پوشیده نیست كه تحلیل و نظریهپردازی در باب انقلابها و انقلاب اسلامی بر اساس یك مدل تئوریك و چارچوب نظری و علمی صورت میپذیرد و نظریاتی كه فاقد این خصوصیت باشند دچار نقصان تحلیل بوده و مورد توجه قرار نمیگیرند.به میزانی كه یك مدل تحلیلی بتواند از نظاممندی و جامعیت بیشتری برخوردار باشد
و عوامل و شرایط بیشتری را مورد توجه قرار دهد و به سطوح، لایهها و ریشههای عمیقتری اشاره نماید، بالطبع از دقت و عمق بیشتری بهرهمند بوده و تحلیل دقیق و درخور توجهی را ارائه خواهد نمود.
هر مدل تحلیل دارای شاخصهها و ویژگیهای خاص خود میباشد كه شناسایی و قضاوت نسبت به مدل تحلیل، توسط آن شاخصهها صورت میگیرد. لذا مقدمتا و قبل از پرداختن به توضیح مدل تحلیلی به توضیح شاخصههای تحلیل میپردازیم.
شاخصههای تحلیل
شاخصههای تحلیل، شناسایی و ابزارشناسی و ارزیابی مدل تحقیق میباشند و با توجه به آن شاخصهها میتوان نسبت به نظاممند بودن، دقت، قوّت، پویایی، جامعیت و كارآمدی مدل به قضاوت نشست و سطح آن را از دیگر تحلیلها متمایز نمود. شاخصههای یك مدل جامع در تحلیل انقلاب اسلامی عبارتند از:
الف) توجه به همه شرایط: مدل تحلیل به میزانی كه بتواند تمام شرایط، زمینههای مؤثر در شكلگیری و وقوع انقلاب را شناسایی و بررسی نماید از قوت و اتقان بیشتری برخوردار خواهد بود و دچار یكسونگری و ارائه تحلیلهای كم عمق و تك بعدی نخواهد شد.
ب) توجه به همه ریشهها: انقلاب پدیدهای دفعی و ناگهانی نیست و در هر شرایط و در هر جامعهای رخ نمیدهد؛ خصوصا انقلابهای كبیر و بنیادی كه دارای ریشههای عمیق عقیدتی و فكری هستند، به سادگی اتفاق نمیافتد و از ریشههای عمیق تاریخی، فكری، ملی و... برخوردار است. ملاحظه و دقت نظر در این ریشهها و تشخیص درست آنها، بیانگر نقطه قوت مدل تحلیل میباشد.
ج) توجه به سطوح مختلف: در تحلیل بررسی پدیده انقلاب و ملاحظه شرایط و ریشهها و عوامل نباید به سطح ملی و داخلی اكتفا نمود؛ بلكه بررسی این مجموعه از عوامل، شرایط و ریشهها در بررسی آثار و كاركرد انقلاب میبایست سطوح دیگری ـ مانند منطقهای و جهانی ـ را نیز ملاحظه و بررسی نمود.
د) پرداختن به تمام عوامل و عناصر تأثیرگذار: در شكلگیری و بروز انقلاب، علاوه بر عوامل و شرایط، افراد و عناصر نیز نقش كلیدی و مؤثری را ایفا مینمایند. بررسی رهبری انقلاب و نیروهای انقلابی و در مقابل نظام حاكم و نخبگان مؤثر در وقوع انقلاب به جامعیت و غنای تحلیل میافزاید.
هـ) توجه به پویایی انقلاب: نگاه دینامیكی و ملاحظه فرایند انقلاب و عدم نگرش استاتیك و توجه به پویایی، در حال رشد بودن و توسعهیاب بودن انقلاب، از شاخصههای یك مدل مطلوب است. نگاه پویا و دینامیكی به ما كمك میكند كه انقلاب بهگونهای تعریف و تحلیل شود كه قدرت ارتباط حوادث و عوامل شكلگرفته در مسیر شكلگیری انقلاب و آثار و نتایج انقلاب را با یكدیگر ملاحظه و بررسی نماییم. نظریاتی كه معتقدند بررسی آثار دستاوردهای انقلاب ربطی به تحلیل آن ندارد از این شاخصه مهم بیبهرهاند.
و) نظاممند بودن تحلیل: از شاخصههای یك مدل جامع و كارآمد، نظاممند بودن آن است؛ به نحوی كه تمامی شرایط و عوامل و عناصر مؤثر در تحلیل انقلاب ملاحظه گردیده و جایگاه و واژههای كلیدی و تأثیرگذار در تحلیل در یك ربط منطقی و با اولویتگذاری میان آنها مشخص باشد كه این مجموعه منظم در واقع ماشین تولید تئوری و نظریه خواهد بود.
مدل تحلیل
پس از بیان شاخصههای تحلیل، اینك به بیان مدل تحلیل میپردازیم. این مدل در چهار بخش تنظیم گردیده است. در این مدل از لایهها و برشهای مختلفی به انقلاب اسلامی نگریسته میشود كه تركیب این لایهها هویت كلّی مدل را شكل میدهند و براساس آن تحلیل جامعی از انقلاب اسلامی ارائه میشود. بر این اساس مدل تحلیل ما از یك دسته عوامل اصلی و سه دسته عوامل فرعی تشكیل شده است كه به اجمال در پی خواهد آمد.
1/2 ـ «چرایی، چیستی، چگونگی» عناوین اصلی مدل
به نظر میرسد برای ارائه تحلیلی جامع از یك انقلاب عظیم، پویا و متحرك علاوهبر تحلیل چرائی، و عوامل پیدایش انقلاب، میبایست به بررسی چیستی و ماهیت و نیز چگونگی و فرایند تحقق و تثبیت و روند تكاملی آن هم پرداخت.
چرائی: منظور از تحلیل چرائی انقلاب، پرداختن به مجموعه علل و عوامل تأثیرگذار درشكلگیری انقلاب و بسترهای زمینهساز پیدایش انقلاب میباشد.
چیستی: در تحلیل چیستی انقلاب، به مجموعه مفاهیم و تعاریفی كه ماهیت و جنس انقلاب را معرفی مینمایند و باعث تمایز آن از دیگر انقلابها میگردند، پرداخته میشود.
