X

انقلابی از جنس مردم

انقلابی از جنس مردم -
امتياز: 4.7 از 5 - رای دهندگان: 6 نفر
 
گروه های فعال در نهضت انقلاب اسلامی
مروری بر گروه های فعال در نهضت انقلاب اسلامی

غفلت از لایه‌های اصلی و اثرگذار انقلاب یعنی لایه‌های درونی مردم می‌تواند یکی از آسیب‌ها و آفت‌های تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی باشد. به عبارت دیگر ممکن است گروهی به علت پررنگ شدن نام آن در مطبوعات، رسانه‌ها و گفتگوهای سیاسی در ذهن بسیار بزرگ جلوه کند، در حالی که اثرگذاری نهایی اندکی در  انقلاب داشته باشد. بنابراین باید توجه داشت که اگر در بحث از انقلاب به بررسی گروه‌ها می‌پردازیم، مقصود این نیست که انقلاب کار این گروه‌هاست، بلکه می‌گوییم بعضی از گروه‌ها نماینده طیف‌هایی از درون‌مایه‌های مردم هستند، همین و بس. انقلاب اسلامی یک انقلاب طبقاتی، گروهی، سیاسی، صنفی یا امثال این‌ها نیست، بلکه با دلایل مستند- یک انقلاب کاملا دینی و مردمی است. به علاوه انقلاب ما برآیندی از تمام جامعه است، نه انقلابی که از مرکز به سایر نقاط تسری پیدا کرده باشد، در حالی‌که در بسیاری انقلاب‌ها چنین نبوده‌اند.

با این مقدمه باید دانست که در دوره‌ی پهلوی از چند گروه شاخص می‌توان نام برد. یک گروه از اثرگذاران ‌سیاسی و اجتماعی داخل کشور، گروه سلطنت و حواشی آن هستند که طبیعتا مخالف انقلاب بودند. گروه‌های دیگر را باید در یک طیف در نظر آورد اما در یک کلام می‌توان آن‌ها را غیر همراهان با فضای موجود قبل از انقلاب معرفی کرد. این گروه‌ها عبارتند از افرادی که خود را با فاصله‌ای از ساختار حکومتی تعریف می‌کنند و به لحاظ مبنایی با حکومت مشکلی ندارند، کسانی که در حکومت خواستار تغییرهایی هستند و کسانی که اصلا حکومت را  قبول ندارند. در ادامه سعی داریم با بررسی برخی ویژگی‌های اصلی این گروه‌ها، آن‌ها و نسبتشان را با انقلاب اسلامی بیشتر و بهتر بشناسیم.

 

چپ‌گرایان

 از گروه‌های قدیمی و پر سروصدا در تاریخ ایران گروه‌های چپ‌گرا هستند. ایرانیان نخستین بار در تب و تاب مشروطیت و تحت تأثیر جریان‌های فکری قفقاز با اندیشه سوسیالیستی آشنا شدند. پس از انقلاب اکتبر 1917 و پیروزی مارکسیسم در روسیه (شوروی) طرفداری از این نظریه در ایران گسترش یافت. به علت ارتباط با شوروی، تفسیرهای خشن، انقلابی، ضدمذهبی و غیردموکراتیک متفکرین روس بخصوص لنین و استالین در ایران پررنگ شد. در دوران رضا شاه دکتر تقی ارانی با ارتباط با حزب کمونیست شوروی اقدام به احیای حزب کمونیست ایران و نشر کتاب کرد. اولین تشکل مارکسیستی در 1298 شمسی در انزلی به نام حزب کمونیست ایران شکل گرفت در کنار آن حزبی به نام «حزب سوسیال دموکرات ایران» یا «حزب عدالت» نیز تشکیل شد. این احزاب به خاطر آمد و رفت عده‌ای از ایرانیان شاغل در باکوی تبریز بود. عده‌ای از این چپ‌گراها مدتی بعد با نهضت جنگل متحد شدند اما رفتار ضدمذهبی آن‌ها باعث اختلاف و شکست نهضت جنگل و خودشان شد. گروه تقی ارانی معروف به 53 نفر هم در دوره رضاخان تشکیل شد که دستگیر شدند؛ ارانی در زندان مرد ولی برخی پس از سقوط رضاشاه آزاد شدند. در مهر ماه 1320 نیز حزب توده با موافقت و همکاری شوروی و رهبری ایرج اسکندری تشکیل شد.

شکل‌گیری و فراز و فرود این گروه‌ها تا بعد از انقلاب ادامه پیدا کرد، زمانی با اسم حزب توده، زمانی حزب دموکرات؛ گاهی در تبریز، گاهی در کردستان و گاهی در تهران. جریان چپ‌گرایی به لحاظ پرطمطراق بودن و پر اسم و رسم بودن -كه آن‌هم دلایلی دارد- حائز اهمیت‌است و سابقه‌ای طولانی در كار‌ تشکیلاتی دارد، اما هیچ‌گاه نتوانست عمق زیادی پیدا کند. یکی از دلایل پر سر و صدا شدن این جریان آن است كه به یکی از قدرت‌های بزرگ جهان معاصر یعنی نظام شوروی متصل بوده است. گرچه حضور آنان در صحنه‌ی سیاسی به سیاست‌های شوروی نیز وابسته بود. یعنی وقتی ارتباط شوروی با ایران خوب بود، حضورشان کمرنگ‌تر و‌ وقتی رابطه‌ی ایران و شوروی ‌دچار بحران می‌شد، عَلَم انقلابی‌گری آنان بلند می‌شد و لذا بسیار قابل معامله بودند.

