مشارکت مردمی در امور شهری در ایران چه وضعیتی دارد؟ آیا درک مناسبی از مشاركت مردم در امور شهری از طریق شورای شهر که حوزهای نزدیك به زندگی روزمره و در ارتباط مستقیم با مسائل مردم است، وجود دارد؟
موضوع مشاركت مردم در امور شهری در ایران سابقهی طولانی دارد و در اینباره در حوزهی تحقیقاتی هم كارهای زیادی انجام شده است؛ اما تفاوت رأی زیاد است. از همان شروع بحث در معنای مشاركت اختلاف نظر وجود دارد و اختلاف نظرها نیز جدی است و برای مجموعههایی كه بناست برای مشاركت شهروندان، سیاستگذاری و یا زمینهسازی كنند، تبعات جدی سیاستی و اجرایی وجود دارد.
از یك منظر دو نگاه كلی به بحث مشاركت وجود دارد؛ عدهای مشاركت را در اصل یك پدیدهی مدرن میدانند و لذا هرگونه همكاری كه صورت گرفته در ایران را مشاركت نمیدانند. از نظر این افراد مشارکت محتاج جامعهای است كه در آن فردگرایی شكل گرفته باشد و انسان به دور از هرگونه تعلقات دیگری هویت مستقلی داشته باشد و اگر تعلقات دیگری هم هست، تمامی این تعلقات را خودش بنا كرده باشد، یعنی حتی آن تعلقات و شبكههای اجتماعی را كه تولید میكند خودآگاهانه و ارادی در جهت نیل به اهداف مشخصی تعبیه كرده باشد.
دستهی دوم معتقدند كه ما نباید خودمان را محدود به مفاهیم و شبكهی مفاهیم موجود در جهان غرب كنیم. آن مفهوم مشاركت و حتی مفهوم شهروندی، برآمده از یك تجربهی تاریخی خاص است كه اتفاقاً خود متفكران كلاسیك غرب هم آن را تعمیم نمیدادند. اگر به كتاب «شهر در گذر زمان» وبر مراجعه كنیم، که كلاسیكترین اثر در حوزهی جامعهشناسی شهری و در تعریف شهر است، مشاهده میکنیم که وبر نیز چنین ادعایی ندارد و در كتابش تأكید میكند كه من در مورد اروپای غربی كار میكنم و لذا محتاطانه دست به تعمیمات میزند. لذا این رویكرد دنبال مفاهیم دیگری است كه اتفاقاً صبغه و سابقهی تاریخی طولانیای داشته و مدلهایی برای فعالیت جمعی بوده است.
هركدام از این دو رویکرد تبعاتی دارند و این فقط یك بحث مفهومی و اتیمولوژیك و واژهشناسی صرف نیست كه بگوییم اهمیت زیادی ندارد. یعنی هر تعریف خاص از مشاركت بسترها و زمینهها و سیاستگذاریهای خاص خود را در پی دارد كه ممكن است با نوع دوم آن كاملاً متفاوت باشد. این نكتهی تحقیقاتی را نیز ضمیمه میكنم كه تحقیقات انجام شده در ایران که تقریباً بر سر آن اجماع است نشان میدهد كه تمایل مردم به مشاركت در امور مذهبی بیش از اموری است كه امور غیرِمذهبی هستند (نه لامذهبی و ضدِدینی). برای همین بعضیها تعجب میكنند كه چگونه میشود مردمی چنین مشاركتپذیر و اهل هزینه کردن برای حسینیه، تكایا، مساجد و ماههای متبرك، حاضر نیستند مبلغی برای امور شهری هزینه کنند یا وقت خود را برای امور شهری بگذارند. اگر این معنای دینی كه در پس و پشت این كنش وجود دارد را با معنای اول مشاركت پیوند بزنیم، به نظر میآید نوعی تحجر و زیادهخواهی است كه ما بخواهیم مفاهیم برآمده از تجربهی تاریخی غرب را در داخل ایران پیاده كنیم. طبیعتاً باید یك دستكاری متناسب با شرایط تاریخی خودمان صورت بگیرد یا اینکه شبكهی مفاهیم خودمان را استخراج كنیم. نمونهی خوبی از این كارها را آقای دكتر فرهادی در بحث «واره»ی خودشان انجام دادهاند و نمونهای از مدل همكاری بومی را استخراج كردهاند.