چگونگی: مباحث مربوط به حوادث پیدرپی و فرایند و توالی وقایعی است كه در انقلاب اتفاق میافتد و مراحل تحقق و پیدایش و همچنین روند تغییرات را در جهت تثبیت و تكامل انقلاب، رقم میزند.
2/2 ـ بسترها و زمینههای «تاریخی، جهانی، ملی» عناوین فرعی در تحلیل چرایی انقلاب اسلامی
در تحلیل چرایی انقلاب اسلامی میبایست ازتحلیلهای تكبعدی و تك عاملی پرهیز نمود و تمام عوامل و زمینههای مؤثر در شكلگیری انقلاب اسلامی را مورد توجه قرار داد. از اینرو تحلیل چرایی انقلاب در سه سطح مورد توجه قرار میگیرد.
زمینههای تاریخی: در این بخش عوامل و بسترهای تاریخی كه انقلاب در آن اتفاق افتاده است، مورد بررسی قرار میگیرد و با توجه به نوع نگاه و دیدگاه فلسفی ما نسبت به تاریخ در تحلیل انقلاب اسلامی به دو موضوع جایگاه انقلاب در درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل و نیز جایگاه انقلاب اسلامی در سیر تحولات و حركت تكاملی جامعه شیعی پرداخته میشود و ریشههای تاریخی، عقیدتی، فرهنگی و هویتی انقلاب بحث میگردد.
زمینههای جهانی: بررسی شرایط و ویژگیهای خاص جامعه جهانی و تأثیر آنها در شكلگیری انقلاب اسلامی بسیار حائز اهمیت است و به عمق تحلیل میافزاید. از این رو در تحلیل زمینهها و بسترهای جهانی به مسائلی چون جهانیسازی مادی تحت عنوان مدرنیته و تجدد و هجوم به هویت فرهنگ ملتها خصوصا هویت دینی و مذهبی آنان و در كنار آن به سلطه همهجانبه و غارت منابع ملتها و علاوهبر آن خلأها و بحرانها و پارادوكسهای ناشی از این نظم نوین مادی پرداخته میشود.
زمینههای ملی: در تحلیل عوامل زمینهساز و بسترهای داخلی وقوع انقلاب اسلامی سعی شده است در یك ساختار مجموعه عوامل ملی اعم از نامشروع بودن حكومت پهلوی از ابعاد مختلف استبداد، فساد، ناكارآمدی، سلطه بیگانگی، بیهویتی، مذهبستیزی و عوامل شتابزا بررسی گردد.
3/2 ـ «مبانی، اصول، اهداف» عناوین فرعی در تحلیل چیستی انقلاب اسلامی
ارائه تحلیل جامع از انقلاب در كنار تحلیل از چرایی و عوامل زمینهساز وقوع انقلاب نیازمند تحلیل چیستی و ماهیت انقلاب است تا فهم و تحلیل عمیقتری از انقلاب به دست آید.
مبانی: هر انقلاب دارای یك مبنای نظری و مكتب فكری میباشد كه اساس، ریشه و زیربنای انقلاب محسوب میگردد و درتعیین ماهیت، جهتگیری و هویتبخشی به انقلاب نقش اساسی را ایفا مینماید. با توجه به هویت شیعی انقلاب اسلامی برای تحلیل مبانی آن، نوع نگاه و مبانی اعتقادی و فكری تشیع و معارف اسلامی به هستی و جهان، انسان، جامعه، حكومت و تاریخ كه در واقع یك مكتب فكری منسجم و هماهنگ را ارائه میدهد، مورد بررسی قرار میگیرد.
اصول: در كنار مبانی نظری و اعتقادی، اصولی وجود دارد كه چهارچوب و اسكلت و در واقع نمای بیرونی انقلاب را شكل میدهد و راهبردها، برنامهریزیها و تصمیمات اساسی برای تعیین افقهای پیشرو و جهتگیریهای داخلی و بینالمللی و طراحی الگوهای رشد و توسعه برای انقلاب براساس آنها تنظیم میگردد. این اصول عبارتند از: اسلاممحوری، ولایتمداری، عدالتمحوری، استكبارستیزی، عزتمداری و خودكفایی.
اهداف: از عوامل و مسائلی كه چیستی و ماهیت انقلاب را بهتر نمایان میكند، آشنایی با آرمانها واهداف و آرزوهای آن انقلاب و قلههایی است كه انقلاب برای فتح آنها خیز برداشته است.
4/2 ـ «پیدایش، تغییرات، تكامل» عناوین فرعی در تحلیل چگونگی انقلاب اسلامی
در كنار تحلیل از چرایی و چیستی انقلاب بحث از چگونگی و پرداختن به فرایند اتفاقات در وقوع انقلاب اسلامی و تحلیل مراحل پیدایش، تغییرات ورتكامل انقلاب، مكمل بخشهای دیگر و تكمیلكننده مجموعه و ساختار تحلیل جامع خواهد بود.
پیدایش: پرداختن به مباحث مربوط به فرایند حوادث و وقایعی كه منجر به ظهور و بروز و آغاز انقلاب میگردند و پیروزی انقلاب را تحقق میبخشند. معنای «پیدایش» در تحلیل چگونگی انقلاب است.
تغییرات: بعد از مرحله پیدایش و تحقق انقلاب، حوادث و اتفاقاتی رخ میدهد كه پشت سر گذراندن آن وقایع و عبور از آن، منجر به تثبیت و پابرجایی انقلاب میگردد كه از این مرحله با عنوان«تغییرات» نام برده میشود.
تكامل: انقلابات بزرگ اجتماعی توقفناپذیرند و حركتی تكاملی و رو به رشد و همواره نگاهی رو به جلو و آینده دارند. با شناسایی وضعیت مطلوب انقلاب و تعریف آرمانها و اهداف و ابزارهای رسیدن به آن هدفها، روند تغییرات را باید به گونهای مدیریت نمود تا انقلاب به كمال خود دست پیدا كند. البته كمال هم نقطه توقفی ندارد و روند بهینه انقلاب همچون چشمه جریان دارد. از این فرایند در تحلیل چگونگی انقلاب بهعنوان «تكامل» یاد میگردد.