دلیل دیگر تلاش برای به دست گرفتن عَلم تحول‌خواهی و انقلابی‌گری در جهان است. نكته‌ی ظریف آنکه خود رژیم پهلوی هم در این بوق می‌دمید. پهلوی برای نادیده‌گرفتن، كوچك شمردن و تحقیر جریانات اسلام‌خواهی می‌خواست وانمود کند مخالفان ما این‌ها هستند، چراکه هم خیلی در دست بودند و می‌شد با آن‌ها معامله كرد و هم تعمق استراتژیك جریان اسلام‌گرایی را نداشتند و در ضمن در فضای عمومی مردم منفور بودند. حتی رژیم پهلوی گاه اسلامگرا‌یان را هم با برچسب چپ‌گرایی متهم می‌کرد. اصطلاحات ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه یادآور همین رویکردهاست.

حزب توده سمبل جریان چپ‌گرا در ایران است، اما علی‌رغم سروصدای بسیار زیادش این حزب پا نمی‌گیرد و مهم‌ترین دلیل آن هم انکار خدا توسط ایشان است. این چالش تا آنجا ادامه می‌یابد که حزب توده در دهه‌ی 20 اعلام می‌كند ما یك حزب سیاسی هستیم و با افكار ایدئولوژیک چپ‌گرایان خارج از ایران كاری نداریم، یعنی ما خدا را رد نمی‌كنیم. و جالب است كه در دهه‌ی 20 برای مراسم سالگرد تقی ارانی رهبر معروف حزب، برای سخنرانی از یك روحانی دعوت می‌شود. آنان حتی در مواردی می‌خواستند بین تفكرات سوسیالیستی و اسلام گره بزنند كه نتوانستند.

حزب توده در جریان رفراندوم انقلاب اسلامی رسما اعلام می‌كند كه ما به جمهوری اسلامی رای مثبت می‌دهیم. دلیل این موضع آن است که این جریان، علی‌رغم سروصدای زیاد، خود می‌دانست که كفه‌اش چقدر وزن دارد. به‌عنوان نمونه، در ماجرای سیاهكل این‌ها به جنگل می‌روند و پاسگاهی را می‌گیرند تا به خیال خود نقش كسانی مانند چگوارا و فیدل‌كاسترو را بازی كنند، اما جالب این است كه مردم منطقه آن‌ها را لو می‌دهند و رژیم آن‌ها را سركوب می‌كند. مردم می‌گفتند ما پهلوی را قبول نداریم ولی شما را هم قبول نداریم!

 

 ملی‌گرایان

جریان ملی‌گرایی طیفی از گروه‌ها با ادبیات دینی تا ادبیات غرب‌گرایی بیمار را شامل می‌شود. بعد از گسترش ارتباطاتی خارجی و به‌طور خاص بعد از جنگ‌های ایران و روس، تحولات دنیای جدید بیشتر در کشور مشاهده شد. فرآورده‌های صنعتی مدرن و بعد افکار آن به تدریج  وارد شدند و گروهی را جذب کردند. با بازگشت دانشجویان تحصیل کرده در خارج از کشور، هسته‌ای از این افراد در قالب یک طیف شکل می‌گیرد. برخی مرعوب‌شده‌هایی هستند که می‌گویند همه چیز در غرب است! ما باید مثل آن‌ها باشیم و به جمله‌ی معروف «ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم» معتقدند. از طرف دیگر افرادی هم هستند که به هر حال متاثر از غرب‌اند و آن را پذیرفته‌اند، اما اهل دیانت و عرف ایرانی هستند.