در هر صورت این عزیمتگاه بسیار مهمی است كه به نظر میآید كلیهی سازمانهایی كه در زمینهی مشاركت فعالیت میكنند، فهم نظری عمیقی از مفهوم مشاركت ندارند و موقف و استراتژی خودشان را در این بحث مشخص نكردهاند.
آیا میتوان یکی از دلایل اساسی ناکارآمدی شورای شهر را وضعیت و نحوهی مشارکت مردم در امور شهری در حال حاضر دانست؟ در این زمینه محورهای اساسی ایجاد خلل در مشارکت مردم را در چه مسائلی میدانید؟
طبیعتاً قانونگذاری در كشور ما در باب مسائلی مثل امور مشاركتی هم باید با توجه و عنایت به زمینهی تاریخی بومی باشد و نمیتواند جدای از این باشد و اگر جدای از این باشد ناكارآمد خواهد شد. یعنی مشاركتپذیری سازمانها به حد خوبی خواهد رسید كه بتوانند با این بدنهی تاریخی، با این ارزشها و هنجارها و با این نگاه ارتباط برقرار كنند. یعنی سازمانها هر چهقدر از این نگاه فاصله پیدا كنند و بوروكراتیكتر بشوند، و از فضاهای دینی، ارزشی، تاریخی، بومی و فرهنگی ایران فاصله بگیرند، به همان میزان مشاركت مردم در شكلگیری آن سازمان و در مراحل آتی پویایی آن دچار مشكل خواهد شد. به نظر میرسد در ایران این اتفاق افتاده است. ما نتوانستیم آن تجربههای تاریخی را با توجه به اقتضائات جدید، تبدیل به یك مدل مشاركتی تعریف شده بكنیم. شورای شهر ما نیز همینطور است. مدل مشاركتی موجود در شوراهای ما، مدل مشاركتی بومی ما نیست. در واقع مدل مشاركتی بومی خودمان را نداشتیم و نتوانستیم طراحی كنیم.
پس بخشی از این ناكارآمدی ناشی از این مبانی نظری است كه عرض كردم؛ اما همهاش معطوف به آن نیست. ناكارآمدی دلایل زیادی دارد. در مجموع تلقی من این نیست كه شوراهای شهر ناكارآمد هستند. ما سعی و خطایی را انجام میدهیم و تجربه نشان داده كه شورای موجود نسبت به شورای پیش و پیشتر خیلی بهتر شده است. اما هنوز جایگاه مطلوبی نیست و شوراهای موجود اشكالات و مشكلات زیادی دارند.
یكی از مشكلات دیگر تعریف یك ساختار متناسب با تجربهی تاریخی ایران است. ساختارهای موجود به اندازهی كافی به دغدغههای ارزشی و تاریخی مردم حساس نبوده است (منظور از ارزش، انواع ارزشها به معنای جامعهشناختی كلمه است)؛ لذا از آنها سلب اعتماد شده و نتوانستهاند به خوبی از این بدنه استفاده کرده و برای استفاده از پتانسیلهای مشاركتی موجود در بین مردم ظرفیتسازی كنند. در این زمینه تحقیقی در رابطه با میزان تمایل به مشاركت مردم در ادارهی پاركهای محلهای انجام گرفته که در نتیجهی آن تمایل مردم به این نوع مشاركت برخلاف تصور، بسیار زیاد است. البته تمایل مردم به مشاركت با خود مشاركت تفاوت دارد؛ اما برای تبدیل شدن این تمایل به مشاركت، باید پروسهای مورد ملاحظه قرار گیرد که برای استفاده از این پتانسیل در امور شهری مثل پارك و مسائل دیگر ظرفیتسازی میگردد. لذا ما یك خلأ این چنینی داریم. ما سطوح مشاركت را تعریف نكردیم كه مردم بدانند در چه سطوحی میتوانند مشاركت كنند. ما فرآیندهای مشاركت را تعریف نكردیم و حلقههای مشاركت تعریف نشدهاند. به این معنا كه از عینیترین و خردترین سطح تا كلانترین سطحِ سیاستگذار كه همان شورای شهر میباشد، این حلقهها مفقودند و مشخص نیست كه یك فرد چگونه میتواند در امور شهری مشاركت كند. لذا مشاركت همیشه یكبار برای چهار سال رخ میدهد و متأسفانه از سمت شورا هم تلاشی نمیشود كه مشاركت مردم جذب شود.
