از همان آغازین ایام ورود جعبه جادو به منازل، این پرسش مطرح شد که آیا تلویزیون نقشی در تغییر ساختار خانواده داراست یا نه؟ این پرسش، پرسشی است نه راجع به محتوای تلویزیون؛ بلکه در مورد چیستی خود آن. یا بهعبارتی هویت ذاتی تلویزیون و نه آنچه میتواند تلویزیونهای مختلف به صورت امکانی داشته باشند.
امروزه بهخوبی میدانیم که فرهنگ و تعالیم فرهنگی، از عهده خانواده خارج شده است و دولت عهدهدار آن گردیده است. این مسئله بیشک آموزهای مدرن است و نتیجهی آن که به مرور مورد پذیرش جامعهی غربی قرار گرفته است، خلع ید بزرگان خانواده از تعلیم به خانواده، و منحصر شدن تعلیم در نهادهای دولتی یا شکل امروزیتر آن؛ یعنی سازمانهای فرادولتی از جمله شبکههای تلویزیونی است.
در جوامع سنتی، هم تفریح سنتی و هم تعلیم سنتی وجود داشت؛ ولی به قول نیل پستمن (که خود مدیون مک لوهان است) نمیتوان هیچ ابزاری را غیر رسانه قلمداد کرد تا چه رسد به چیزی که رسانه بودن آن عیان است؛ مانند قصههای پدربزرگان و مادربزرگان، تفریحی جذاب و در عین حال تعلیمی سازنده. پس در گام نخست باید تلاش کنیم نسبت رسانهی تلویزیون را با خانواده دریابیم.
تلویزیون را مک لوهان رسانه سرد معنا میکند. به نظر میرسد تفاوت احساس شنوایی و بینایی، منجر به این شده که در رادیو، آمادگی بهتری برای ادراک مفاهیم جدیتر و پرمعناتر فراهم شود. در مقابل تلویزیون رسانهای است که آن را باید بیشتر برای سرگرمی تعریف کرد. به مرور و با قدرتیابی تلویزیون در برابر سایر رسانههای رقیب، شبکههای تلویزیونی جدی نیز پدید آمدهاند، اما همچنان اکثر شبکههای تلویزیونی گرایش به فعالیتهای تصویری و جُنگمانند دارند.
نکته دوم در فهم ذات تلویزیون، خصلت نسبتاً جمعگرای آن در برابر خصلت فردگراتر رادیو و بهویژه رایانه است. رعایت بیشتر مسائل اخلاقی در شبکههای ملی، دولتی یا شبه دولتی، یکی از نشانههای این خصلت است. تلویزیون سنتاً به صورت جمعی مشاهده میشده است و از همین رو بوده است که رقیبی جدی برای کنار گذاردن رسانههای سنتی میگردد. حتی امروزه کافی است جایگاه تلویزیون را در دکور خانواده، با جایگاه رادیو مقایسه کنیم.
از ضرب دو نکته مذکور چنین برداشت میکنیم که آنچه در ساختار تلویزیون اساسی است، عبارت است از یک رسانهی فراگیر خانوادهای و امروزه در عین حال فردی، مبتنی بر سرگرمیسازی و ایجاد فرح در مخاطب عام و در عین حال با قابلیت مختصر برای برنامهسازی منفک برای مخاطب خاص. پس نتایج را چنین بیان میکنیم:
مخاطب اصلی تلویزیون، مخاطب عام است: مردم کوچه و بازار. برای مخاطب خاص باید شبکههای خاص، یا حداقل برنامههایی خاص را تدارک دید. وظیفه اصلی تلویزیون سرگرمیسازی است. تلویزیون آنقدر رسانه سردی است که حتی نباید آن را با سینما مقایسه کرد. سرگرمیسازی تلویزیون به اندازهی سینما جدی نیست. با ارزشترین فیلمهای سینمایی دنیا نمیتواند در تلویزیون همان ماهیتی را داشته باشد که در سالن سینما دارد.
محل اصلی تلویزیون صحن عمومی خانواده است. اضافه کنید ترمینالها، مطبها، رستورانها و... . رعایت شئون عمومی در تلویزیون، اصلی پذیرفته شده در بین عقلای دنیاست. شبکههای پورنوگرافی نیز به صورت خرید اشتراک فعالیت میکنند. شبکههایی که به تشخیص ناظران، احساسات یا اخلاق عمومی را جریحهدار کنند، با مجازاتهایی روبهرو خواهند شد.
