برخی اینگونه تصور میکنند که وحدت و اتحاد مسلمانان صرفاً برای وقتی است که خطر دشمن خارجی وجود داشته باشد و در واقع یک «تاکتیک» مقطعی است و در غیر اینصورت شیعه و سنی باید بر هم بتازند و بستیزند گویا اصالت با ستیز و جنگ بین اعضای یک امت است و این افتراق است که «استراتژی» است. اصالت جنگ حتی بین برادران، انسان را به یاد دوران جاهلیت میاندازد که میگفتند: واحیانا علی البکر اخینا/ اذا ما لم نجد الا اخانا! (و آنگاه که جز برادرمان بکر کسی را نیابیم، بر همان برادرمان حملهور میشویم).
1- دو نگرش عمده در تفکر و فرهنگ اسلامی ـ مکتب اهل بیت و مکتب خلفا ـ مربوط به امروز نیست و ریشه در ماجرایی دارد که عمرش با عمر نهضت اسلامی برابری میکند. فیالواقع برخلاف آنچه گاه تحت عنوان اختلافات «سیاسی ـ اجتماعی» تبیین میشود ـ و البته نباید آن را نادیده گرفت ـ اختلافات دو نگرش ریشههای علمی و شبهعلمی، فرهنگی و شبهفرهنگی نیز دارد. اگرچه برخی وقایع سالهای نخستین رحلت پیامبرصلیاللهعلیهوآله و پس از آن را باید سیاسی ـ اجتماعی توصیف کرد، ولی بهطور طبیعی قدرت حاکمه همواره و در هر شرایطی خود را تئوریزه میکند و به همین دلیل شاید با گذشت کمتر از صد سال از رحلت پیامبرصلیاللهعلیهوآله نزاعهای علمی ـ فرهنگی جدیترین نزاعهای جامعهی اسلامی است. پدیدهی دیگری نیز بر آتش این ماجرا دمیده است و آن را برافروختهتر نموده است: مواجهه با فرهنگها، اندیشهها و تمدنهای دیگر، خصوصاً روم و یونان. این مواجهه خود را در ذیل آنچه امروزه آن را نهضت ترجمه مینامیم، خودنمایی نمود و بیتردید همان ماجرای تئوریزه کردن قدرت نیز نقش بهسزایی در تقویت و گرم نگاه داشتن تنور این قصه بازی کرده است.
مسئلهی روابط شیعه و سنی تقریباً در طول تاریخ اسلام، هیچگاه به اندازهی این روزها بغرنج نبوده است. اینکه ما شیعیان اهلبیت پیامبر اسلامصلیاللهعلیه وآله و پیروان سنی مذهب اسلام چهطور میتوانیم با احترام به هم زندگی بگذرانیم و کمتر با هم سر مخاصمه داشته باشیم، مسئلهای است که این روزها به کلاف سردرگمی تبدیل شده است که نه رهبران تشیع و نه علمای اهل سنت، سرنخ آن را پیدا نمیکنند. در ادامه سعی میشود با مروری بر تاریخ جهان اسلام، به سیر روابط شیعیان و اهلسنت کمی بیشتر بیندیشیم.
وحدت مصلحتی
وحدت بنابر مصلحت، یک تلقی رایج از وحدت شیعه و سنی است و مبنای آن، وجود دشمن مشترکی است که از اختلاف سوءاستفاده میکند. پس اگر دشمن مشترک و مصلحتی دیگر اقتضا نکند، دیگر وحدت موضوعیتی ندارد. گویا وحدت مبتنی بر مصالح روبناییتر است و در لایهی بنیادیتر اعتقادی، وحدت جایی ندارد. این تلقی آنگاه جدیتر میشود که در کنار آموزهای قرار میگیرد مبنی بر اینکه اگر دشمنان الحادی مشترکی وجود نداشته باشند، درگیری نهایی میان شیعه و سنی خواهد بود.
زمانی که به مفهوم وحدت و اتحاد میپردازیم از مواقف و منظرگاههای گوناگونی میتوانیم به این موضوع بنگریم. در فضایی سیاسی، وحدت عمدتاً در معنایی پراتیک و برای هدفی مشترک معنا میگیرد؛ بین چند «واحدِ اینهمان» که با هم قرارداد کرده و برای خیری بزرگتر و یا دفع شری که متوجه همه است، همصدا میشوند. گاه یکی دیگران را مجاب کرده که با او باشند و همراه او باشند، چه ایشان را در خود هضم کرده و چه در سایهی خویش معنی کرده و چه او را چونان راهنمای خویش برگزیده باشند که این امر عاملی مادی مانند قدرت سیاسی و نظامی و یا عاملی معنایی مانند مرجعیت دینی را میطلبد.