رگه‌های این نگاه به‌طور روشن از دوره‌ی قاجاریه شکل می‌گیرد اما در دوره‌ی پهلوی به یک مجموعه‌ی منسجم تبدیل می‌شود. بسیاری از افراد این جریان با حكومت تعامل داشتند. این‌ها كسانی بودند كه با اصل و اساس حكومت پهلوی هیچ مشكلی نداشتند، لیکن می‌خواستند یك نظام پادشاهی به سبك برخی کشورهای اروپایی ایجاد شود. اما جریانی که ما امروزه به‌طور خاص به نام ملی‌گرایی می‌شناسیم چگونه ایجاد شد؟ در انتخابات دوره‌ی شانزدهم مجلس شورای ملی (سال1328) وزیر دربار وقت_هژیر_در انتخابات دخالت‌ها و تقلب‌هایی می‌كند. این جریان در اعتراض به دخالت‌های هژیر در كاخ پادشاه تحصن می‌كنند و رهبری آن‌ها را دكتر مصدق به عهده دارد. این اعتراض نتیجه‌ای ندارد، اما در تاریخ یك آبان 1328 گروه معترض در منزل دكتر مصدق دور هم جمع می‌شوند و هسته‌ی اولیه‌ی جبهه‌ی ملی ایران را شكل می‌دهند. یعنی جریانی كه ما تحت عنوان ملی‌گرایی مشخص و متمركز می‌شناسیم از این جا كلید می‌خورد و جبهه‌ی ملی ایران به رهبری دكتر مصدق شكل می‌گیرد. یعنی گروه تحصیل‌كرده‌های خارج که كه با اصل حكومت هم مشكلی ندارند، جبهه‌ی ملی را درون خود سامان می‌دهند. جبهه‌ی ملی شكل می‌گیرد و به نخست وزیری دكتر مصدق منتهی می‌شود.

نکته‌ای که باید در مورد شکل‌گیری جبهه‌ی ملی مورد توجه قرار گیرد، آن است که روی كار آمدن دكتر مصدق و همراهانش مدیون جریان اسلام‌گرایی‌ است. دكتر مصدق و همراهانش در جلسه‌ای با شهید نواب صفوی با هم قراری می‌گذارند. شهید نواب می‌گوید ما حاضریم كاری كنیم كه انتخابات مجددی صورت بگیرد به شرطی كه اگر شما دولت را به دست گرفتید برای تعالیم اسلام كار كنید. آن‌ها موافقت می‌كنند. گروه فدائیان اسلام هژیر را ترور می‌كنند، انتخابات تكرار می‌شود و دكتر مصدق وارد مجلس می‌شود. اما متاسفانه در دوره‌ی حكومت دكتر مصدق شهید نواب حدود بیست ماه در زندان است! و این نشان می‌دهد که ملی‌گرایی با تفكرات مذهبی همراهی نمی‌كند.

به محض شکل‌گیری جبهه‌ی ملی، اختلافات درونی آن هم شكل می‌گیرد، زیرا این گروه با یکدیگر اتحاد مبنایی و استراتژیك ندارند، بلکه یك دشمن مشترك آن‌ها را دور هم جمع كرده است. از درون این گروه كسانی هستند كه بعدها با حكومت مصدق دچار مشکل می‌شوند و به تدریج فاصله‌ی آن‌ها زیاد می‌شود. پس از شکل‌گیری ایده‌ی ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دكتر مصدق با كودتای 28 مرداد جبهه‌ی ملی اول از هم می‌پاشد و چند سال بعد در اواخر سال‌های دهه‌ی 30 جبهه‌ی ملی دوم شكل می‌گیرد.

در جبهه‌ی دوم، دكتر مصدق که به‌عنوان پدر معنوی این جریان شناخته می‌شد، حضور ندارد و برخی افراد از همان ابتدا جلوی هم صف می‌كشند. جبهه ملی دوم بسیار ناتوان است، مثلا در حادثه‌ای مثل 15 خرداد 42 حتی یك بیانیه هم نمی‌دهد. البته درون جبهه‌ی ملی كسانی مثل مرحوم مهندس بازرگان هم هستند كه متدین‌اند. جبهه ملی دوم تا بعد از 15 خرداد ادامه حیات می‌دهد و گرچه برخی از جبهه ملی سوم نام می‌برند، بعد از این عملا جبهه ملی سومی نداریم. بعد از این به تشویق عده‌ای از افراد درون جبهه انشعاب جدیدی شکل می‌گیرد تا هم منسجم‌تر باشد و هم اجمالا گرایش‌های اسلامی را بیشتر نشان دهند. نام این مجموعه‌ی جدید نهضت آزادی ایران است. نهضت آزادی در 27 اردیبهشت1340 از درون جبهه‌ی ملی برآمد و توسط افرادی چون مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس منصور عطایی، رحیم عطایی، حسن نزیه، عباس سمیعی و آیت‌الله طالقانی تأسیس شد. البته باید به این نكته توجه داشت كه نهضت آزادی 1341 و 1342 بسیار متفاوت از نهضت آزادی امروز است. در این سال‌ها نهضت آزادی به حمایت از حضرت امام (ره) بیانیه‌هایی می‌دهند. این بیانیه‌ها آن‌قدر بر رژیم گران می‌آید كه آنان را محكوم به زندان می‌كند.

