باید اذعان داشت که عموم پیروان اهلبیتعلیهمالسلام و مخصوصاً عوام شیعه به وحدت مذاهب اسلامی نه به مثابه یکی از معارف بنیادین مکتب اهلبیتعلیهمالسلام بلکه بهعنوان یک آموزهی فرعی و زمانمند با خاستگاه تقیه مینگرند. از این رو مادامی که باور عموم شیعیان نسبت به مقولهی وحدت چنین باشد، نمیتوان برای رهایی از تفکرات طایفهای در امت اسلام و وصول به غایت حرکت تکاملی انسان در دالان تاریخ ـ تشکیل دوبارهی جامعهی عادله و فاضله تحت عنوان امت واحده ـ چارهای متصور بود.
بنابراین نگارندهی این سطور براساس یک راه طی شده و تجربهی زیسته و البته یک درد خودانگیخته تلاش دارد تا با تبیین منطق عملی اهلبیت پیامبرعلیهمالسلام بهعنوان سلسلهجنبان وحدت و تقریب امم و شعوب و قبائل ذیل ایمان به ایزد منان و خالق رحمان، غوری هر چند صغیر در دریایی بس کبیر از معارف خاندان کرامت و الفت و آموزگاران مودت و رحمت زند و توشهای برای طی طریق امت نبی(ص) به دست دهد و هزار راه نرفته برای تکامل تاریخ و ظهور انسان کامل را به تصویر کشد. انشاءالله.
براساس روایت خداوند از تاریخ اجتماعی انسان که در آیهی 213 سورهی مبارکهی بقره بیان شده است، مهمترین دلیل بر هم خوردن مسیر تکاملی جامعهی بشری بروز اختلاف و بر هم خوردن وحدت جامعهی نخستین است. اختلافی که نه منشأ شناختی و دانشی که منشاء اخلاقی و نفسانی داشته است؛ چنانکه خداوند در این آیه میفرماید:
كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یهْدی مَنْ یشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
مردم قبل از بعثت انبیاء همه یك امت بودند؛ خداوند به خاطر اختلافى كه در میان آنان پدید آمد، انبیایى به بشارت و انذار برگزید و با آنان كتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف كردهاند، حكم كنند. این بار در خود دین و كتاب اختلاف كردند و این اختلاف پدید نیامد مگر از ناحیهی كسانى كه اهل آن بودند و انگیزهشان در اختلاف حسادت و طغیان بود. در این هنگام بود كه خدا كسانى را كه ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوى حق رهنمون شد و خدا هركه را بخواهد به سوى صراط مستقیم هدایت مىكند.
آنچه که از آیهی بالا میتوان برداشت کرد اینکه جامعهی نخستین بشری یک جامعهی متحد و منسجم بوده است که خداوند از آن به عنوان امت واحده یاد میکند و به دلیل بروز اختلاف،وحدت جامعهی نخستین به هم خورده که ارسال رسل و انزال کتب با هدف حل اختلاف در جامعهی بشری و وصول به وحدت از سوی خداوند تبارک و تعالی انجام پذیرفته است. اما متأسفانه پس از تبیین حقایق از سوی انبیاء، حسادت و طغیان انسان و بروز نوعی هویت طایفهای، حرکت تکاملی انسان در مسیر تضاد و کشمکش و تخاصم قرار گرفت. حتی ادیان و مذاهب نیز پس از مدتی به طوایف تقلیل یافتند و عملاً کارکرد اصلی خود را که وحدتبخشی ـ ذیل اخلاق و فطرت ـ به نوع بشر بود از دست دادند.
از آنجا که مهمترین عامل بر هم خوردن وحدت اجتماع بشری بداخلاقیها و نفسانیتگراییها و خودخواهیها و طایفهگرایی بوده، پس مهمترین هدف انبیاء و ادیان الهی تزکیهی نفوس و تهذیب اخلاق بشر بوده است تا امکان وحدت فطری نوع بشر فراهم آید و امکان وصول به جامعهی عادله و فاضله با عنوان امت واحده میسر شود.
لذا از همین باباست که خداوند در وصف جامعهی اسلامی در مدینه بُعد اخلاق اجتماعی این جامعه را برجسته میکند و در آیهی 9 سورهی حشر چنین میفرماید:
وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیهِمْ وَ لا یجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.
و نیز سهمى از آن غنائم از آن كسانى از اهل مدینه است كه در مدینه و در قلعهی ایمان جاى دارند و قبل از مهاجرین ایمان آورده بودند و هر مؤمنى را كه از دیار شرك به سویشان هجرت مىكند، دوست مىدارند و وقتى اسلام به آنان چیزى مىدهد در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىكنند و مهاجرین را بر خود مقدم مىدارند هرچند كه خود نیز محتاج باشند. و كسانى كه بخل درونى خود را به توفیق خداى تعالى جلو مىگیرند، رستگارند.
و از همین باب است که خداوند احکام را وضع کرد تا انسان به تقوا و قدرتِ کنترل نفس دست یابد؛ آنچنان که در باب حکمت روزه در آیهی 183 سورهی بقره خداوند چنین میگوید:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون
و خداوند حتی مؤثر افتادن هدایت قرآن را مشروط به تقوا و تزکیهی نفس از پلیدیها میکند و در آیهی 2 سورهی بقره چنین متذکر میشود:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین
از این رو پیامبر اسلام(ص) هدف بعثت خویش را به کمال رساندن مکارم اخلاق بیان کردند و فرمودند:
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ[i]
همچنین رسالت پیامبر(ص) یک رسالت طایفهای نبود بلکه طبق تصریح قرآن رسالتی جهانی و انسانی بود آنچنان که در آیهی 107 انبیاء «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و آیهی 28 سبأ «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» بدین امر اذعان شده است؛ لذا قرآن در نفی طایفهگرایی صراحت داشته و بر انسانگرایی تأکید دارد.