تحلیل چرایی پیدایش انقلاب اسلامی
بررسی بسترها و زمینههای تاریخی از آنجا ضرورت مییابد كه تغییر و تحولات اجتماعی در بستر تاریخ اتفاق میافتد و با تكامل تاریخ است كه تكامل جامعه معنا مییابد.اگر براساس نگاه فلسفه تاریخ اسلامی، شكلگیری جوامع در بستر تاریخ، محصول درگیری حق و باطل میباشد، تحولات انقلاب اسلامی هم در همین راستا قابل ارزیابی است.لذا در بررسی علل و زمینههای شكلگیری آن باید به جایگاه انقلاب اسلامی در درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل و همچنین در سیر تحولات جامعه شیعی بهعنوان دو محور اساسی توجه نمود.
جایگاه انقلاب اسلامی در راستای درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل
درگیری و جنگ دو جبهه حق و باطل و نور و ظلمت عمری برابر با تاریخ خلقت دارد. قرآن كریم در آیهالكرسی به روشنی به وجود این دو جبهه تصریح مینماید و خدای متعال و مؤمنان را در یك جبهه و طاغوت و كافران را در جبهه مقابل جای میدهد. آنجا كه خدای متعال میفرماید: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات.
1) درگیری دو جبهه حق و باطل جامع و دائمی است. وسعت و دامنه این درگیری كه تمام تاریخ را پوشانده است، از ابعاد مختلف قابل بررسی است. این رویارویی از ابتدای خلقت آغاز گردیده است و تا برپایی حكومت جهانی حق و محو باطل ادامه خواهد داشت و هیچ مقطعی از تاریخ فارغ از این نبرد نبوده است. از سویی دیگر مقابله دو جبهه نور و ظلمت محدودیت خاصی نداشته و همه ابعاد و شئون فردی، اجتماعی و تاریخی را شامل میشود و در واقع یك درگیری حداكثری است.
2) این درگیری همه جانبه است. مهمترین موضوع درگیری و میدان اصلی این نبرد، تلاش برای در اختیار گرفتن سرپرستی انسان و جامعه میباشد و تسلط بر ابزار و امكانات و منابع فرع بر این موضوع اصلی است.
انقلاب اسلامی پرچمداری جبهه حق در این مقطع از تاریخ انقلاب اسلامی به تعبیر ظریف امام عزیز (ره) انفجار نور در ظلمتكده تمدن مادی و محصول مقاومت جبهه ایمان و حق در برابر هجوم همه جانبه باطل است و در این مقطع از تاریخ پرچمدار جبهه حق و در مقابل تمامیتطلبی جبهه باطل قد علم كرده است. این انقلاب با انگیزههای الهی و ایمانی و تلاش برای آزادی جامعه خود و مسلمین و در نهایت كل بشریت از یوغ بندگی تمدن مادی و جبهه باطل و مقابله با اهداف توسعهطلبانه آنان و نیز توسعه شعار لاالهالاالله و توحید و بندگی خدای متعال به وقوع پیوست. انقلاب اسلامی با اعلام این پیام كه میتوان از گذرگاه اخلاق، دین و معنویت به آسایش، رفاه و امنیت رسید و با اثبات كارآمدی دین در عرصه حیات اجتماعی و ایجاد انقلاب عظیم اسلامی با انگیزهها و راهبردهای دینی، دین را از انزوا و مهجوریت خارج ساخت و به كانون توجهات جهانی تبدیل نمود.
جایگاه انقلاب اسلامی در سیر تحولات جامعه شیعی
تكامل جامعه شیعی در دوران حضور امامان معصوم (علیهمالسلام)
گام نخست و مهم امامان معصومعلیهم السلام در روند تكاملی جامعه شیعی، تلاش برای «رشد و توسعه ظرفیتهای روحی و عاطفی» بوده است. در این زمینه تأكید فراوانی از ناحیه آن بزرگواران، بر داشتن محبت به خدای متعال و رسولان الهی و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و نسبت به دشمنان آنان، وجود دارد. این حبّ و بغضها مهمترین عامل در پرورش روحی شیعیان میباشد. به جرأت میتوان عنصر محوری در این زمینه را قیام عاشورا دانست. چرا كه این واقعه عظیم، ظرفیت تمایلات شیعه را بسیار بالا برد و برای همیشه عواطف و گرایشات جامعه شیعه را حول این محور مقدس جمعآوری و سازماندهی كرد.
گام دوم، اعتلای بعد علمی و فرهنگی شیعیان و تقویت قوه تفكر و بینش آنان بود. در این راستا حضرت امام سجادعلیهالسلامچندین فعالیت را بهطور همزمان برای ایجاد ظرفیتهای جدید در جامعه شیعه آغاز نمودند. از یك سو با ذكر مصائب پدر بزرگوارشان و گریه دائم بر آن حضرت، ظرفیتهای عاطفی شیعه را نسبت به آن بزرگوار و اهل بیت عصمت توسعه بخشیده و از سوی دیگر با روشهای گوناگون در قالب انتقال معارف عمیق اسلام و تشیع در قالب ادعیه و مناجات و خریدن برده و كنیز و آموزش علمی و عملی معارف به آنان و سپس آزادی آنان و نیز كمك به فقرا و مستضعفان به واقع به ایجاد ظرفیتسازی عاطفی و فكری و ایمانی پرداختند.
پس از شهادت امام سجادعلیه السلام حضرت امام باقر و امام صادقعلیهماالسلام با استفاده از فضای مطلوب ایجاد شده در اثر كشمكش بنیامیه و بنیعباس، پایههای تأسیس یك مركز بزرگ علمی را در مدینه بنیان نهادند و از یك سو به نظاممند نمودن معارف شیعه و ارائه آن در حد یك مكتب و ایدئولوژی پرداخته و از سوی دیگر به تربیت شاگردان قوی در رشتههای مختلف علمی همت گماشتند و آنان را در سرتاسر بلاد اسلامی پراكنده نمودند.
گام سوم و یا همان ظرفیتسازی «رفتاری و عملی» را میتوان بهعنوان تولی تام و صبر و بصیرت و انسجام رفتار و عمل جامعه شیعه در پذیرش ولایت و همچنین موضعگیری، اقدام مناسب و آمادگی ایشان برای دوران جدایی و غیبت امام، تعریف نمود. چرا که بعد از تثبیت قدرت دولت بنیعباس، حضرات معصومینعلیهمالسلام از این پس سعی نمودند تا شیعه را برای دوری از امام و غیبت آخرین ذخیره الهی آماده كنند به نحوی كه بتواند با استفاده از ظرفیتهای ایجاد شده به مقصد خود ادامه داده و قدرت دفاع از هویت جمعی و عقیده خود را داشته باشند.
