مقدمه
پیش از آنکه بخواهم وارد بحث آزادی شوم و تصویری از آزادی مطلوب در حکومت اسلامی ارائه نمایم باید در باب مفهوم آزادی و نحوهی پیدایش آن در ادبیات سیاسی معاصر سخن بگویم. در ادبیات سیاسی معاصر هنگامی که سخن از آزادی بدون قید خاصی گفته میشود، غالباً آزادی لیبرالی مد نظر است. در مقابل دولتهای لیبرال که آزادیهای اساسی را برای شهروندان خود تضمین مینمایند، دولتهای ایدئولوژیک مارکسیست قرار میگیرند که برای تحقق اهداف اجتماعی، پارهای از حقوق شهروندان خود را در مقایسه با نظامهای لیبرال سلب میکنند. از سوی دیگر بحث آزادی در دنیای جدید پیوندی ناگسستنی با مفهوم حقوق بشر دارد؛ اعلامیهی اولیهی حقوق بشر که پس از انقلاب فرانسه نوشته شد محصول تلاش بشر برای تحقق آرمان آزادی است. و حتی میتوان ادعا کرد مفهوم آزادی به عنوان آرمانی بشری نخستین بار با انقلاب کبیر فرانسه مطرح شده است.
لطفا در ابتدا راجع به مفهوم انقلاب توضیح بفرمایید.
انقلاب در ادبیات موجود دارای چند ویژگی اساسی است؛ گسترده است، شامل همهی ابعاد اجتماعی میشود و بر خلاف کودتا که دفعی است، انقلاب دفعی نیست و تدریجی رخ میدهد. البته تئوریسینهای انقلاب قیود دیگری نیز اضافه کردهاند؛ مثلا برخی گفتهاند که انقلابها میآیند نه اینکه ساخته بشوند و در مقابل عدهای معتقدند که انقلابها ساخته میشوند و پشتوانهاش هم یک رهبری و ایدئولوژی مشخصی وجود دارد تا پروژهی انقلاب به ثمر بنشیند.
مخالفان بحث «هنر انقلاب» انتقادات متعددی را به این بحث وارد کردهاند. از نفی کلی این مفهوم تا تخفیف و تحدید آن تا حد آثار هنری در یک برههی تاریخی که دورهی آن هم سپری شده است. با کم شدن آثار هنرمندان منتسب به این جریان این انتقادات هم شدت بیشتری پیدا کرده است. جنابعالی به عنوان کسی که هم از حیث آثارتان و هم از حیث عقاید و نظراتتان متعلق به این جریان هستید، شرایط فعلی هنر انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
با حکومت صفویان شیعه مذهب و رسمیت یافتن تشیع، نوعی همگرایی میان دولت و ملت به وجود آمد و همین نیز یکی از عوامل ثبات سیاسی و پیشرفت کشور در آن دوره شد. در حکومت صفوی، شاهان به این نتیجه رسیدند که بدون همکاری علمای دینی ـ به عنوان نمایندگان عقیدتی جامعه ـ امر کشورداری سامان و استحکام و دوام مناسب را نخواهد یافت. از سوی دیگر، علمای شیعه که کولهباری خونین و پر مشقت از گزند و تجارب یک دورهی 650 سالهی سرکوبشدن و تقیهکردن را بر دوش میکشیدند، پیدایش یک دولت شیعی و یک کشور مستقل شیعی را مغتنم شمرده و پشتیبانی و حراست از چنین دولت و کشوری را وظیفه و تکلیف دینی خود دانستند. بدینترتیب، یک ضرورت اعتقادی ـ تاریخی علمای دین و شاهان را به تعامل با یکدیگر ملتزم ساخت. چنین الزام کلانی، به تغییرات کلامی در حوزهی آراء سیاسی بخش مهمی از علمای دینی نیز انجامید.
زلیخا مرد از این غصه که یوسف گشته زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
برخی ادعا میكنند که منشأ شکلگیری انقلاب اسلامی، فلسفهی صدرا است؛ به اینصورت كه اگر فلسفهی صدرایی و امکانهای فکری كه مهیا كرده است نمیبود، حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسیدند. سؤال ما این است که آیا انقلابها و بهخصوص انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت باطنی و عظیم آن، برای تحققشان نیازمند وجود فلسفه هستند؟
پرسش ما این است که مبانی تئوریك تشکیل و تداوم جمهوری اسلامی چیست؟ در مباحث مطرح درعلوم اجتماعی، بحثی داریم كه ساختار، بدون چارچوب تئوریك وجود ندارد. شكلگیری ساختار، همیشه با یك چارچوب تئوریك همراه است. پس نكتهی بسیار مهم این است كه وظیفه ما بهعنوان دانشگاه، بازتولیدِ تئوریكِ ساختارهاست.