بنابراین مهمترین علت اختلاف در امم در طول تاریخ، دوری جامعهی بشری از اخلاق و برجسته شدن هویتها و خودخواهیهای طایفهای است که برای وصول به وحدت در جامعهی بشری و طی طریق تکاملی انسان راهی جز بازگشت به اخلاق و برجسته شدن هویت توحیدی بهجای هویتها و خودخواهیهای طایفهای نمیتوان متصور بود.
لذا از همین بابت است که امام حسن عسگری(ع) در باب چگونگی تعامل شیعیان با برادران اهل سنت خط بطلانی بر تفکر طایفهای کشیدند و با اصالت بخشیدن به اخلاق چنین فرمودند:
صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاَمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَینًا وَ لا تَكُونُوا شَینًا...[ii]
در میان جماعتهاى آنان [اهل سنت] نماز بخوانید و بر سر جنازهی آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت كنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یك از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوشاخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: این یك شیعه است، و این كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشید، مایهی زینت ما باشید نه زشتى ما...
یکی دیگر از رویکردها به تبیین سیرهی وحدتگرایانهی اهلبیتعلیهمالسلام در قبال اهل سنت توجه به تفاوتهای حکمت عملی و حکمت نظری در سیرهی ایشان است. در واقع ساحت حکمت عملی توجه به واقعیتهای عرصهی عمل است که از مهمترین آنها نگرش تکاملی به تاریخ و مشارکت فعال معطوف به آینده برای تغییر روند تاریخ به سمت نقطهی مطلوب ـ تحقق حکومت انسان کامل ـ است.
بنابراین
اولاً تشیع در تاریخ نمیماند و به فکر تغییر تاریخ است
دوماً تشیع در تاریخ مشارکت میکند
ثالثاً نگاه تشیع، تکاملی است
رابعاً نگاه تشیع صفر و صدی نیست
خامساً تشیع آیندهگراست نه گذشتهگرا
براساس نکات بالا رسالت و مأموریت تشیع ساختن آینده است و از همین روی است که امام علی(ع) از مشارکت و مشاوره دادن به خلفای راشدین اجتناب نکرد و امام باقر(ع) نیز در قبال درخواست عبدالملک مروان برای چارهجویی در قبال تهدید قیصر پادشاه روم مبنی بر ضرب لعن به رسول الله(ص) بر روی سکههای رومی در برابر حذف عبارت «ابن و اب و روحالقدس» از کاغذهای روی در مصر از ارائهی مشورت اجتناب نورزیدند و فرمودند:
تهدید قیصر در مورد پیامبرصلیاللهعلیهوآله عملى نخواهد شد و خداوند این كار را بر او ممكن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است؛ هم اكنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سكه بپردازند و بر یك رو سورهی توحید و بر روى دیگر نام پیامبر(ص) را نقش كنند و بدین ترتیب از مسكوكات رومى بىنیاز مىشویم. و توضیحاتى نیز در مورد وزن سكهها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه، هفت مثقال باشد و نیز فرمود نام شهرى كه در آن سكه مىزنند و تاریخ سال ضرب را هم بر سكهها درج كنند.
عبدالملك دستور امام(ع) را عملى ساخت و به همهی شهرهاى اسلامى نوشت كه معاملات باید با سكههاى جدید انجام شود و هر كس از سابق سكهاى دارد تحویل دهد و سكهی اسلامى دریافت دارد؛ آنگاه فرستادهی قیصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و او را بازگرداند. سفیران، قیصر را از ماجرا خبر دادند و درباریان از او خواستند تا تهدید خود را عملى سازد، قیصر گفت: من خواستم عبدالملك را به خشم آورم و اینك این كار بیهوده است چون در بلاد اسلام دیگر با پول رومى معامله نمىكنند.
همچنین براساس همین منطق است که عمدهی شاگردان امام صادق(ع) را اهل سنت تشکیل میدادند و ایشان نه تنها منعی برای حضور اهل سنت قائل نبودند، بلکه حتی با ابوحنیفه که از لحاظ روش اجتهادی وی که مبتنی بر قیاس بود، اختلاف جدی داشتند با ملاطفت و خوشرویی رفتار میکردند و حتی فرش زیر پای خود را برای وی پهن میکردند. چرا که منطق عملی حکم میکرد که اهل سنت از معارف و مودت اهلبیتعلیهمالسلام محروم نشوند و شاید همین امر مقدمات گرایش ایشان به اهلبیت پیامبرعلیهمالسلام پس از تبلیغات سنگین امویان را فراهم میآورد.
بنابراین وحدت با اهل سنت به مثابه امری اخلاقی و همچنین فعلی معطوف به تغییر تکاملی تاریخ از جایگاهی ویژه در سیرهی اهلبیتعلیهمالسلام برخوردار است که متأسفانه قرائتهای طایفهای از تشیع مانع از فهم و تبیین این سیرهی استراتژیک و راهگشا شده است.
*دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه علامهطباطبایی(ره)
[i]. بحارالانوار، ج16ص 210
[ii]. بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
ناسیونالیسم، ایدئولوژی وحدت و تفرقه
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.