در این راستا با بررسی سیر حركت جامعه شیعی در می یابیم كه انشعابات ایجاد شده در شیعه نظیر زیدیه، كیسانیه، فطحیه و اسماعیلیه و در آخر واقفیه به تدریج بعد از این ظرفیت سازی ها كم می شود به نحوی كه بعد از شهادت امام رضاعلیهالسلام، با این كه امام جوادعلیهالسلامكودكی نه ساله بودند، هیچ تفرقه و انشعابی در جامعه شیعی اتفاق نمی افتد و به اتفاق امامت ایشان پذیرفته می گردد و در ادامه نیز امامت امام هادیعلیهالسلامو آقا امام زمانعلیهالسلامنیز در كودكی مورد پذیرش قرار می گیرد. براین اساس پس از غیبت كبرای امام عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف»، جامعه شیعه در ولایت و عمر طولانی ایشان نیز تردیدی به خود راه نداد.
2-تكامل جامعه شیعی در دوران غیبت
دولت صفویه
در طی سالهای متمادی جامعه شیعی از قدرت به دور بود و با احتیاط و تقیه به حركت رو به رشد خود ادامه میداد. دولت صفویه اولین دولت شیعی بود كه علمای شیعه در آن حضور پیدا كرده و در واقع نوعی حكومت دینی شیعی در قالب تعامل میان سلطان و فقیه محقق گردید. اگرچه دولت صفویه اولین دولت شیعی است كه به قدرت رسیده است، اما امكان تحقق این دولت بدون پشتوانه و ریشه تاریخی گذشته و تلاش پیگیر گذشتگان ممكن نبود. بهخصوص در این میان نقش عالمانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و نیز محقق حلّی در ترویج مكتب شیعه در زمان ایلخانان و رشد مذهب تشیع در سرزمین ایران، بسیار مؤثر بوده است. از دیگر عوامل مؤثر در گسترش و نفوذ شیعه، وجود حكومت شیعه آل بویه و دیگر حكومتهای شیعی میباشد.1
هجرت عالمان شیعه
پادشاهان صفویه به دلیل نیاز به علمای شیعه برای تثبیت بنیانهای فكری و مشاوره در امور جامعه، از ایشان در كشورهای دیگر برای حضور در ایران دعوت به عمل آورده و آنان نیز كه فضا را برای یك تحول و جهش آماده می دیدند، این دعوت را اجابت كرده و بدین ترتیب شخصیتهای بزرگواری چون محقق ثانی(كركی) و شیخ بهائی به ایران هجرت نمودند و همراه با بزرگانی چون علامه مجلسی در قدرت حضور یافتند.
محقق كركی به همراه علمای كركی و بهطور كلی جبل عامل، از طریق تألیف آثار علمی و تربیت شاگردان ایرانی و تأثیر مستقیم بر روی شاه اسماعیل و شاه طهماسب، بستری مناسب برای گسترش تشیع در ایران از یك سو و تغییر رویه فكری حكومت از «تشیع صوفیانه» به «تشیع فقیهانه» ایجاد كردند.2 بر این اساس نقش محقق ثانی در چهار جهت دارای اهمیت میباشد: 1ـ تقویت مذهب شیعه 2ـ مبارزه با تصوف و مظاهر آن 3ـ تقویت بنیه فقاهتی دولت صفوی 4ـ طرح مسئله ولایت فقیه و اعتبار رأی مجتهد زنده.3 سرانجام تلاش عملی برای ترویج فرهنگ ناب تشیع و ترویج فقه شیعه آنچنان مؤثر بود كه در اواخر دوران صفویه، واژه صوفی كه روزی قرین واژه صفویه بود، به یك واژه تحقیرآمیز تبدیل شده4 و بدین ترتیب تصوف در ایران بهطور كامل در تشیع ذوب شده و تابع آن گردید.نكته مهم دیگر آن كه ولایت فقیه و اعتبار رأی مجتهد زنده از پیش در فقه شیعه مطرح بود، اما بازنمایی آن توسط محقق كركی بهعنوان یك فقیه برجسته، آن هم در دوره ای كه یك حكومت شیعی مستقر شده بود، تعریف جدیدی از نفوذ و قدرت فقها به حساب می آمد. بهویژه آنكه او نخستین كسی بود كه در اعتبار رأی مجتهد زنده، رساله مستقل نوشته و پس از وی این بحث معركه آراء میان فقها شد.5
نهضت مشروطه
نهضت مشروطیت که در آغاز نهضت عدالتخواهی بود، نشانگر مقطعی از بلوغ جامعه شیعی است که در آن قدرت ایجاد انقلاب و تغییرات اجتماعی در پرتو انگیزههای ایمانی توسط مردم و علمای شیعه به تصویر کشیده میشود. در واقع علمای شیعه اگرچه بعد از تثبیت دولت صفویه تأثیرگذار بودند، ولی در مشروطه مردم و عالمان شیعه خود اقدام به قیام نمودند و ظرفیت جدیدی بروز داده و در واقع فقه سیاسی شیعه در این نهضت، تجلی تازه و خاصی یافت.
