بجاست با سپاسگزاری از مسئولان محترم نشریهی سورهی اندیشه آغاز کنم که امکان این گفتوگو را فراهم آوردند. از دوستم آقای ناظمی نیز سپاسگزارم که پافشاری وی سبب شد تا آنچه در درس افلاطون دورهی دکتری میان ما گفته و شنیده شد را با جزئیات و روشنایی بیشتری برای این ستون بنویسم. بالاخره آقای محمد رنجبر شایستهی قدردانی است زیرا پای پیش نهاد و رنج نوشتن پاسخی به مطالب پیش را به خود هموار کرد.
1- بر خلاف رأی شایعی که فلسفه را بنیاد هر تمدنی از جمله بنیاد عالم اسلامی تصور نموده و گمان میدارد در تحلیل و تبیین عالم اسلامی و نیز در گشایش راه تمدن اسلامی میبایست اولا به فلسفهی اسلامی رجوع نمود، رهدار بر این باور است که این مقام بهویژه در حیطهی علوم در تمدن اسلامی، میبایست از آنِ علم کلام باشد. این بیان بهویژه بیشتر ناظر به تجویز است تا تبیین؛ زیرا آنچه در گذشته روی داده به عقیدهی وی چندان که باید بر این منوال نبوده است. وی تصریح میکند:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.