«هوالْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ» افق فکری اسلامی است که از قرآن مجید گرفته شده است. در اول هر چیز خداست، آخر هر چیز خداست، ظاهر هر چیز خداست و باطن هم خداست. مسلمان مؤمن در همه چیز عالم حضرت الوهیت را درمییابد. به همین دلیل سراسر قرآن مجید، همهی اشیاء و امور جهان را چه مربوط به عالم طبیعت باشند و چه حوادث انسانی، آیه و نشانهی خداوند تبارک و تعالی میداند و چون خداوند ساحت قدس است، هر چیزی اگر در نسبت با خداوند قرار بگیرد، وجهی از تقدس مییابد.
اگر با نگاه آیهبینی به خورشید توجه شود، قدوسیتی پیدا میکند که خداوند به آن قسم میخورد «والشمس». ماه، شب، روز و... همه همینطورند. اگر به اینها بهعنوان مرآت تجلی حقتعالی توجه شود، تقدس پیدا میکنند. خود خداوند تبارک و تعالی در قرآن به اینها سوگند میخورد. زمان نیز با همین نسبت تقدس مییابد، لذا ما ایامالله داریم. مکان با همین نسبت تقدس مییابد: «إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» هر چیزی که در نسبت با حق تعالی قرار بگیرد و با وجه خاص الوهی به آن توجه شود، نه از نظر ما که حتی از نظر خود خداوند تبارک و تعالی مقدس است. پیامبران، اوصیا، انبیا، اولیاءالله و تمام کسانی که در نسبت با حق قرار میگیرند، وجه قدسی مییابند. حتی خود ما و اعضا و جوارح هم در نسبتی که با حق پیدا میکنند، وجه قدسی مییابند. قرآن فرموده است: «بِیدِكَ الْخَیرُ»، خیر در دست خداوند است. این واژه به صور مختلف در قرآن تکرار شده است. در روایات مختلف و حتی در قرآن داریم اگر انسان با دستش مرتکب خیری شود، آن دست، دست خداست. زبانی که حق را میگوید، آن کلام، کلامالله است، چون کلام حق است. انسانهایی که از خودشان فانی شدهاند و آینهای برای تجلی حق تعالی شدهاند. این موضوع به صراحت و در کمال در اسلام آمده است، و به مراتب مختلف در همهی ادیان وجود دارد. هیچ امتی بدون جایگاه و اماکن مقدسه و بدون ایام و افراد مقدس وجود ندارد، منتهی این معنا در اسلام اوج میگیرد و کمال مییابد.
جالب است ایامالله ما که قمری است، به اعتبار شمسی همه میتوانند مقدس باشند؛ با توجه به 1400 سالی که گذشته است. مثل امروزی احتمالاً چند بار عاشورا و عید قربان بوده است؛ بنابراین این چرخش نشان میدهد هیچ نقطهای خالی از حضور حق تعالی و خالی از نور تقدس نبوده است. منتهی بستگی دارد به نوع نسبتی که ما با آنها برقرار میکنیم. اگر ظاهر را ببینیم و این وجه الوهی را نبینیم، نامش دنیا میشود.
بنده سالها بود که به این موضوع فکر میکردم که آیا باید به دنیا گرایش داشت یا نه؟ این همه مذمت نسبت به دنیا در قرآن آمده است: «وَ مَا الْحَیاه الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ». حضرت علیعلیهالسلام و دیگر ائمه در مذمت دنیا فراوان گفتهاند. با دنیا چه باید کرد؟ خط قرمز کجاست؟ مرز دنیاخواهی کجاست؟ آیا اساساً نباید سراغ دنیا رفت؟
بنده در سخنان، عرفا و اولیا ـ البته غیر از ائمه هدیعلیهمالسلام ـ به نکتهای بر نخوردم که این قضیه را روشن کند. اما، امام خمینیره در پنج جلسهی تفسیر سورهی حمد در تلویزیون این مسئله را روشن کردند. مشکل حل بود ما از راه دیگری میرفتیم. امامره فرمودند این عالم دنیا نیست، عالم محضر خداوند است و خدا به عالم شمس و قمر سوگند یاد کرده است. فرمودند دنیا درون ماست نه بیرون از ما و بلافاصله تأکید فرمودند دنیا همان آمال ماست. به اصطلاح فلسفی امروز دنیا یک اثر subjectiveاست، نه .objectiveیعنی نوع دید ماست که تصویر منفی از عالم ایجاد میکند و آن تصویر و تلقی منفی اسمش دنیا میشود. بعد به نهجالبلاغه رجوع کردم و دیدم حضرت علیعلیه السلام چهقدر صریح بیان فرمودهاند: «وَ اِنَّمَا الدُّنیَا مُنتَهَی بَصَرٍ الاَعمَی لَا یُبصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیئاً». دنیا حد بینایی یک انسان کوردل است که در ورای آن چیزی دیده نمیشود. پس اگر ما آیهبین نباشیم، آنچه بر ما ظهور مییابد دنیا و یک تصویر سطحی است. قرآن صریح میفرماید. «یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیاه الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَه هُمْ غَافِلُونَ» اینها ظاهری از این زندگی دنیا را میبینند و از آخرت یعنی ورای آن غافل هستند.