 

اسلام‌گرایان

این گروه که بیشترین نزدیكی را به ریشه‌های مردمی داخل كشور دارند و پررنگ‌ترین، ماندگارترین، باسابقه‌ترین و ریشه‌دارترین جریان داخل كشور است، تحت عنوان تفكر بومی اسلامی، اسلام‌گرایی،‌ ادبیات شیعی و مانند آن شناخته می‌شوند. این جریان به‌طور خاص از دوره‌ی صفویه با ادبیات شیعی در كشور ما استقرار پررنگ‌تری می‌یابد. علمای معروف دوره‌ی صفویه جزء این گروه هستند. در دوره‌ی قاجاریه و اواخر آن فاصله‌ی علما از حكومت زیاد می‌شود و قضیه تنباكو و مشروطه و امثال این‌ها پیش می‌آید. مرحوم مدرس در اواخر دوره‌ی قاجار و اوایل روی كار آمدن دوره‌ی پهلوی نماد این نوع نگاه است. البته قاطبه‌ی مردم هم اسلام را می‌خواهند. این امر نشان می‌دهد که جریان اسلام‌گرایی جریان لایه‌ی عمومی مردم است، اما ما به‌طور خاص این جریان را در حوزه‌ی علمیه دنبال می‌كنیم.

حضرت امام در سال 1281 یعنی چهار سال قبل از امضای فرمان مشروطه و در دوران بی‌سامانی و بی‌نظمی‌های کشور، بی‌عرضگی پادشاهان و دخالت‌های خارجی متولد می‌شوند. امام در خاطرات خود اشاره می‌کنند من نوجوان بودم که روی برج و بارو كشیك می‌دادم و اسلحه به دستم بود! ایشان در سال 1300 مقارن با تشكیل حوزه علمیه قم وارد این حوزه می‌شوند. در اواسط دهه‌ی 13۲۰ سه نفر از مراجع بزرگ شیعه از دنیا می‌روند: آیت‌الله حجت، آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله صدر. در این فضا جریان شیعی نیاز به یك رهبری متحد و منسجم دارد و امام ایده‌ی ولایت فقیه را از همان مقطع و حتی قبل از آن به‌طور جدی مورد نظر داشته‌اند. در 1323 امام (ره) كتاب كشف‌الاسرار را می‌نویسند و در آنجا مشخصا ایده‌ی ولایت فقیه را ذكر كرده و اشاره می‌کنند كه علمای شیعه پادشاهی را قبول ندارند. ایشان در سال 23 در میان سخنانشان در نهایت شجاعت به صراحت اعلام می‌كنند كه این آقا (رضاخان) چپاول‌چی و بی‌سواد و چه‌وچه است، این نمی‌تواند برای ما اولوالامر باشد و ما تا وقتی كه امكان جایگزینی برایش نداشته باشیم، این را تحمل می‌كنیم.

پس از وفات این سه مرجع حضرت امام و گروهی از علما برای ایجاد تمركز خواستار حضور آیت‌الله بروجردی در حوزه علمیه قم می‌شوند. تا حدود سال 1340 مرجعیت شیعه در فضای حوزه علمیه قم به تدریج قدرتمندتر شده و جریان اسلام‌گرایی نضج می‌یابد.

با ورود آیت‌الله بروجردی به قم و تا زمان حیات ایشان حضرت امام نظر سیاسی خود را به شکل صریح ارائه نمی‌دهند. اما پس از سال ۱۳40 دو اتفاق مهم رخ می‌دهد: رحلت آیت‌الله بروجردی و رحلت آیت‌الله كاشانی. یعنی یك وزنه‌ی مرجعیت و یك وزنه‌ی سیاسی از جهان تشیع كم می‌شود و فضای حوزه‌ی مرجعیت تغییراتی می‌كند. رژیم شاه هم كه بنایش بر این است كه نشان دهد در داخل ایران عالم بزرگی وجود ندارد و علما همه در نجف‌اند، تلگراف تسلیتی برای آیت‌الله حكیم در نجف می‌فرستد. اما با وقوع حوادثی مانند انقلاب شاه و ملت، انجمن‌های ایالتی و ولایتی و 15خرداد، جامعه حرف‌های جدیدی را پررنگ‌تر می‌شنود. چپ‌گرایان می‌گفتند اگر قرار باشد انقلابی رخ دهد ما اول و آخرش هستیم. ملی‌گراها می‌گفتند اصلا ملت‌خواهی مربوط به ماست. اما انقلاب از حوزه‌ی روحانیت اصیل برخاست. این نكات، هم مردم را تكان داد و هم در درون گروه‌های سیاسی خلأ‌های ایدئولوژیكی شكل گرفت. مثلا از درون نهضت آزادی كه خود جبهه‌ی ملی را متهم به رخوت کرده بود، عده‌ای از دانشجویان گفتند نهضت آزادی هم آن‌طوری كه باید كار نمی‌كند. عده‌ای از دانشجویان جوان عضو شاخه‌ی نهضت آزادی دور هم نشستند و مطالعاتی را شكل دادند، تا حرف جدیدی بیاورند و به این ترتیب هسته‌ی مركزی و اولیه‌ی سازمان مجاهدین خلق شکل گرفت. اما اشتباه آنان این بود كه التقاطی كار كردند، یعنی در كنار قرآن و نهجالبلاغه كتاب‌های ماركسیستی را هم می‌خواندند و معتقد بودند این‌ها را باید با هم تلفیق کرد.

