصوص نیازهای باطنی نیز شاهد عرضهی پاسخهای تقلبی به نیازهای اصیل انسان هستیم؛ عرفانهای انحرافی یکی از مصادیق بارز این موضوع است.
آیا خصوصیات نامطلوب و آسیبهایی که فرمودید، دربارهی جامعهی ایران نیز صادق است؟
متأسفانه خصوصیات نامطلوب و نیز آسیبهایی که نوگرایی فعلی داشته است، در ایران با ضریب بالاتری دیده میشود. در کشورهای غربی سامانهی اعتقادی و فکری و رفتاری بهطور نسبی با هم هماهنگ است و از این رو ناهنجاریها و آسیبها نیز در آن نظم، حدودی دارد.
اما در کشور ما این سه با هم هماهنگ نیستند. ما در یکسو باورهای دینی داریم و از سوی دیگر در معرض دستاوردهای تمدن بشر امروز هستیم؛ یعنی الگوهای فکری، رفتاری و برنامهریزی متناسب با باورهای عمیق دینی در قلمرو اجتماعی نداریم یا نتوانستهایم به کار بگیریم؛ در نتیجه ناهنجاریهایی که نوگرایی در غرب پدید میآورد، در کشور ما بهصورت مضاعف تولید میشود. علاوه بر این ناهماهنگی در مؤلفههای اصلی زندگی ما، عوامل دیگری نیز چالشهای ما را جدیتر میسازد.
یکی از این عوامل، حاکم شدن ساختارگرایی بر بخشهایی از فقه ماست. فقاهت ساختارگرا از اِشراف بر فضای جهان امروز بازمانده است و هنوز موفق به حضور در جهان امروز و ارائهی رویکرد نوینی به حیات در همهی ابعاد نشده است. علاوه بر آن، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بنا بر ادارهی کشور بر مبنای دین بوده است، اما اگر مردم در زندگی روزمرهی خود، مدیریت موفقی از سوی نظام ادارهی جامعه شاهد نباشند؛ مثلاً وضعیت اشتغال، تورم و رشد را در زندگی خود مناسب ارزیابی نکنند، دچار تردیدهای جدی میشوند.
مشاهدهی ناکارآمدی در مدیریتی که شعارهای دینی دارد، در بلندمدت نوعی به همریختگی اعتقادی ایجاد میکند. در اعتقادات دینیِ عدهای خلل وارد میشود، که نتیجهی آن، خروج مردم از هنجارها در رفتار است. همچنین فشارهای مختلف در زندگی به شکل رفتارهای ناهنجار بروز میکند. در این میان کسانی که سطح عمیقتری از باورهای دینی دارند، هرچند از دین اعراض نخواهند کرد اما ممکن است از هویت اجتماعی دینی دوری کنند و ترجیح دهند در زندگی فردی خود دینداری را دنبال کنند؛ چراکه به نظر آنان، ناکارآمدی مدیریت منتسب به دین، وجههی هویت اجتماعی دین را تخریب کرده است؛ در نتیجه شاهد هستیم که جدایی دین از سیاست که بعد از رنسانس رخ داد، در جامعهی ما به شکل دیگری در رفتارهای اقشاری از مردم دنبال میشود؛ یعنی افراد متدین تلاش میکنند دین خود را حفظ کنند اما هویت اجتماعی دین ممکن است دیگر برای آنان معنایی نداشته باشد. بنابراین اعراض مردم از هویت اجتماعی دین را نباید به حساب بیاعتقادی مردم گذاشت بلکه باید آن را نتیجهی ناکارآمدی مقطعی مدیریت منتسب به دین دانست.
حال در کنار عوامل و زمینههای فوق، رویکرد دستوری در اصلاح وضعیت جامعه را نیز اضافه نمایید. رویکرد دستوری در اصلاح اجتماعی در شرایط طبیعی معمولاً نتیجهی معکوس میدهد، حال اما در وضعیتی رویکرد دستوری را برای اصلاح جامعه پیش گرفتهایم که حتی وضعیت، طبیعی نیز نیست؛ بلکه عواملی که برشمردیم زمینه را نامساعدتر ساخته است. مثلاً رویکرد دستوری در کنار فقه ساختارگرا این تلقی را در میان مردم نهادینه میکند که حکومت قصد ایستادگی و مقاومت در برابر نوگرایی را دارد. این تلقی واکنشهای اعتراضی و مقابلهجویانه به دنبال خواهد داشت. رویکرد دستوری در کنار مدیریت ناکارآمد نیز همین وضعیت را مییابد.
عوامل فوق در کنار یکدیگر مشکلات پیچیدهای را در جامعهی ما پدید آورده است؛ مثلاً انحرافات جنسی که محصول نوگرایی نابجا در کشورهای غربی بود، به واسطهی این عوامل وضعیت نابسامانتری در کشور ما یافته است. از یکسو نوگرایی ما را به سمت الگوهای غربی در زندگی برده است و در نتیجه سن ازدواج بالا رفته است و ما یازده میلیون دختر و پسر داریم که در سنی هستند که باید متأهل میشدند اما مجرد هستند، از سوی دیگر شیوههایی که در غرب جایگزین ازدواج شده است در جامعهی ما عملی نیست، و از سوی دیگر نیز نه تنها نیاز جنسی از بین نرفته؛ بلکه به واسطهی نوگرایی تشدید نیز شده است. مجموعهی این موارد باعث میشود که انحرافات نیز از حد تعادل خارج شود و صورت پیچیده و بغرنجی پیدا کند. در خصوص اعتیاد نیز مقایسهی جوامع غربی و ایران نشان میدهد که ناهنجاریهای ما در ارتباط با این پدیده بیشتر است؛ چراکه در وضعیت آشفتگی، حتی جایگاه و نقش ناهنجاریها و انحرافات نیز مشخص نیست و در نتیجه همهی ابعاد زندگی را متأثر میسازد.