از آنچه در بالا گفته شد، دریافته میشود که سطوح انتظارات خود را چهطور باید با این رسانه تنظیم سازیم. دقت کنیم که نتایج حاصله باید با دقت فهم شود و از یک جانبه دیدن آن احتراز شود:
تلویزیون جمهوری اسلامی اصرار دارد ارزشها و الگوهای خود را که به تبع فرهنگ سنتی، معمولاً قالبی شفاهی دارد، به همان صورت شفاهی در تلویزیون ارائه دهد: سخنرانی، میزگرد، گزارش، خبر و... . زمانی که میخواهد این ارزشها را در برنامههای نمایشی انتقال دهد، باز صورتی ملفوظ میگیرد و بهعبارتی ظریفتر، نقالی مصور میشود. این نقالی مصور کمترین اثر ممکن را برای مخاطب دارد. حتی مجری یک برنامه سیاسی در تلویزیون، زمانی که میخواهد راهبردهایی را در برنامه خود اجرا کند، صراحتاً آنها را بیان میکند: «هیچ رسانهای بیطرف نیست، رسانه ملی نیز جهتگیری خود را دارد...» غافل از اینکه بیان راهبردها، هیچگاه در هیچ رسانهای صورت نمیپذیرد؛ هرچند با ظرافت بدان عمل میشود. زیرا نتیجهی حاصل از بیان مستقیم راهبردها و اهداف، معکوس خواهد بود.
ابعاد حرفهای برنامهسازی تلویزیون، بهعبارت رساتر، برنامههای تلویزیونی و قابل تحمل تلویزیون از دسترس فهم و نظارت جمهوری اسلامی خارج است. برنامههای دارای جذابیت نسبی مانند برنامههای سرگرمکننده محضی چون: مسابقات ورزشی، فیلمهای سینمایی و... برخلاف جهت ارزشهای مورد ادعای تلویزیون حرکت میکنند.
اغلب مدیران تلویزیون در غفلت کامل از تضاد ساختاری این رسانه با برخی ابعاد فرهنگ سنتی هستند. ماجرای همیشگی جایگزین شدن تلویزیون با برنامههای مساجد در مناسبتهای ویژه و نیز جایگزینی تلویزیون با آموزش خانواده از این جمله است. البته باید دانست که نکته واپسین؛ یعنی جایگاه خانواده در آموزش، فراتر از فهم امروزی برخی مسئولان جمهوری اسلامی است. در جمهوری اسلامی هنوز در مورد چرایی و چگونگی متولی آموزش تأمل نشده است. از سویی به صورت سنتی همچنان خانوادهها خود را در برابر اعضا مسؤول میدانند؛ از سویی دیدگاه و محتوایی برای این مسؤولیت خود ندارند، از سوی دیگر نهادهای حکومتی (از جمله صداوسیما)، به تبع عالم مدرن، آموزش را بر عهده گرفتهاند؛ در عین حالیکه نهادهای حکومتی هم فاقد هر نوع جامعنگری، نقشهی راه و هر نوع نظریه دیگر برای این فعالیت هستند که طبعاً نتیجه این مسئله، بحران و تشتت بیسابقهی کنونی در امر آموزش و پرورش است.
نظارت مسئولان جمهوری اسلامی بر تلویزیون تفاوت خاصی با سایر نهادها ندارد. علیرغم همهی ممیزیها، بسیاری از هنجارهایی که در سیمای جمهوری اسلامی نقض میگردند در کشورهایی چون آمریکا، فرانسه، یا رژیم صهیونیستی نقض نمیگردند.