باید اذعان داشت که عموم پیروان اهلبیتعلیهمالسلام و مخصوصاً عوام شیعه به وحدت مذاهب اسلامی نه به مثابه یکی از معارف بنیادین مکتب اهلبیتعلیهمالسلام بلکه بهعنوان یک آموزهی فرعی و زمانمند با خاستگاه تقیه مینگرند. از این رو مادامی که باور عموم شیعیان نسبت به مقولهی وحدت چنین باشد، نمیتوان برای رهایی از تفکرات طایفهای در امت اسلام و وصول به غایت حرکت تکاملی انسان در دالان تاریخ ـ تشکیل دوبارهی جامعهی عادله و فاضله تحت عنوان امت واحده ـ چارهای متصور بود.
ناسیونالیسم با پشتوانهی تفکر و ادب دورهی جدید به وجود آمد؛ یا درست بگوییم، ناسیونالیسم و ایدئولوژیهای همزاد آن تحقق تفکر جدید در امر سیاست است. یعنی مذهب اصالت بشر در سیاست به صورت ناسیونالیسم و لیبرالیسم (و بالاخره به صورت مارکسیسم و انترناسیونالیسم و کوسمو پولیتیسم) درمیآید و بسته به اینکه تحقق تفکر به چه نحو و در چه مرتبهای باشد، صورت ناسیونالیسم هم تغییر میکند؛ چنانکه در اروپا و امریکای شمالی، که محل اصلی تحقق حقیقت غرب است، ناسیونالیسم به کوسموپولیتیسم و بیوطنی که نهایت ناسیونالیسم و لیبرالیسم است، مبدل میشود؛ یا در شرق سیاسی چیزی به نام انترناسیونالیسم وسیلهی توجیه اِعمال قدرت و استیلا میشود. اگر در قرن هجدهم در اروپا به نام ناسیونالیسم چیزی میگفتند، قصدشان استقرار نظام سیاسی جدید بود و وقتی این نظام برقرار شد، ناسیونالیسم هم از رونق افتاد و از اواخر قرن نوزدهم به جاهای دیگر عالم رفت و صورتهای مختلف پیدا کرد.
سراسر ماوراءالنهر، خراسان، اصفهان، آذربایجان، بازار گرم مناقشه، ستیزه و درگیری بود. بر منبرها و یا در حلقههای مسجدها، یکدیگر را میرنجاندند. دشنام میگفتند، میزدند و میکشتند که: این رافضی است و بیرون از شریعت، این شافعی است و اهل بدعت، و این حنفی است و سزاوار لعنت... و این... و این... .
«وحدت! وحدت! وحدت! ما با هم هیچ مشکلی نداریم. ما به یک خدا و یک کتاب و یک پیامبر ایمان داریم... .»
نظیر چنین حرفهایی را بسیار میشنویم و خصوصاً هفتهی وحدت که میشود این حرفها نقل و نبات میشود و بر سر مردم فرو میریزد. بلندگوها و رسانهها چه بلند غریو سر میدهند و چه بسیار این آواز کهنه و تکراری را به گوش مردم میخوانند! آیا این غریوها مشکلی را هم حل میکنند؟ آنهم در زمانهای که بعضِ این مذاهب، دشمنترین هم هستند؛ بهگونهای که هیچ زمانی اینگونه نبودهاند. امروزه در همایشهایی که برگزار میشود، بیش از هر زمانهای از مشکل نداشتنِ باهم میگوییم؛
موضوع وحدت، موضوع حساسی است و غالباً با نوعی مصلحتاندیشی همراه است. انگار نباید بدون ملاحظه دربارهی آن وارد بحث شد. طرح بحثها هم غالباً به این شکل است که استعمار برای تأمین منافع خود، نقاط اختلاف میان مذاهب اسلامی را یافته و با تحریک آنها سعی در ایجاد تفرقه در جهان اسلام دارد. البته این تحلیل درست است و ماجرا از همین قرار است. اما شاید بتوان کمی بیشتر به مسئله نزدیک شد و سؤالاتی را از آن پرسید و چراغی بر نقاط تاریک انداخت.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.