 

 مبارزات مسلحانه و رشد گروه‌های مبارزاتی

بعد از 15 خرداد در جریان‌های چپ‌گرا، سخن از نظامی‌گری پررنگ‌تر شد و این منشأ سازمان چریك‌های فدایی خلق و امثال آن بود. درون جریان اسلام‌گرا نیز ادبیات مبارزه پررنگ‌تر شد. پیش از سال ۴۲ گروه‌هایی با نگاه‌های كاملا مذهبی مانند مؤتلفه تشکیل شده بود. شهید بخارایی و شهید هرندی که حسنعلی منصور را به قتل رساندند از این گروه بودند. به هرحال تأثیر واقعه‌ی 15 خرداد به رهبری حضرت امام، تغییر ضریب حركت در گروه‌های سیاسی بود. بعضی‌ از گروه‌ها به سمت حرکت‌های نظامی و برخی به سمت كار‌های علمی و فرهنگی متمایل شدند.

به هرحال دهه‌ی 40 دهه‌ی شــكل‌گیری هســته‌های مبارزاتی است. این جنبش‌ها در سال 1350 به اوج می‌رسد. سال50 سالی است كه شاه اعلام می‌كند، می‌خواهد جشن‌های 2500 ساله را برگزار كند و گروه‌های مخالف هم بنایشان را بر این گذاشتند كه نگذارند این برنامه به مذاق شاه خوش بیاید. لذا فعالیت سازمان مجاهدین خلق، چریك‌های فدایی خلق و ‌گروه‌های اسلام‌گرا درسال 50 پررنگ‌تر شد.

حضرت امام به‌طور مشخص حركت نظامی را تأیید نكردند. در خاطرات افرادی مثل آقای عسگراولادی هست كه از طرف مؤتلفه خدمت ایشان رسیدند كه آقا! ما مبارزه مسلحانه بكنیم یا نه، امام فرمودند نه و مبنایی هم بر این فرمایش‌شان داشتند. یك این‌كه اگر كار مسلحانه پررنگ، شود رژیم بهانه‌هایی به دست می‌آورد كه فشارش را بر مردم بیشتر كند. دوم این‌که اگر شما كسی را هم بکشید فایده‌ای ندارد، چون فرد دیگری جایگزینش می‌شود. مردم باید به‌صورت عمومی سطح درخواست و فهم‌شان بالا بیاید تا تغییر اساسی ایجاد شود. نهایت این‌كه می‌گفتند اگر هم كار مسلحانه‌ای می‌خواهد بشود باید خود شاه، هدف قرار گیرد وگرنه بقیه مهره‌اند و عوض می‌شوند. در این مقطع زمانی همراهی بیشتر مردم با جریان اسلام‌گرا (در مقابل چپ‌گرایان و ملی‌گراها) مشهود است و در دوره‌ای كه حضرت امام در تبعید هستند گروه‌ها كم‌كم اهمیت و جایگاه سخنان ایشان را بیشتر درک می‌کنند. در سال 57 آقای كریم سنجابی رهبر جبهه ملی می‌خواهد به دیدار حضرت امام برود، هر دو به ظاهر مخالف یك حكومت هستند، دو نفر كه هنوز هیچ‌كدامشان پیروز نشده‌اند، ادعا‌هایی هم دارند، اما یك نفر برای دیگری شرط می‌گذارد و آن نفر دوم چون می‌فهمد، وزنش چقدر است شرط را می‌پذیرد. حضرت امام به آقای سنجابی می‌گویند كه اگر می‌خواهید به دیدن من بیایید شرطش این است كه رسما اعلام كنید كه دیگر رژیم سلطنتی را قبول ندارید و ایشان می‌پذیرد و اعلام می‌كند. یا به طریق مشابه چپ‌گرا‌ها بعد از پیروزی انقلاب اعلام می‌كنند كه ما به جمهوری اسلامی رأیی می‌دهیم، چراکه فهمیده‌اند مردم معتقدند و انقلاب «اسلامی» را می‌خواهند.

جریان دیگری که لازم است در این‌جا مورد توجه قرار گیرند، گروه‌های التقاطی هستند؛ گروه‌هایی كه نه رسما چپ‌گرا بودند و نه می‌شود آنان را اسلام‌گرا نامید. گروه فرقان یك گروه كاملا انحرافی از این دسته است كه خود را از درون جریان اسلام‌گرایی معرفی می‌كرد. رهبر این گروه كه از درون فضای به‌هم ریخته و آشفته‌ی سال‌های دهه 50 شكل می‌گیرد، شخصی است بسیار كم‌سواد به اسم اكبر ‌گودرزی که مدت کوتاهی در حوزه علمیه بوده است. این گروه بسیار فعال و پركار است و در آستانه‌ی انقلاب معروف می‌شوند. بعد از شلوغی‌های انقلاب اسلحه به دست می‌گیرند و در ترور‌های بعد از انقلاب خود را نشان می‌دهند و رسما با حكومت جمهوری اسلامی مخالفت می‌کنند. ترور شخصیت‌هایی مانند شهید مفتح، شهید مطهری و شهید سپهبد قرنی كار گروه فرقان بود. تفكر این گروه كاملا شبیه خوارج بود اما در عین حال خود را دنباله‌روان تفكر دكتر شریعتی معرفی می‌كردند: متأثر از بحث شیعه‌ی علوی و شیعه‌ی صفوی. به این شکل گروه فرقان از كسانی مثل شهید مطهری با عنوان ائمه‌ی كفر! نام می‌برند.