در واقع سادهترین راه جلب مشاركت مردم، سنتیترین و كلاسیكترین شیوهی مشاركتجویی است كه حالت ارباب و رعیتی دارد. یعنی مردم باید به دفتر فلان نماینده یا عضو شورای شهر رفته و عریضهشان را تقدیم کنند و مدل دیگری وجود ندارد. برای نمونه دانشگاهیان یا حوزویان و ائمه جماعات شهر چگونه میتوانند در امور شهر مشاركت جویند؟ آیا مدلی برای مشاركت اینها در امور شهری وجود دارد؟ لذا حلقههای مشاركت مردمی مفقود است و این مشاركت را كور و بدون جهت میكند و انرژیها و پتانسیلها را مستهلك میكند.
مشكل دیگر عدم مشاركت این است كه با ارزشها و باورهای مردم پیوند برقرار نكرده و این یك كار فرهنگی جدی را میطلبد. یعنی من باید بپذیرم كه مشاركتم در امور شهری جزء تكالیف من و اموراتی است كه بعداً باید پاسخگو باشم. عموماً وقتی مشاركت از طریق مدیران شهری استفاده میشود تلقی از سوءاستفادهی آنها از تودهی مردم میشود، به این معنا كه وقتی پای مشاركت در میان میآید، عموماً تلقی مردم این است كه احتمال زیاد قرار است چیزی از ما بگیرند یا مبلغ یا كمكی به شهرداری و مجموعهی مدیریت شهری بكنیم.
مشكل بزرگ دیگر مشخص نبودن حیطهی وظایف و بیقدرتی شورای شهر در امور شهری است كه باید حل و فصل شود. نزاعهای جدی شورای شهر با فرمانداریها، بخشداریها و اركان دیگر مدیریتی شهری معضلی است که باید برطرف شود. این امر اولاً سند بالادستی میخواهد كه تا حدودی در این زمینه وجود دارد و ثانیاً ارادهای برای اجرایی كردن این سند بالادستی میخواهد تا نوعی مدیریت یكپارچهی شهری شكل بگیرد و همهی ارگانها بتوانند وظایف خودشان را به درستی انجام دهند.
مشكل دیگر عدم مشاركت مردم در امورات شهری، فساد موجود در حوزهی شهرداری است كه تقریباً مورد اذعان بالاترین مقام مدیریت شهری تا خود اعضای شورای شهر نیز هست و برای این باید تمهیدی بشود. وقتی ارگانی فسادآلود میشود، طبیعتاً انگیزهی لازم برای مشاركت از جمع مردم از بین میرود. اینها مواردی است كه مشاركت مردم را دچار ضعف و خلل و كمرنگ میكند.
آیا شورایی اداره کردن امور شهری کماکان بهترین راه برای ماست؟ با توجه به میزان دلبستگی و نگاه ما به شهر و شهرداری و مدیریت شهری، آیا اهمیت و جایگاه ادارهی شهر برای مردم ما به اندازهای هست که براساس آن بتوان به مشارکت مردم در مسائل شهری و رتق و فتق امور شهرداری امیدوار بود؟
در زمانی شاید بهطور كلی مشاركت و به صورت خاص مشاركت در امور شهری ضرورت تلقی نمیشد و زمان دیگری شاید بیشتر یك ژست بود، اما امروز كاملاً ضرورت است. بسیاری از مشكلات ما تنها با مشاركت حل میشود، بعضی از مشكلات اصلاً بدون مشاركت حل نمیشود و بعضی از مشكلات بدون مشاركت مردم با هزینهی بسیار بالایی حل و فصل میشود. مثالهای عینی و بارز آن بحث پسماند در ایران و وضعیت محیطزیست و آلودگی هوا در تهران است که مشکل آنها فقط با مشارکت مردم و درگیر کردن آنها با این مسائل قابل حل است. بحرانهای مختلفی كه در شهر رخ میدهد تنها با مشاركت جدی مردم حل میشود. در واقع تمنا، تقاضا و خواهش مدیریت شهری برای مشاركت مردم است. لذا باید در یك سطح خرد یعنی در سطح محلات یا همسایگی، مكانیزمهایی برای جمعآوری و ساماندهی مشاركت وجود داشته باشد تا به كلانترین سطح برسد كه سطح شورای شهر است. اگر این حلقهها به هم متصل گشته و بتوانند به صورت هماهنگ عمل كنند، این سیستم برآمده از مشارکت مردمی بهخوبی جوابگوی مسائل شهری خواهد بود.