در قصهی فرعون وقتی ساحرها شکست میخورند و منقلب میشوند، میگویند: «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى» ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم ـ به اصطلاح امروزی خدا به قرائت هارون و موسی. لذا وقتی میگوییم «أَشْهَدُ أَنَّ لا إِلَهَ إِلا الله وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ الله»، یعنی خدایی که محمدصلیالله علیه و آله معرفی میکند و «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله»، در واقع توضیح قرائت محمد رسولالله توسط حضرت علیعلیه السلام است. از این نظر بود که پیغمبر فرمود: «یا علی! من عرفک فقد عرفنی و من عرفنی فقد عرفالله». هر کسی تو را شناخت، حتماً مرا شناخته است و هر کسی مرا بشناسد، حتماً خدا را شناخته است.
نکتهی تأسفآور این است که با شهادت هر یک از ائمهعلیهم السلام بعد از امام زینالعابدینعلیه السلام فرقههایی توسط کسانی که به امام نزدیک بودند ساخته میشود. تا قبل از انقلاب مراجع زیادی برای خط تشیع داشتیم اما به این نتیجه رسیده بودیم که در عمل اگر میخواهیم قرائت درستی از تشیع داشته باشیم، تشیعمان باید تشیع امام خمینیره باشد. در عمل هم مشخص شد راهی که به پیروزی میرسد، همین است ولی بعد از امامره وقتی خیلیها مدعی امام خمینیره شدند، باز انسان درمیماند چه باید کرد؟ ملاک چیست؟
بنده بیتوفیق بودهام پس از اینکه حرم ساخته شد، آن را ببینم، فقط تصاویری از آن دیدهام. اما نکته این است که تا به حال چند بنا به نام امام خمینیره ساخته شده است و هیچکدام نسبتی با امامره ندارند. یکی فرودگاه امام خمینیره است که اصلاً توهین به امامره و ملت ایران است. حتی توهین به مردمی است که میخواهند یک فرودگاه داشته باشند، تاریخ هم پیشکش. چند تا سوله درست کرده و اسمش را فرودگاه گذاشتهاند. این بنا میتوانست در هر جای دنیا واقع باشد و اصلاً فرودگاه هم نباشد. این چیست؟! آن هم به نام امام خمینیره. از همهی دنیا باید به ایران میآیند و به نام امام خمینیره مکانی را ببیند که نه نشانی از ایران در آن هست، نه نشانی از اسلام و شیعه و انقلاب و شخصیت امام خمینیره.
دانشگاهی هم به اسم امام خمینیره ساخته شده است. این دانشگاه چیست! در زمانی که عضو شورای انقلاب فرهنگی بودم، گزارشی از این دانشگاه آمد که همهی اساتید، دانشجویان و... از خوابگاه و رستوران و امثالهم این دانشگاه گلهمند هستند و هیچ چیزی سر جایش نیست. قرار شد هیئتی برای بازرسی برود. رفتند و خبرهای خیلی بدتری را آوردند. حال این دانشگاه چندین سال هم بود که تأسیس شده بود. پرسیدیم چه رشتههایی دارد؟ گفتند رشتههای فنی و مهندسی و... گفتم: کسی که از خارج کشور به نام امام خمینیره بلند میشود و به ایران میآید که در دانشگاه امام خمینیره درس بخواند، اولین خواستهاش این است که فرهنگ امام خمینیره را یاد بگیرد. دست کم یک رشتهی الهیات در این دانشگاه میگذاشتید. چرا مهندسی گذاشتید؟ فرد در هر جای دنیا میتواند مهندس شود. مگر مهندسی دانشگاه امام خمینیزه با مهندسی جاهای دیگر فرق میکند؟ اقلاً رشتهی الهیات و تاریخ گذاشته شود. در همه جا شیعه را تحریف کردهاند، رشته و دروسی باید گذاشته شود که شیعه را به درستی بشناساند. اسلام را به روایت شیعه روایت کند. دوستانی که در شورا بودند و الان هم هستند، گفتند این موضوع خارج از بحث ماست. میخواهیم تحقیق کنیم ببینیم قضیه خوابگاه، رستوران و امکانات رفاهی چه بود و چرا استاد ندارند و... .
این جایگاه امام خمینیره در اماکنی بوده است که به نام ایشان متبرک شدهاند. این هم مصلای امام خمینیره. نمایشگاه کالاهای مختلف. فقط کتاب هم نیست. هیچ نمادی از امامره در آن وجود ندارد. حالا بگذریم از معماری آن.