ب- چند ملاحظه در باب خانواده
اساساً اگر تلویزیون جمهوری اسلامی در مورد تضاد ساختاری خود با خانواده تأمل نموده بود، بسیاری از دغدغههای امروزی کاسته شده بودند. تلویزیون در غایت خود میخواهد جای پدر خانواده را بگیرد تا به مخاطب بگوید پدر هم در خانواده خوب است. اینک چند مثال از تضاد ساختاری تلویزیون با خانواده اسلامی بیان میداریم:
آرامش و سکونت اعضای خانواده و بهویژه زوجین باید بهواسطه یکدیگر باشد. این وابستگی مطلوب دین است؛ چون منجر به استحکام خانواده و برخی کارکردهای جانبی میگردد. امروزه تلویزیون مایل است به هزار و یک ترفند، این جایگاه را متعلق به خود کند. بازیگران و مجریان محبوب، فیلمهای پرطرفدار و سریالهای پرمخاطب، رقیب اعضای خانواده برای ایجاد پیوندی مستحکم با یکدیگرند. این ضعف ارتباطی خود منجر به دهها مفسده و مشکل میگردد. ناآگاهی از مشکلات درونی اعضای خانواده و تأمین نشدن نیاز افراد به همصحبتی، باعث ایجاد اختلال در روابط میگردد و در نهایت تا بیروحی و بیمعنایی محض در خانواده میتواند پیشرفت کند. آنچه از آموزههای اسلامی برداشت میشود این است که اساساً سرگرمیهای اعضای خانواده نیز باید با هم و یا بهواسطهی هم باشد. اما تلویزیون (و بدتر از آن رایانه) سرگرمیها را تا حد قابل توجهی در خود متمرکز میکند.
خانواده اسلامی همچون هر سازمان دیگری دارای سلسله مراتب است. خانواده در اسلام یک توافق عاطفی نیست، بلکه مهمترین نهاد اجتماعی است و رسالتهای فراوانی بر آن مترتب است. از اینرو میتوان از رأس هرم خانواده بهعنوان پدر سخن راند و در کنار آن از نقشهای خانوادگی یا خانواری مختلفی سخن گفت که مجال خود را میطلبد. برای مثال از خانواده انتظار میرود که حول بزرگان اجتماع یابند. اما امروزه این انتظار به شدت متزلزل شده است که از دلایل آن تلویزیون است. همچنین محور آموزش در خانواده که در اختیار خانواده بوده است، امروزه از آن خارج شده است. این امر اخیر را نباید ایرادی جزئی یا از آن بدتر، حُسن تلقی نمود. آموزههای لازم برای کودک و نوجوان باید با یک طبقهبندی براساس سن و جنس و... ارائه گردد. بداهت این امر بر همه روشن است. از بین رفتن این طبقهبندی در تلویزیون جمهوری اسلامی نیز بداهت کمتری ندارد.
شاید تنها پس از تأمل در باب آنچه در ذات تلویزیون است و چارهاندیشی برای آن، بتوان سراغ بررسی محتوای تلویزیون رفت. انتظار تحول و تکامل انسانها در رسانهای چون تلویزیون سخت بیراه است. باید انتظارات را از تلویزیون محدودکرد و محدود خواست. بیشک به دست آوردن آنچه محدود ولی ممکن است، بسی بهتر است از دست دادن همهی آنچه ممکن هست و نیست.
اما آنچه در تلویزیون رخ میدهد، همین حالت دوم است؛ یعنی از دست دادن همه امکانات مثبت در روندی رو به قهقرا. این روند، مشکلات متعددی را برای خانواده ایجاد میکند که میتوان در بخشهای محتوایی و ساختاری آنها را پی گرفت. در ادامه فهرستی از این مشکلات بدون هیچ توضیح خاصی ذکر میشود.
ایجاد تزلزل در مسؤولیتها و اختیارات متقابل زن و شوهر؛
تزلزل در ایثار، همدلی و مشارکت اعضای خانواده؛
تضعیف نقش اساسی پدر؛
ایجاد دلهره نسبت به تأهل؛
قبحزدایی از دوستی قبل از ازدواج؛
روابط نامناسب افراد نامحرم با یکدیگر؛
نحوهی ازدواج و تشکیل خانواده؛
تفسیر نادرست از اشتغال زن؛
استفاده از جاذبههای ظاهری زن؛
تفسیر نامناسب از حجاب؛
گرایش حقوقمحورانه بهجای اخلاقمحورانه در روابط اعضای خانواده؛
تفسیر و توضیح هر یک از این موارد، نشان دادن ارتباط آن به سبک زندگی، تبیین اهمیت آن، بررسی آموزههای دینی در این زمینه، بیان مصادیق برنامههای شاخص و... خود مجالی مناسب میطلبد و البته چنین نیست که قبلاً در این مورد بحث و نظری صورت نپذیرفته باشد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.