ما همچنین با معضلات ویژهای نیز مواجه هستیم که به نظر میرسد با نوع سیاستگذاریهای ما بیارتباط نیست، از جمله ریای توسعهیافته و دروغ توسعهیافته دو معضلی هستند که در جامعهی خود با آن مواجه هستیم. چندی پیش انجمن علمی مددکاران اجتماعی اعلام کرده بود: نود درصد مردم از مشکلات رفتاری مثل کاهش رعایت احترام، یکطرفه قضاوت کردن، زودرنج شدن و کاهش تحمل در انتقادپذیری رنج میبرند. این موارد را نباید صرفاً به حساب شرارت افراد گذاشت؛ بلکه اینها بازتاب واقعیت زندگی ما است.
طبق آنچه فرمودید نوگرایی کنونی بهخصوص در جامعهی ما دچار آسیبهای جدی است، آیا راهی برای اصلاح وجود دارد؟
رویکرد دستوری برای اصلاح جامعه، بهخصوص در موضوعات فرهنگی و بهویژه برای مردم ایران با عناصر هویتی خاص خود، منجر به مقاومت منفی میشود. علاوه بر آنکه اساساً از نظر علمی نیز چنین رویکردی قابل توجیه نیست. پیش از هرچیز باید با واقعیت آنگونه که هست مواجه شد، انکار یا پنهان کردن، مشکلی را حل نمیکند. باید توجه کرد که نمیتوان مشکلات جامعه را بریده از جامعه حل کرد، درمان را باید در همانجایی که درد هست آغاز کرد. مردم را باید محرم مسائل خودشان دانست، پنهان کردن دردها و مسائل چیزی را عوض نمیکند. مردم باید برای حل مسائل و مشکلات، فرصت ابتکار و اِعمال توانمندی داشته باشند و این نیازمند زمینهسازی توسط دولت است. باید توجه کرد که اساساً بدون توان مردم، امکان حل مسائل وجود ندارد؛ چراکه اگر محاسبهای داشته باشیم، میبینیم برای جمعیت 78 میلیونی، یک دولت دو و نیم میلیونی داریم، اما از این دو و نیم میلیون، در بهترین حالت 250 هزار نفر عهدهدار فکر و عمل برای حل مسائل جامعه هستند و مابقی نیروهای پشتیبانی و اجرایی هستند. طبیعی است که توان 250 هزار نفر برای حل مسائل کافی نباشد. از سوی دیگر، مسلم است که در جمعیت 78 میلیونی ایران، کسانی که اهل فکر هستند و برای حل مسائل کشور بینش و توان دارند بسیار فراتر از این تعداد هستند؛ بنابراین راهی جز اصالت دادن به گروههای مردمنهاد نیست.
حکومت باید زمینهساز حضور و فعالیت مردم برای حل مسائل در عرصههای مختلف باشد و در این میان از خطرات، آسیبهای احتمالی و ناهنجاریها و انحرافات در کوتاهمدت نهراسد. ما معمولاً در نظام اجرایی کشور و هنگام برنامهریزی نگران بروز آسیبها و انحرافات و سوءاستفادهها هستیم و از این رو برای رفع این نگرانیها، جامعه را از بهرهمندی از توان مردم و ثمرات و برکات آن محروم میسازیم، که مبادا یک مورد انحراف یا آسیب پیش بیاید. در حالی که نیازمند یک جریان گفتوگو، تفاهم، تبادل و تعامل اجتماعی در پیوند با نظام حکومت هستیم. بنابراین لازم است سازوکارهایی طراحی کنیم و گفتوگو، تفاهم و تعامل اجتماعی در سه سطح مردم، کارشناسان و پژوهشگران و اندیشهورزان را فعال سازیم.
در واقع تلفیقی از پروژه و پروسه میتواند برای ما راهگشا باشد. پروژه برنامهای است که از سوی دولت یا نظام اجرایی با فهم مناسبی پیش گرفته میشود، اما نمیتواند همه چیز را تعیین کند؛ بلکه نقش سرآغاز دارد، از طرف دیگر در پروسهی حضورِ تشکلهای مردمی و سازمانهای مردم نهاد، یک سلسله فرایندهای اجتماعی، با ابتکار خود آنان به کار گرفته میشود. ما نمیتوانیم از جهت زمان و هدف، قیدی برای آن ابلاغ کنیم؛ بلکه با وجود خود انسانها به صحنهی حیات اجتماعی میآید. این رخ نمیدهد مگر اینکه ما اصل آزادی انتخاب را لحاظ کنیم. در غیر این صورت با اعراض اجتماعی مواجه خواهیم شد و پیشزمینهای که در عناصر هویتی ایران به عنوان نوگرایی گفتم، این اعراض را تشدید خواهد کرد.
اگر اصل آزادی انتخاب را مورد احترام قرار دهیم، به رغم هزینهای که ممکن است در کوتاهمدت از جهت انحرافات جزئی داشته باشد و نوگراییها با تنازل نسبی همراه باشد، اما در بلندمدت، خود نوگرایی در مسیر تکامل و تعالی قرار خواهد رفت و این تعالیجویی، خود در آن پروسه اصلاح میشود.
*رئیس شورای عالی شبکهی مشاوران مدیریت و مهندسی ایران
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.