این حلقهها در چه بستری باید شکل گرفته و چگونه میتوانند به یکدیگر متصل شوند؟ ظاهراً در سیستم فعلی شورای شهر چنین امکانی وجود ندارد؟
این حلقهها در خود شورای شهر نیستند؛ اما ظاهراً مصوب شورایاریها مورد تأیید قرار گرفته و میتوان از چنین لایههایی استفاده كرد. اگر به یاد داشته باشید در دورهای شورای شهر به شدت سیاسی شده بود و احزاب مختلف سعی داشتند كه آن را به عنوان یك ركن اساسی تأثیرگذاری بر روی حیات و ممات سیاسی خودشان در دست بگیرند. متأسفانه این روند كمابیش ادامه پیدا كرد و این در سطح شورایاریها و شوراهای محلهها رسیده و همه كماكان درگیرند كه در این سطوح یارگیری كنند. برای نمونه برخی احزاب برای اینكه رأی بیاورند حاضرند نام خوانندهها و ورزشكاران را در لیستشان بیاورند و از رأی آنها استفاده كنند. این آفت جدی برای شورای شهر است. در واقع نبود احزاب قوی در ایران موجب شده گروههای فشار به چنین فضاهایی مرتب دستاندازی كنند. دانشگاهها نمونهی دیگری هستند که بار مصیبت نبود و فقدان احزاب قوی در عرصهی اجتماع را باید به دوش بكشند. این یك ایراد جدی است كه به ساختارهای كلانتر برمیگردد.
از طرف دیگر مداخلهی حوزهی فعالیت شوراهای شهر با نمایندگان سیاسی شهر هم یك مقدار به این بحث دامن زده است. منظور نمایندگان مجلس است، چون به هر حال آن هم حوزهی نمایندگی آنهاست و آنها ظاهراً علاوه بر تصمیمگیریهای سیاسی كلان، متولی امورات مردم شهر خودشان نیز هستند. در واقع مجموعهای از علل موجب شده كه این اتفاق بیفتد. شاید در حوزهی كلان، سیاستزدگی بیش از حد جامعهی ایران نیز از دلایل این امر باشد.
پدیدهی انتخاب نمایندههای مشهور، مثلاً هنرمند یا ورزشكار چگونه توجیه میشود و در تاریخ ایران چه دلایل و عللی میتواند داشته باشد؟
همه جای جهان چنین ستارههایی وجود دارند كه وارد عرصهی سیاسی شدهاند، اما در كشور ما حالت مرضی پیدا كرده، که شاهدیم مثلاً یك سوم شورای شهر را اعضای بیربط تشکیل میدهند. سال اول در یكی از شهرها فردی هندوانهفروش با كلاه شاپو آمده بود و شوخیشوخی رأی آورد. اینها سعی و خطاست که باید ما را پیش ببرد. این عین سخن شهید مطهری است که استفاده از ظرفیت آزادی، تجربهای میخواهد و این مستلزم این سعی و خطاها است. ما نباید جلوی آن را ببندیم، چون آفت آن خیلی بیشتر است و هر وقت دوباره بخواهیم جلوی آن را باز كنیم، دوباره از صفر شروع میشود. باید بگذاریم این آزمون مردمی اتفاق بیفتد.
اما اگر به همین صورت رها كنیم، ممكن است زمان زیادی طول بكشد تا این تجربه پخته شود.
تلقی بنده این است كه شورای شهر موجود نسبت به شوراهای شهر دورهی اول خیلی بهتر شده است. دورهی اول خیلی كور بود و خیلی از افراد به خودشان جرأت داده بودند، نامزد شورای شهر بشوند كه البته به نظر من از یك سمت دیگر نگاه كنیم ذیقیمت است و این تمایل به مشاركت درون شهر را میرساند. اما بعد از مدتی به یك نظم و نسق بهتری رسید كه البته باز با مطلوب خیلی فاصله دارد. البته باید یادآوری نمود که اگر حلقههای مشاركتی از محله به سمت منطقهها و ناحیههای وسیعتر شكل بگیرد، اساساً نیازی به رأی دادن مستقیم مردم به شورای شهر نیست و این ترتیب كیفیت شورا بهتر خواهد شد و دیگر شوراها به صورت کور و ناشناس از سوی مردم تعیین نخواهد شد. به عبارت بهتر دموکراسی با واسطه، متخصصانهتر و با کیفیتتر به نظر میرسد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.