در نهضت مشروطه، مردمی که از ظلم و ستم و استبداد، ناامنی، بیلیاقتی حاکمان و سلطه بیگانه به تنگ آمده بودند، به رهبری آیت الله طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی مبارزات خود را شروع کرده و خواسته خود را در قالب تشکیل عدالتخانه برای جلوگیری از ظلم و ستم، بیان داشتند. اما در این میان با هجرت رهبران نهضت به قم که به هجرت کبری مشهور شد،6 انگلیسیها به کمک فراماسونها و روشنفکران و با تشویش افکار عمومی و بیم دادن مردم از ترس حمله روسها، مردم را به سفارت انگلیس کشاندند و بدین ترتیب حدود 12000 تا 14000 نفر، در آنجا متحصن گردیدند. در سفارت انگلیس، سخنرانانی با بیان فوائد مشروطیت و تبلیغات، موفق شدند، متحصنین را متقاعد نمایند که خواهان حکومت مشروطه گردیده و عدالتخانه را که اصلیترین درخواست آنان بود، به فراموشی بسپارند.7 این پذیرایی یک ماه به طول انجامیده و در همین زمان و همین مکان درخواست تأسیس مجلس شورای ملی و قانون اساسی برای آن مطرح شد؛8 بنابراین علما در بازگشت از قم با عمل انجام شده مواجه گشتند و نهضت عدالتطلبی مسیر دیگری در پیگرفت و سرانجام روشنفکران غربگرا و فراماسونها به تصفیه مخالفین پرداخته و آثار دین در مشروطیت زدوده شد و نظام مطلوب انگلستان مستقر گردید.9
دستاوردهای مشروطه
الف)نهضت مشروطه نشانگر مقطعی از بلوغ جامعه شیعه است که قدرت ایجاد انقلاب و دگرگونیهای اجتماعی را توسط مردم و عالمان شیعه نمایان میسازد. در انقلاب مشروطه، علما، وعاظ و طلاب با مردم و بازاریان، پیوند نزدیک داشته و اگر علما از این نهضت حمایت نمیکردند در نطفه خفه میشد.01
ب)در جنبش مشروطه از یک سو قدرت ایمان و انگیزهها و ارزشهای دینی در ایجاد انقلاب و تحرکات اجتماعی نمایان و از سوی دیگر برای نخستین بار سخن از دخالت و حضور دین در عرصه قانونگذاری و امور اجتماعی مطرح گردید. نهضت مشروطه ابتدا نهضت عدالتطلبی بوده و تقاضای اصلی آن تأسیس عدالتخانه و به تعبیر جامعتر ایجاد عدالت در حکومت آن هم بر مبنای شرع مقدس بوده است. این انقلاب برخاسته از عمق خواستهها، مطالبات، باورها و ارزشهای جامعه ایرانی بود اما نظامی که به نام نظام مشروطه روی کار آمد چنین ویژگیهایی نداشت.11 لذا این جریان در واقع آغاز حرکت تفکر دین حداکثری است که دین و شریعت اسلامی را جامع و کامل دانسته و معتقد است که دین مبین اسلام و احکام شریعت علاوهبر سرپرستی فرد، باید در تمام شئون زندگی اجتماعی جریان یافته و برنامهریزی و قوانین اجتماعی بر آن اساس تنظیم گردد.
ج)روشن شدن ماهیت جریانات و گروههای دخیل در ماجرای مشروطه، دیگر دستاورد ذیقیمت مشروطه میباشد. اگرچه در مشروطه گروهها و جریانهای متفاوتی دخیل بودهاند و لیکن دو جریان روشنفکران و روحانیت، دارای نقش اصلی بودهاند. جریان روشنفکران و تجددگرایان، با تمنای کسب تکنولوژی فرنگی آغاز و با تلاشهای افرادی همچون میرزا ملکمخان به تولاّی ایدئولوژی فرنگی رسید.21این تولای ایدئولوژیک نسبت به غرب به آنجا منتهی گردید که برخی نمایندگان مجلس در مشروطه گفتند: اکنون عصر قرآن و مباحث دینی نیست؛ بلکه باید از طریق تفکر دموكراتیك و وضع قوانین جهان عرفی، راه پیشرفت و ترقی و مدنیت را پیمود.
اما روحانیت و عالمان دینی در جریان انقلاب مشروطه به دو دسته یا دو جریان تقسیم گردیدند: دسته اول شامل طباطبائی، بهبهانی و مرحوم آخوند خراسانی بودند که مشروطیت را بر پایه اصول شریعت اسلامی معنی میکردند. اینان مشروطه را مترادف با قانون و قانون را زاییده تفکر دینی میدانستند و از این حیث این نظم را مقدس میشمردند.31توجه بیش از حد این جریان به ساختار نظام استبدادی حاکم بر ایران و ضرورت تبدیل آن به یک نظام غیراستبدادی، قدر مقدور آنها از حاکمیت اسلامی در عصر غیبت بود. این امر باعث شد از تأثیر نظام سیاسی جدید بر ارکان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و بافت جامعه، غفلت کنند.41
در این زمینه مرحوم نائینی صاحب کتاب «تنبیه الامه» فکر میکرد که اروپائیان اصول و تمدن و سیاست اسلامیه را از کتاب، سنت و فرامین امام علیعلیهالسلاماخذ و به آن عمل کردهاند و گرفتاری مسلمانان در غفلت از این اصول بوده است. این عالم بزرگوار فکر میکرد، از آنجا که اسلام کاملترین دین است، نباید کمالی همچون علم و فنآوری و دموکراسی در جهان وجود داشته باشد که اسلام فاقد آن باشد.51 بدین ترتیب جریان اخیر، همان رهبران اصلی در پیروزی انقلاب بودند، ولی در تأسیس نظام و تنظیم قوانین جدید، نتوانستند نقش مؤثر را ایفا نموده و بنابراین میدان در عمل به تجددگرایان روشنفکر، واگذار گردید.
دسته دوم موسوم به مشروعهخواهان و به رهبری شیخ فضل الله نوری، با هر دو جریان فوق مخالف بوده و مشروطه را سوغات غرب میدانستند. شیخ فضل الله تعابیر جریان دوم را با روش اصولی به نقد گرفته و آنها را نامعقول و نامشروع تلقی میکرد و منورالفکران حامی مشروطه را لامذهب، بیدین و آزادطلب که احکام شریعت را قید به حساب میآوردند، میخواند.61 در دیدگاه شیخ و یارانش احکام شریعت، با اصول مشروطگی ناسازگار بوده و آن را یک تفکر انحرافی میدانستند و مشروطه را در کنار فرقهها و تفکراتی همچون آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناتورالیست و بابیت و در یک مجموعه ملاحظه مینمودند. چرا که همگی منکر ادیان و حقوق و حدود هستند.71
سرانجام دو جریان مشروطهطلب، مقاومت و نقد جریان مشروعهخواه را تاب نیاورده و در یک اتحاد تاکتیکی جریان سوم را درهم کوبیدند.81 لذا بعد از اعدام شیخ فضل الله و ترور بهبهانی و تسلط روشنفکران غربزده، علما از مشروطه بهطور کلی مأیوس شده و گوشه گیر و بعضا متنفر از سیاست گشتند. حتی برخی گفتهاند، میرزای نائینی، کتاب «تنبیه الامه» را جمعآوری کرده و در دجله انداخت و مراجع کم و بیش از عرصه سیاست، خارج شدند.91
عبرتهای مشروطه
نهضت مشروطه دارای عبرتهایی است که نشانگر نقاط ضعف عمل و تفکر جامعه شیعی در آن مقطع خاص میباشد.