از ابتدای خیزش اسلامی مردم ایران تا کنون برخی از فیلسوفان و جامعهشناسان غربی حداقل به این نکته پی بردهاند که جنس انقلاب اسلامی با سایر انقلابات و پدیدههای اجتماعی چند قرن اخیر تفاوت داشته است. شاید بتوان فوکو را از این جهت از سایر اندیشمندان تمایز داد. فوکو از نخستین اندیشمندان غربی بود که به ماهیت متفاوت اراده مردم ایران پی برد. وی برخلاف بسیاری از اندیشمندان غربی بر ماهیت فرهنگی انقلاب و نقش رهبری امام خمینی(ره)تأکید میورزد.
- وضعیت فعلی تمدن غرب و دستاوردهای نظام سیاسی و اقتصادی مدرن ناشی از روند و اندیشههایی است که حاصل یک تجربهی چند صد ساله است. از این رو نمیتوان دربارهی جمهوری اسلامی و با گذشت تنها 32 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، این سؤال را مطرح کرد که ما در ساختارسازی سیاسی و نظامسازی مبتنی بر اندیشههای مختلف اسلامی از جمله حکمت متعالیه چه كردهایم و به كجا رسیدهایم. اگر تمدنی بخواهد ایجاد شود و در خارج عینیت پیدا كند، باید سالیان سال بگذرد تا به یک نقطه مطلوب و اوج برسد. همه تمدنها، چه تمدن اسلامی و چه تمدن غربی، یك پشتوانه فكری و فلسفی داشتهاند که به نقطهی اوجی در سیاست، فرهنگ و اقتصاد رسیدهاند. ظهور و بروز تمدن اسلامی مبتنی بر آموزههایی از دین و چارچوبهای فلسفی اسلامی بوده است. به نظر میرسد انقلاب اسلامی آغازگر روند احیاگرانهای است كه تمدن اسلامی را دوباره شكوفا خواهد كرد.
غفلت از لایههای اصلی و اثرگذار انقلاب یعنی لایههای درونی مردم میتواند یکی از آسیبها و آفتهای تاریخنگاری انقلاب اسلامی باشد. به عبارت دیگر ممکن است گروهی به علت پررنگ شدن نام آن در مطبوعات، رسانهها و گفتگوهای سیاسی در ذهن بسیار بزرگ جلوه کند، در حالی که اثرگذاری نهایی اندکی در انقلاب داشته باشد. بنابراین باید توجه داشت که اگر در بحث از انقلاب به بررسی گروهها میپردازیم، مقصود این نیست که انقلاب کار این گروههاست، بلکه میگوییم بعضی از گروهها نماینده طیفهایی از درونمایههای مردم هستند، همین و بس. انقلاب اسلامی یک انقلاب طبقاتی، گروهی، سیاسی، صنفی یا امثال اینها نیست، بلکه –با دلایل مستند- یک انقلاب کاملا دینی و مردمی است. به علاوه انقلاب ما برآیندی از تمام جامعه است، نه انقلابی که از مرکز به سایر نقاط تسری پیدا کرده باشد، در حالیکه در بسیاری انقلابها چنین نبودهاند.
سخن از فعالیتهای انقلابی استاد جلال الدین فارسی همواره یادآور تحقیقات و تالیفات ایشان بهویژه در موضوع حکومت اسلامی و ولایت فقیه بودهاست. لطفا درباره تألیف و محتوای كتاب "حكومت اسلامی" شرح مختصری بفرمایید. از این منظر چه نگاهی نسبت به انقلاب و الزامات طی مسیر انقلاب اسلامی وجود دارد؟
طرح بحث ولایت فقیه توسط امام راحل برای اولین بار در پاییز و زمستان سال 1348 و در خلال چندین جلسهی درس بود. من یك سال بعد خدمت ایشان رسیدم و ایشان با مطالعهی كتابهای انقلاب تكاملی اسلام، تكامل مبارزه ملی و قسمتهایی از کتاب نهضت انبیاء، در مطالب تجدیدنظر کرده و فرمودند بخشی از افكار و آرایی كه در این کتابها آمده را با درسهای ولایت فقیه جمع و منتشر كنید. به این ترتیب، کتاب حكومت اسلامی در بهار 1350 در «مؤسسه الاعلمی للمطبوعات» بیروت چاپ شد و در آن زمان، تنها كتاب ولایت فقیه بود.
وقتی از یک انقلاب صحبت میکنیم باید سه مقطع را در نظر بگیریم. یعنی اگر بخواهیم یك تقسیمبندی درمورد مراحل تکامل انقلاب داشته باشیم، یک مرحله، جنبش و انقلاب است که هدفش سرنگونی نظام سیاسی است؛ یک مرحله، نظام سیاسی است و مرحلهی سوم، تمدن است. مثلا میتوانیم بگوییم جنبش اسلامی یا انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و تمدن اسلامی. ما ایرانیها ظاهرا در زمان فعلی نزدیکترین تفکر را به این مرحلهی آخر داریم. یعنی مثلا فلسطینیها در مرحلهی جنبش ماندند و نتوانستند جلوتر بروند. اکثر کشورهای اسلامی نتوانستند به نظام سیاسی برسند و در همان مرحله انقلاب ماندند. حتی بعضیها اصلا انقلاب را هم انجام ندادند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.