پس مسئله فقط مرقد امامره نیست، بلکه بسیار عمیقتر از این حرفهاست. در گذشته وقتی مکانی در ارتباط با خدا قرار میگرفت، معبد میشد، مسجد میشد. ولو اینکه در حاکمیت جور ساخته میشد نوعی معنویت داشت و اگر غیرمسلمان هم وارد آن میشد، احساس معنویت میکرد.
در آلمان که بودم آقایی به اسم گروتر ـ که رئیس یک مجتمع فرهنگی هم بود ـ در مجلات آلمان نقد هنری مینوشت. با عدهای از شاگردان ممتاز آن مجتمع میخواستند به ایران بیایند و ایران را ببینند. به اصفهان رفتند و مسجد شیخ لطفالله و مسجد امام را دیدند. از آن تاریخ شاید ده دوازده سال میگذرد. اینها یک گروه شدهاند و میگویند اگر ما هر چهار پنج ماه یک بار نیاییم و اینجا را نبینیم افسردگی میگیریم. پرسیدم چه چیزی در اینجا برایتان اینقدر جالب است؟ گفتند در اینجا خدا را میبینیم. مسیحی هم هستند. این چه فضایی است؟ خانم آقای صداقت جباری، استاد خوشنویسی، بیمار بود و سرطان داشت. ایشان را به انگلستان بردند. آقای صداقت جباری در آنجا با کمبود پول مواجه میشود و شروع به نوشتن تابلوخط میکند. میگفت شب عاشورا بود و با سوز دلی یا حسین شهید نوشتم ـ استادان خط میتوانند یک کلمه یا جمله را چندین بار به گونهای بنویسند که از نظر شباهت به اصطلاح مو نزنند. گفت نمایشگاهی از آثارم برای فروش گذاشتم ولی قصد کردم آن خطی را که آن شب نوشتم برای خودم نگه دارم. خارجیهایی که زبان فارسی هم بلد نبودند، همه دور همان تابلوی اول جمع شدند و گفتند این را میخواهیم. میگفت میخواستم تابلوی اصلی را برای خودم نگه دارم، اما همه اصرار میکردند همان را میخواهیم. وقتی یک خط روی کاغذ چنین تأثیری میگذارد، تأثیر فضایی که در آن قرار میگیریم و محاط بر ماست چهقدر است؟ نتیجهی توجه به «هو الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ» این است که اصول معماری اسلامی در همه جا اصول معماری مسجد شده است. سی و سه پل اصفهان، بازار وکیل و حمام وکیل، اصول معماری مسجد هستند. اما در ادیان دیگر، چون مثلاً حساب معبد از حساب جاهای دیگر جداست، ساختمان کلیسا ربطی به پل، بازار و حمام ندارد. چرا؟ چون میتوانیم در همه جا نماز بخوانیم، اما آنها فقط باید به معبد، کلیسا و... بروند. ما در بیابان، خانه، بازار، حمام و... هم نماز میخوانیم، لذا داریم «کل الارض مسجد». لذا معماری حرم امام خمینیره باید با اصول معماری مسجد سازگار باشد.
مردم امام را نایب امام زمانعج میدانند، فردی که مجدد و احیاگر اسلام است، بنابراین بنای مرقد ایشان باید با بنای مسجد نسبت داشته باشد. مسائل اسراف و ریخت و پاشها، ساختنها و خراب کردنها هم که در جای خودشان قابل بحث هستند. لذا باید گفت در زمانهی ما کلاً تفکر غایب است. همیشه وقتی این کارها را میبینم، این آیه قرآن به ذهنم میرسد: «أَلَیسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ» آیا یک آدم عاقل در میان شما پیدا نمیشود؟
در تمام اماکن مقدسهی عالم و در اسلام و تشیع، انسان همیشه بهترین چیزها را نثار خدا کرده است. همانطور که خدا از حضرت ابراهیمعلیهالسلام خواست اسماعیلش را برای خدا قربانی کند. بهترین هنرها در همهی عالم در معابدشان است. برای همین است که استاد فرشچیان و عدهای از اساتید دعوت میشوند برای عتبات عالیات ضریح بسازند. تجمل نباید باشد، ولی باید این اماکن اوج هنرهای هر دوران باشد و به خداوند تقدیم شوند. چه کسی میتواند این کار را بکند؟ یک هنرمند.
بنابراین این اصل که یک بنای مذهبی باید تجسم عالیترین خلاقیتهای هنری، فرهنگی و علمی یک ملت باشد که به خداوند تقدیم میشود، محل تردید نیست. ولی باید معنا مد نظر قرار گیرد، باید ببینیم اقتضائات آن محل چیست؟
مقصد و مبنای اصلی و تفکری که لازمهی توجه به مسائل است متأسفانه در معماری، شهرسازی و بسیاری از کارهایمان مفقود است و لذا کارهایی میکنیم که ضد و نقیضاند و به مقصود نیستند و هر از گاهی پشیمان میشویم و دوباره از نو شروع میکنیم.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
بنای جدید حرم و تحریف شخصیت امام خمینی(رحمهالله علیه)
معماری و بنای شخصیتهای تاریخی
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.