به این ترتیب روشن شد که سهم تأثیر همه‌ی گروه‌ها در جریان انقلاب با هم برابر نیست. در قضایای قبل از انقلاب گروه‌هایی را داشته‌ایم كه اعضای آن‌ها به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد ولی اعلامیه می‌دادند، اسم‌شان مطرح می‌شده و ما هم اکنون آن‌ها را به‌عنوان یك گروه می‌شناسیم. اما تنها تعداد شهدای جریان اسلام‌گرا صد‌ها برابر تعداد اعضای گروه‌های دیگر است.

 

 انقلاب «اسلامی»

مبنای تحلیل انقلاب و هر تغییر و تحول عمیق در جامعه باید هویت آن جامعه باشد، نه ظواهر آن. هویت مردم ما دو ركن اساسی داشت: ایرانیت و اسلامیت.

در عرصه‌ی سیاسی در قرون اخیر که ایران به اشکال مختلف در معرض تهاجمات خارجی قرار داشته و علاوه‌بر استبداد، زخم خورده‌ی استعمارگران نیز بوده مصلحانی ظهورکرده‌اند و برخی از ایشان همچون سید جمال الدین اسدآبادی گستره‌ی اثرگذاری خود را فراتر از مرزهای ایران نیز تعریف کرده‌اند. با مفروض گرفتن هویت تعالی‌جو، استقلال طلب، آزادی‌خواه و اسلام‌مدار ایرانیان در طی حدود دو قرن اخیر مردم ایران ضربات متعدد و سهمگین هویتی را متحمل شده‌اند و شکست‌های مختلفی را تجربه کرده‌اند. پس از دوران انسجام و بالندگی اولیه در حکومت صفویان، هرج و مرجهای متعدد داخلی و برادرکشی‌های درونی، بی‌لیاقتی‌های مکرر سلاطین و نخبگان سیاسی و اجتماعی ایرانی، شکست‌های سنگین نظامی و سیاسی در برابر بیگانگان و شاید از همه مهم‌تر احساس ضعف و خود کم‌بینی در برابر تمدن انسان‌مدار غرب و مظاهر تهاجمی (هژمونیک) آن، همگی منجر به یک تشنگی عمیق تاریخی و اجتماعی برای نجات از وضع مذکور نزد ایرانیان شد. سراب حکومت رضاخانی و عوام فریبی‌های اولیه حکومت پهلوی نیز به حکومت‌های کودتایی و سرنگون‌سازی حکومت‌های ملی و ضد استعماری و حتی تصویب رسمی قانون کاپیتولاسیون در دوره پهلوی دوم منتهی شد و جایگاه بین المللی ایران نیز در حد و اندازه‌ی یک حکومت دست نشانده و اقماری برای قدرت‌های برتر غربی تعریف گردید. اشغال‌های مفتضحانه کشور در جنگ‌های بین الملل اول و دوم و از دست دادن سرزمین‌های طلایی و مهمی مانند بحرین در زمان کوتاهی پیش از انقلاب اسلامی خود مقوله‌ای است مفصل که در این مقال نمی‌گنجد.

یکی از بارزترین و مهم‌ترین ابعاد رهبری و شخصیت حضرت امام خلق یک فرهنگ و گفتمان فعال و مؤثر (هژمونیک) با کلید‌واژه‌هایی مانند «هستیم» و «می‌توانیم» در میان ایرانیان است. «از جمله کارهایی که رهبران بزرگ ما و بالخصوص رهبر بزرگ فعلی ما حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در این سال‌ها انجام دادند این بود که این خودباختگی را از مردم ما گرفتند و مردم ما را به آن خود واقعی و به آن روح جمعی مؤمن ساختند. بزرگترین هدیه‌ای که یک رهبر به ملتش می‌تواند بدهد ایمان به خود است. یعنی آن ملت را به خودش مؤمن کند. یک رهبر ممکن است هدیه‌ای که به مردمش می‌دهد هدیه‌ای مادی باشد. فرض کنید یکی از منابع مادی را که دشمن می‌برده است بگیرد و به ملت پس بدهد. ممکن است هدیه‌ای سیاسی باشد. استقلال سیاسی به ملت خودش بدهد. ولی این‌ها آن‌قدر مهم نیست که هدیه‌ای که رهبر به ملتش می‌دهد این باشد که این ملت را به خودش مؤمن و معتقد کند که بگوید من نباید زیر بار دشمن بروم زیر بار استبداد بروم، زیر بار استعمار بروم، من از خودم تاریخ دارم، از خودم فرهنگ دارم، من هیچ احتیاجی ندارم که از غرب الگو بگیرم2».