الف: اختلافات موجود در بین دو گروه مؤثر از روحانیت در مشروطه، بیانگر فقدان نظم فکری و انسجام رهبری از یک سو و نشناختن عمق تفکرات تجددگرایی است.
ب: ضعف در مدیریت بحران و عدم شناخت کافی از قدرت طراحی و توطئه دشمن بیرونی بهویژه رژیم انگلستان را نیز میتوان در هجرت علما به قم و خالی گذاشتن صحنه اصلی درگیری ملاحظه نمود.
ج: مشروعهخواهان به رهبری شیخ فضل الله اگرچه ماهیت و باطن مشروطه و روشنفکران را بهخوبی درک کرده و ناسازگاری تفکر و عمل آنان را با اسلام ناب، دریافته بودند؛ لیکن بهگونهای عمل کردند که شائبه حمایت از استبداد، از موضعگیریهای آنان استشمام گردید و همین باعث اتحاد جریانات دیگر در مقابل آنان شد. به گمان ما سکوت در مقابل حمله به مجلس و سرکوب مشروطهخواهان و عدم موضعگیری از سوی آنان و تأکید بر اسلامخواهی و شریعتمحوری میتوانست جایگاه خاص آنان را حفظ نماید و این جریان دچار این سرانجام نگردد.
د: اما مهمترین نقیصه و کمبود نهضت مشروطه که باعث هدر رفتن زحمات عالمان شیعه و مرجعیت گردید، نهادینه نشدن بحث ولایت فقیه و عدم درك ضرورت وجود ولی فقیه است که در ادامه رهبری نهضت را به روشنفکران سپرد و عملا بعد از پیروزی نهضت روحانیت، نتوانست بر انقلاب مشروطه مدیریت کند. بحث ولایت فقیه که مرحوم کرکی در عصر صفویه مطرح نمودند، در عصر مشروطیت به ثمر ننشسته و نظام سلطنتی بهعنوان یک نظام پذیرفته شده و لازم الاجرا در ارتکازات عمومی وجود داشت. از این رو بعد از سقوط محمدعلیشاه باز هم نظام شاهنشاهی پابرجا مانده و فرزند 12 ساله او احمدعلیشاه به سلطنت برگزیده میشود.
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی نشانه بلوغ و تکامل نسبی جامعه شیعه در تمامی ابعاد است و این جریانی رو به رشد است که به سمت بلوغ تام در سطوح مختلف در حال حرکت است. از یک سو شاهد بلوغ روحی و عاطفی جامعه شیعه در اظهار برائت و نفرت از دشمنان داخلی و نظام سلطه جهانی و تبرّی از آنان و مقابله با فرهنگ دنیامحور آنان و عکسالعمل در برابر تمدن دینستیز حاکم بر جهان میباشیم. از سوی دیگر نیز میتوان بلوغ فکری و علمی را در توسعه قدرت اجتهاد عالمان شیعه و نخبگان آن و رشد و قوت گرفتن ورود به مباحث حکومت اسلامی و دخالت شریعت در حکومت و تولید نظریه حکومت اسلامی از سوی حضرت امام(ره) مشاهده نمود. البته بلوغ فکری را در جریانشناسی و شناخت مبانی فکری جریانات التقاطی و الحادی و اتخاذ موضع صحیح در قبال آن تفکرات و همچنین صیانت از انقلاب اسلامی، ملاحظه کرد. این نقطه قوت همان نقطه ضعف جنبش مشروطه بود که در آن عمق تفکرات روشنفکری و تجددطلبی و باطن تجدد و مدرنیته برای انقلابیون روشن نبود و لذا عملاّ مدیریت نهضت در دست جریانات روشنفکری قرار گرفت و از اهداف اولیه خود منحرف گردید.
بلوغ عملی و رفتاری نیز در انقلاب مشاهده میشود؛ چراکه در آن برخلاف انقلاب مشروطه یک رهبری و سازماندهی منسجم و واحدی حکمفرما بوده است که همزمان توانایی مدیریت صحنه، حوادث و اتفاقات، شناخت دشمن خارجی و داخلی و خنثیسازی توطئهها و کنترل بحرانها، سازماندهی عواطف، هیجانات و شور انقلابی مردمی و ایجاد انسجام در عمل و موضعگیری و سرانجام اقدام مناسب و مدیریت هوشمندانه را در تمامی صحنههای انقلاب، همراه با صبر و بصیرت به عهده دارد. اما عنصر ویژه و پررنگ در بلوغ عملی جامعه شیعه در انقلاب اسلامی که آن را با دیگر انقلابها و تمام ادوار دیگر جامعه شیعی متمایز میگرداند، وجود عنصر ولایت فقیه است.
تحلیل چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی
مبانی انقلاب اسلامی
هر انقلابی مسبوق به نظامی از اندیشه و تفكر است كه مبنای نظری و مكتب فكری آن را تشكیل می دهد. به عبارت دیگر اندیشهها و تفكرات، همواره بخشی از وضعیت پیش از انقلاب هستند و بدون آنها انقلاب وجود نخواهد داشت.02 مبانی یك انقلاب مكتب خاص و جهانبینی ویژهای است كه بهرغم خود، قدرت جوابگویی و حل مسائل و موضوعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را دارد و به میزانی كه آن مكتب و جهانبینی منطبق با واقعیتهای جهان هستی باشد، به نسبت جامعیت و قدرت كارایی آن كم و زیاد می شود.12
انقلاب اسلامی ایران در یك جامعه شیعی و بر اساس نوع نگاه دریافت شده از معارف اسلامی و شیعی به هستی، جهان، انسان، جامعه و حكومت و نیز سیر حركت تكاملی تاریخ شكل گرفته و ریشه در آنها دارد و دقیقا این نوع نگاه و مبانی اعتقادی و فكری خاص است كه مبانی نظری انقلاب اسلامی را با مبانی نظری تمدن جدید متفاوت می كند و راه آنها را از هم جدا می سازد. بیگمان نظم و انسجام درونی، سرعت پیروزی، وحدت یكپارچه، هماهنگی تنظیمات و رهبری قاطع در انقلاب اسلامی نشانه كارآمدی این مبانی میباشد كه قدرت هماهنگسازی و به وحدترسانی این كثرات مختلف را داشته است.
