در تاریخ ایران و بالاخص تاریخ جدید آن هیچگاه کارهای شورایی راه به جایی نبرده است؛ مگر در حد مشورتی که فرد یا افرادی ذیصلاح به صاحبقدرتی فکری میدهند. همهی ساختارهای شورایی در انظار عمومی همواره ناکارآمد و بلکه دستوپاگیر و پیچیده شده، جلوه کردهاند.
این قوم همواره به مافوق خود از منظر فرد نگریسته و امید بسته است. همواره در رأس هرم قدرت شاه قرار داشته و شاه مقام و منزلت معنوی داشته است. در بسیاری موارد، شاه مقام الوهی و فرّه ایزدی داشته است؛ لذا همواره از جایگاهی رفیع برخوردار بوده است. بنده این گفتهی خود را تا آنجا پیش میبرم که معتقدم آنها که تاریخ ایران را به تاریخ استبداد معنا کردهاند، پر بیراه نگفتهاند به شرط آنکه این فردمحوری که آنان تحت عنوان استبداد از آن نام میبرند، در فرهنگ و پذیرفتهشدههای قوم معنا شود. مردم ایران پذیرفتهاند که خسروان صلاح مملکت را میدانند و هیچگاه این صلاح را در عقل جمعی ندیدهاند؛ پادشاهان ایرانزمین نیز این نکته را همواره خوب یافتهاند و همواره آن را دستمایهای برای فرمانروایی خود قرار دادهاند. با سقوط هر پادشاهی امیدها به سراغ پادشاهی از همان تبار یا تباری دیگر رفته است و هیچگاه گرایش به خرد جمعی ساختاری و اجرایی میل نکرده است. لذا توجه به فرد در سلسلهمراتب قدرت نیز جاری بوده است. مواجهات ما با مجلس بعد از مشروطه خود شرح این ماجراست. ما تا به امروز هیچگاه مجلس را افقگشا و چارهاندیش ندیدهایم. مجلس ما تا پیش از این در بهترین وضعیت، مجلس شاهی بوده و این در سازوکار اداره و تصمیمگیری آن پیداست. لذا در بهترین حالت بود و نبود آن چندان توفیری نداشته است. بعد از انقلاب نیز مجلس هیچگاه به جایگاه واقعی خود نرسیده است و با لحاظ ماهیتی سیاسی، تنها از گروهی به گروه دیگر منتقل شده است و ما پز مردمسالاری سر دادهایم. به نظر میرسد اهمیت ریاست جمهوری نسبت به مجلس نیز برای ما از همین نظر است. در ریاست جمهوری مردم فرد را در رأس میبینند و به فرد امید دارند. در دورهای به سید محمد خاتمی رأی میدهند و در دورهای به محمود احمدینژاد. رئیس جمهور برای ما فرد است و مردم به فرد رئیسجمهور امید دارند.
از این نظر قصهی شورای اسلامی شهر بسیار بدتر از مجلس است. شورا نه تاریخ مجلس را در خود دارد، نهچندان ردیف بودجهای به چنگ دارد و نه چنان میتواند ارمغاندهندهی جاده و یا کارخانهای باشد؛ تنها کارکرد قومی ـ قبیلهای آن بیشتر است و شاید از این نظر بتواند عدهای را مجاب کند؛ اما هیچگاه برای ما جدی نبوده و همواره در این مدت دلنچسب و ناکارآمد باقی مانده است و تنها امور را پیچیده کرده است. لذا در اذهان عموم وزنهای که قبلاً توسط یک نفر ـ شهردار ـ بالا برده میشده اکنون توسط چندین نفر به سختی بالا برده میشود. بگذریم از آنکه به علت همان کارکرد و پیچیدهتر شدن امور، رانتها و مفاسد را نیز بیشتر کرده است که شرح آن دفتری دیگر بباید.
سید محمد خاتمی که شوراها را از متن قانون اساسی به ساختار اجرایی کشور وارد کرد، امید داشت که روند دموکراتیزه کردن ایران سرعت بیشتری بگیرد، اما نه این تاریخ را میشناخت و نه این مردم را. هیچگاه هم از خود نپرسید که آیا این قوم در این شرایط تاریخی چنین ساختاری را هضم خواهند نمود! لذا دردی بر دردهای این مردم افزود.
حال پاسخ به این پرسش که «چرا ورزشکاران و هنرمندان، منتخب شورا میشوند؟» چندان دشوار نیست. حقیقت آن است که مردم ما به این شوراها امیدی نبستهاند و بود و نبود آن را چندان مهم نمیدانند. بیپرده باید گفت که مردم با انتخاب این دو قشر این انتخابات و ساختار شورا را به هیچوپوچ گرفتهاند و با این انتخاب به خود میگویند که برای آنها فرقی نمیکند که چه کسانی راهی شوراها میشوند. چراکه همگان میدانند این اقشار در چنین ساختاری راه به جایی نخواهند برد، مگر آنکه در نهایت اندکی از اهداف و کار همصنفان خود را به پیش ببرند و در این میان مثلاً به ورزشکار و ورزشگاه و باشگاه و مجامع هنری اهمیت بیشتری داده شود.
در واقع مردم در این روزها ورزشکاران و هنرمندان را بیشتر از هرکسی میشناسند و رأی به ایشان را برای خود سرگرمی میدانند. شاید هم از آنجاییکه ما همیشه زیر رگبار تبلیغات رسانهها هستیم و با ورود به سوپرمارکت با وجود تنوع پفکها، مارک چیتوز را انتخاب میکنیم بدون آنکه حتی تجربهای از آن داشته باشیم، با مشاهدهی فضای انتخابات به دنبال هنرمندان و ورزشکاران نامآشنا میگردیم تا آنها را انتخاب کنیم. هر چند میدانیم کاری از آنان بر نخواهد خواست.
البته انتخاب ورزشکار و هنرمند در کشورهای دیگر بیسابقه نیست و از این نظر، ما تنها نیستیم. ولی در کشورهایی که عقلانیت جمعی جایگاهی دارد و ساختارهای شورایی دوام و قوامی یافته است. اشخاص چندان کاری از پیش نخواهند برد و چندان خللی ایجاد نخواهند کرد. پس چه اصراری بر ساختاری داریم که باور نداریم کاری از پیش خواهد برد؟
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.