در چنین شرایطی است که می‌توان گفت حتی با یک نگاه صرفا ملی و غیر دینی شخصیت و سیره‌ی امام خمینی (ره) پاسخی دقیق و صحیح به مطالبات به حقّ تاریخی و اجتماعی مردم ایران است و به دنبال آن انقلاب اسلامی یک شکوفایی هویتی برای ایرانیان است.

از ارکان اساسی هویت ایرانیان که ریشه در عمق وجود ایشان دارد و طی گذشت قرن‌های متمادی و به‌صورت تدریجی ایجاد شده است رکن اسلامیت است. اسلام‌گرایی با ارزشها و گرایش‌های شیعی یکی از ویژگی‌های یک ایرانی نوعی امروز می‌تواند در نظر گرفته شود و می‌توان گفت حتی غیر شیعیان و غیر مسلمانان ایرانی نیز خواسته یا ناخواسته متأثر از این ارزش‌ها و روش‌ها شده‌اند.

با مفروض گرفتن این ویژگی ایرانیان، پرداختن به جایگاه امام خمینی از نگاهی وسیع‌تر و عمیق‌تر قابل توجه خواهد بود.

الف- امام از نگاه فردی اسلامی

اسلام در سه ساحت اندیشه، گرایش و رفتار، مخاطبان خود را به راه سعادت و تکامل هدایت می‌کند.

در ساحت اندیشه، اسلام به یک مسلمان می‌آموزد که فرد برای دستیابی به تفکری سالم و هدایتگر باید با استفاده از عقل و اختیار خود حرکت کند و در این مسیر دائماً باید یا عالم محسوب شود یا متعلم و به عبارت دیگر در این زمینه یا امام باشد یا مأموم. در نگاه اسلامی یک مسلمان مطلوب و کوشا نمی‌تواند فارغ از رابطه‌ی مذکور زندگی کند و این زنجیره بر اساس وحی الهی از مقام نبوت شروع شده و پس از جایگاه امامت به علمای متخصص متعهد در حوزه‌ی تفکر دینی راه یافته و نهایتاً عموم مسلمانان رادر بر می‌گیرد. خداوند متعال به یک مسلمان دستور داده است که آنچه را در این راه نمی‌داند از اهل آن بپرسد. فسئلوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون3 و در روایات متعدد از پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام، مسلمانان در صورت عدم دسترسی به حضرات معصومین به بهره‌گیری از علمای عامل اسلامی ارجاع داده شده‌اند.

 در ساحت گرایش و علاقمندی نیز جامعه‌ی ایمانی باید مملو از ولای محبت و ولای امامت باشد به این معنی که انسان مسلمان علاوه‌بر دارا بودن محبت به همه مؤمنان باید بر اساس مراتب ایمان و هدایت افراد، دارای محبت ویژه و وافر به ایشان باشد که این زنجیره‌ی محبت نیز از پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام آغاز شده و به علماء راستین امت اسلامی منتقل می شود.4 این ولاء ومحبت، مقدمه ضروری همراهی واطاعت مشتاقانه در راه کمال وسعادت انسانی است

 ثمره‌ی دو مرحله‌ی پیشین در رفتار یک مسلمان مؤمن خودنمایی خواهد کرد. به گونه‌ای که زندگی عملی مسلمانان باید نشانگر عقاید و گرایش‌های ایشان باشد و صرف دارا بودن عقیده و گرایش نیکو بدون رفتار صحیح در ادبیات دینی قابل پذیرش نخواهد بود. در این خصوص اگر چه در نگاه شیعی تقلید از مجتهد زنده مورد نظر قرار دارد اما استفاده از آراء بزرگان فقهی و علمی پس از مرگ ایشان مسئله‌ای کاملا بدیهی و متداول است و نمونه‌های پرشماری دارد. در این خصوص حضرت امام به‌عنوان یک متفکر و فقیه نادرالوجود شیعی با توجه به تبحر در گستره‌ی علوم مختلف اسلامی از معقول و منقول برای یک انسان مسلمان و حقیقت‌جو همواره یک مرجع مهم و قابل توصیه خواهند بود که تفکر و سیره‌ی عملی ایشان مورد درس‌آموزی قرار گیرد.

ب) امام از نگاه جمعی اسلامی

جامعیت و خاتمیت دین مبین اسلام ترسیم کننده‌ی نوع خاصی از زندگی اجتماعی و نفی‌کننده‌ی انواع پراکنده و متشتت دیگر اجتماع‌های بشری و غیر هدفمند است. زندگی اجتماعی مسلمانان باید درکنار فراهم آوردن امکانات و مواهب مادی زندگی متضمن هدایت اعضای خود به سوی هدف والای خلقت یعنی عبودیت و بندگی خداوند و نهایتا خداگونگی باشد و تنها این راه به سعادت عمومی منجر خواهد شد. حضرت امام در کتاب ولایت فقیه می‌فرمایند: نسبت آیات اجتماعی قرآن به آیات فردی آن از صد به یک هم بیشتر است و این را که امروزه گروهی از مسلمانان تعالیم اسلام را بیشتر در حوزه مسایل فردی می‌دانند ناشی از نوعی اشتباه در برداشت یا انحراف معرفی کنند.