جهانبینی و هستیشناسی
اگر نوع نگاه ما به هستی و خلقت متأثر از مبانی ماتریالیستی دنیای مدرن امروز باشد و جهان را چون یك دهكده جهانی با اغراض و غایات و فرهنگ پوزیتیویستی تصور كنیم، با این رویكرد انقلاب اسلامی جز یك بازگشت مرتجعانه به عهد اسطورهها چیز دیگری نمیباشد؛22 اما اگر معتقد باشیم جهان هستی با هدف و برای غایتی خلق شده كه آن جریان تعبد و بندگی خدای متعال در تمامی شئون و سطوح است؛ و این جهان تحت سرپرستی و ربوبیت حضرت حق است و رو به كمال می رود و كمال فرد و جامعه هم این است كه خود را با روند حركت خلقت هماهنگ نموده و در راه تحقق این هدف جهاد و تلاش كرده و موانع بر سر راه تحقق آن را زدوده و سهم تأثیر خود و جامعه خود را در روند حركت تكاملی تاریخ بالا ببرد و سهم تأثیر بیشتری ایفا نماید، در این صورت انقلاب اسلامی به گونهای دیگر تحلیل خواهد شد.
انسانشناسی
از دیگر مبانی مهم انقلاب اسلامی نگاه الهی، عمیق و جامع به انسان می باشد و شاید بتوان گفت این انقلاب با انقلاب درونی انسانها آغاز گردید و به انقلاب در جامعه ختم شد. بر این اساس شناخت كامل انسان، در مكتب انسانساز اسلام از مهمترین مبانی شناخت انقلاب اسلامی می باشد. انقلاب اسلامی ریشه در نظام اندیشه و تفكری دارد كه انسان را عبد و مخلوق خدای تبارك و تعالی دانسته و این عبودیت مصحح حركت او در امور فردی و اجتماعی است؛ از این رو انسان خود را در مقابل خدای متعال دارای تكلیف می داند و تكلیفگرا است و نتیحه امور را به خداوند قادر متعال واگذار می كند كه این بعد تكلیف گرایی و پیروزی و نصرت را از آن خدای متعال دانستن، در انقلاب و امام نمود عینی یافت.32 از این منظر انسان برای مقام خلیفهالهی42 و جانشین خدا و جریان بندگی52 خداوند متعال در زمین خلق شده است و طبیعت برای دستیابی به این هدف مبارك، مسخر بشر است و باید در جهت تعالی و رشد انسان و در خدمت او باشد. لذا از این زاویه نیاز انسان به دین و شریعت، امروز به مراتب شدیدتر از گذشته می باشد و انسان در هرگام و هر حركت فردی و اجتماعی و در تمام تصمیمات خرد و كلان خود نیاز به هدایت و دستگیری دین دارد.
به این ترتیب تفاوت جوهری تعریف و نوع نگاه به انسان در جهانبینی الهی و معارف شیعی با اندیشه غربی آشكار می شود؛ اندیشه غربی در صورتهای مختلف خود اومانیسم ـ لیبرالیسم، كمونیسم و سكولاریسم اساسا یك موج فرهنگی است كه در آن لذتگرایی و خوشگذرانی و مصرف گرایی، مفاهیم اصلی یك زندگی خوب را تشكیل می دهند در حالیكه طبیعت انسانی فراتر از آن است62 و به قول امام راحل تربیت غرب، انسان را از خودش خلع كرده است.72
جامعه و حكومت
حضور دین در عرصه های اجتماعی بهصورت كامل است و دین مبین اسلام با استفاده از احكام و قوانین متنوع، نظام كلی اجتماعی را به بشریت معرفی كرده و تمام نیازهای فردی و اجتماعی را در قالب یك نظام به هم پیوسته ارزیابی نموده و آنها را در یك نگاه مجموعه نگر و بر پایه مبنایی واحد از طریق احكام فردی و اجتماعی پاسخ می گوید. در این نگاه جامعه دارای هویت مستقلی است كه از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همراه با نهادهای اجتماعی و تنظیمات ویژه برخوردار می باشد. نوع تنظیمات هر یك از آنها علاوهبر تأثیر در یكدیگر اثر مستقیمی در تربیت و هدایت شهروندان جامعه بر جای میگذارد. لذا به اعتقاد ما تنها اسلام و بهویژه معارف شیعه است كه با توجه به همه ابعاد انسان و جامعه و توجه به تمام جهات می تواند برنامه هدایت و اداره را براساس نظام ارزشی خاص خود تنظیم نماید و مكاتب مادی به دلیل دیدگاه تك بعدی به حیات انسانی و توجه افراطی به حیات طبیعی از ارائه برنامه برای سعادت انسان و جامعه و پیوند معیشت با سعادت عاجزند.
نتیجه طبیعی این دیدگاه این است كه دین باید سرپرستی انسان و جامعه را به دست گیرد و تشكیل حكومت دینی ضرورتی واجب است.82 در این منظر حكومت و حاكمیت، حق خدای متعال است كه به پیامبران الهی تفویض گردیده است و ولایت اجتماعی و در عصر غیبت امام معصومعلیه السلام،هر قدرت اجتماعی نامشروع است، مگر به نیابت از امام معصومعلیه السلام92و از آنجا كه می بایست حكومت و برنامهریزی های اجتماعی، دینی صورت پذیرد و حجیت آنها نسبت به شریعت و قول و فعل و تقریر معصومعلیه السلاماثبات گردد، لذا واجب است ولی اجتماعی از شرط فقاهت برخوردار باشد، تا نسبت تصمیمات و تنظیمات را با كتاب و سنت برقرار نماید.
4ـ فلسفه تاریخ
مبانی نظری تمدن موجود در قالب نظریه ترقی، تاریخ را در یك سیر ارتقایی خطی معنا می كند و طبق این تحلیل انسان از بدویت به سوی مدنیت و سپس تمدن تكنولوژیك تحول می یابد. در این بستر آنچه كه چهره تاریخ را تغییر می دهد تكامل ابزار است كه با تكامل آنها تاریخ نیز متكامل می شود و لذا ادوار مختلف با عناوین مأخوذ از همین تصور نام گرفته اند؛ عصر حجر، عصر مفرغ، عصر برنز، عصر آهن و.... در این تحلیل دین امری تابع تاریخ طبیعی بشر و ظهور آن در زندگی انسان، بدوی، معلول خوف و ناتوانی او در برابر عوامل طبیعی است و با تكامل ابزار تولید و توسعه مدنیت تفكر دینی نیز تكامل می یابد و در واقع رشد معرفت دینی در سایه رشد ابزار تولید و تكنولوژی اتفاق می افتد.03 نتیجه طبیعی این تحلیل این است كه دین و مذهب و انبیاء الهی در رشد و ارتقای تاریخ هیچگونه نقشی نداشته اند و امروز كه عصر تكنولوژی و ارتباطات است، بشر نیازی به سرپرستی دین و اولیاء الهی نخواهد داشت. لذا هر كس كه ابزارهای قویتری دارد و نسبت به آن داناتر است باید سرپرستی جوامع را به عهده داشته باشد. نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوكویاما كه پایان تاریخ را تسلط لیبرال دموكراسی معرفی می كند، از این آبشخور تغذیه می شود.
اما در دیدگاه اسلامی و شیعی تاریخ مانند دیگر مخلوقات خدای متعال مخلوق و بهطور طبیعی محتاج ربوبیت و سرپرستی خالق متعال است. حركت آن جبری نیست و رو به كمال و تكامل می رود. پیامبران عظیمالشأن برای هدایت بشر و پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی او ارسال شده اند و دو جریان نور و ظلمت در طول تاریخ به سرپرستی خدای متعال و اولیاء الهی و در مقابل شیطان و پرچمدارانش در حال مبارزه هستند و عاقبت پیروزی با متقین و صالحین و مستضعفین است.13 در واقع از این منظر، تاریخ با عصر بعثت آغاز گردیده است و وارد عصر غیبت شده است كه در این دوران آخرین ذخیره الهی و وارث تمام پیامبران و اولیاء الهی در پس پرده غیبت و انتظار به سر می برد و پایان تاریخ عصر رجعت است كه با ظهور آن بزرگوار آغاز می شود.
این نوع نگاه به تاریخ و خود را جزئی از جبهه نورانی حق و ایمان دانستن، به آرمان آن عشق ورزیدن و به پایان آن تقدیر تاریخی و فرج خوش امید داشتن و وقوع آن را وعده الهی و حتمی دانستن، جزمآفرین، شوقآفرین و حركتآفرین است. انقلاب اسلامی محصول این نوع نگاه به گذشته و آینده تاریخ است و توسط مردمی با این اندیشه برای زدودن موانع ظهور آخرین ذخیره الهی و آماده كردن مقدمات آن و ویرانی بتكده های درون و بیرون و جریان كامل ولایت الهیه بر پا گردیده است.23
تحلیل چگونگی رخداد انقلاب اسلامی
فرآیند شكلگیری وتحقق انقلاب اسلامی
با آغاز حكومت محمدرضا شاه و ادامه روند حركت استبدادی، ضد ملی و ضد مذهبی خاندان پهلوی، فعالیت ها و مخالفت ها و موج اعتراضات مردمی و علما تشدید میگردد. یك سوی این اقدامات و مخالفت ها، عملكرد طیف بازار و مذهبی است كه در قالب نهضت فدائیان اسلام و هیئت های مؤتلفه اسلامی با چهره های شاخصی همچون مرحوم آیتالله كاشانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی اقدام به مبارزه سیاسی و فعالیت های زیرزمینی و قتل رهبران رژیم سلطنتی می نمایند. سوی دیگر این مخالفت ها جریان روشنفكری قرار دارد كه در قالب جبهه ملی و به رهبری دكتر مصدق و نهضت آزادی به فعالیت می پردازد. در این ایام حضرت آیتالله بروجردی بهعنوان مرجع تقلید شیعیان به حفظ بنیان حوزه، كادرسازی، تربیت شاگردان و ایجاد شبكه منظم حوزوی مشغول بودهاند و در قضیه اصلاحات ارضی با شاه مخالفت نمودند.33
در باب نقطه شروع انقلاب، دیدگاههای متفاوتی مطرح است. جبهه ملی نقطه شروع انقلاب اسلامی را خرداد 1356 و نامه سرگشاده سه نفر از رهبران وقت جبهه ملی می داند؛ به نظر حزب توده شروع انقلاب در فروردین 1356 و با اعتصابات كارگری واعتصاب غذای زندانیان سیاسی است و به نظر چریك های فدایی خلق، مبارزات خارج از محدوده با شهرداری و عوامل انتظامی در تابستان 1356 نقطه آغاز انقلاب اسلامی می باشد؛ اما از نظر نیروهای مذهبی فوت مشكوك و ناگهانی آقا مصطفی فرزند ارشد امام در آبان 56 و مقاله توهینآمیز در روزنامه اطلاعات در 17 دی 1356 نقطه آغاز انقلاب اسلامی ایران است.43
تردیدی نیست كه حضور گروههای غیر مذهبی در انقلاب اسلامی یك حضور بسیار كمرنگ و حاشیه ای است و این انقلاب در همه جای جهان با هویت اسلامی و شیعی و به رهبری حضرت امام خمینی(قدس الله نفسه الزكیه) و روحانیت شیعه شناخته می شود و با اعلام شعارها و آرمانها و موضعگیری ها و حمایت مردم و حضور یكپارچه و قوی آنان دارای هویت مستقل می باشد. درست است كه نقطه آغازین قیام یكپارچه ملت ایران كه به سرنگونگی دودمان پهلوی انجامید، 19 دی 1356و در اعتراض به چاپ مقاله توهینآمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات بود؛ اما انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام در یك روند 16 ساله اتفاق افتاده است و آغاز حركت و نهضت امام علیه شاه و نظام حكومتی از سال 1341 و در پی تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بوده است.
پی نوشت:
1- علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، 59-61
2- جعفریان- رسول، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 28
3- همان
4- نیکی، آر، کدی، ریشه های انقلاب ایران، ص 23
5- الحسون، شیخ محمد، حیاه المحقق الکرکی و آثاره ج2، ص445 و 446.
6- کسروی احمد، تاریخ مشروطه ایران، ص49.
7- حسن زاده، سید مجید، نقبی به مشروطیت، مجله پرسمان، شماره 23
8- نیکی، آر، کدی، ریشه های انقلاب ایران، ص 134
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.