در زندگی اجتماعی اسلامی پذیرش هر حکومت غیر از حکومت تأیید شده بر‌اساس سلسله مراتب دینی که همان حکومت الهی است، پیروی از طاغوت خواهد بود و در این زمینه تفاوتی میان انواع مختلف آن اعم از فردگرا یا جمع‌گرا وجود ندارد. قرآن کریم ایمان واقعی را در گرو پذیرش داوطلبانه و مشتاقانه حکومت دینی معرفی فرموده است (فلا و ربّک لا یُؤمنون حتّی یُحکّموک فیما شجر بینهم...)5.

تشکیل چنین جامعه‌ی استوار و پویایی که صرفا از طریق تشکیل حکومت اسلامی میسر خواهد بود از ضرورت‌های انکارناپذیر تعالیم اسلامی و مورد تأیید عقل و شرع است. با اتفاق‌نظر کلیه مورخان اعم از اسلامی و غیر‌اسلامی که به وقایع صدراسلام پرداخته‌اند پیامبر‌اکرم (صلی الله علیه وآله) اقدام به تشکیل حکومت نموده‌اند و حتی پس از ایشان بین تمامی امت اسلامی در خصوص اصل تشکیل حکومت اسلامی و تداوم آن هیچ‌گونه اختلاف نظری گزارش نشده است، بلکه تفاوت دیدگاه‌ها در فرع این مسئله یعنی چگونگی تشکیل و اداره‌ی آن به‌وجود آمده است.

چگونگی تشکیل و حدود و ثغور حکومت اسلامی از لحاظ نظری و عملی یکی از مسایل مهم تاریخ اسلامی بوده و هست و در این میان حضرت امام جزء معدود متفکران و نظریه پردازان اسلامی در عصر غیبت هستند که خود توفیق اجرای تفکر حکومت دینی را نیز یافته‌اند. امام در دوران پیش از مرجعیت خود و در سنین میانسالی در نهایت شجاعت و جسارت به این جدایی دین از سیاست اعتراض نموده و با منطق قرآنی تبعیت از حاکمان بی‌دین را برای جامعه‌ی دینی غیر جایز و حرام معرفی کرده‌اند. ایشان در سال 1323 و در کتاب کشف الاسرار خود که یک سند دینی و سیاسی است می‌فرمایند: «اگر مقصود آن است که خدا اطاعت اولواالامر را واجب کرده و اولواالامر مانند رضاخان و مصطفی کمال [آتاتورک] و دیگر سلاطین هستند، اگر آنها برخلاف گفته‌ی خدا و پیغمبر چیزی گفتند ما اطاعت خدا و پیغمبر را باید بکنیم یا اطاعت اینان را؟ دست از اطاعت هر کدام برداریم خلاف گفته‌ی خدا عمل کردیم. پس تکلیف آن‌ها را که می‌خواهند به این آیه عمل کنند: «اطیعواالله و اطیعواالرّسول و اولی الامر منکم»6، خوب است معین کنید و اگر بگویید هر‌کس برخلاف گفته‌ی خدا چیزی گفت اولوالامر نیست، پس کلیه سلاطین و کلیه خلفا که برخلاف گفته‌ی خدا چیزی گفته اند لایق منصب اولواالامری به حکم عقل نیستند و فقط کسی می تواند اولواالامر باشد که در تمام دوره‌ی مأموریت هیچ حکمی برخلاف گفته‌ی خدا و پیغمبر نکند».

امام با تلاش دهها ساله خود ضمن برداشتن این جدایی و تقابل نظر و عمل در حوزه‌ی سیاسی و حکومتی، اندیشه و اجرای حکومت را در یک نقطه جمع نمودند و با توفیق الهی پس از ارایه یک الگوی مستحکم نظری در باب جامعة دین‌مدار و حکومت دینی، به تأسیس و مدیریت آن نیز اقدام نمودند و بنابراین ایشان در این زمینه مجدد واقعی سیره و سنت شریف نبوی و علوی بوده و نمونه‌ی کاملی از حدیث شریف پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مبنی بر امین و جانشین بودن علمای راستین پس از رسولان الهی هستند.

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

انقلاب اسلامی و دولت وحیانی نبوی

تفصیل یک اجمال

جمهوری متعالیه

معمای انقلاب اسلامی در جهان معاصر

نزاع گفتمان ها در پس ساختــــارها

ولایت فقیه یا ولایت حکــیم

زمانی غیر زمان‌ها

اسلام سیاسی و گفتمان‌های رقیب

بازگشت به اسم قدیم

انقلابی دیگر در انقلاب‌های مدرن و انقلاب اسلامی ایران

آزادی به روایت انقلاب اسلامی

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی