نگرش به كربلا نیاز به چشمِ «عقل» و «عاطفه» دارد. افرادی كه صرفاً با چشم عاطفه، حادثه كربلا را مدّنظر قرار دادهاند، از ابعاد مهمی از كربلا محروم ماندهاند، و كسانی هم كه فقط با عقل صرف و خشك ریاضیگونه خواستند واقعهی كربلا را تحلیل كنند و از آن شراب طهور عاطفهی مافوق عقل در تحلیل خود بهرهای نداشتند، كربلا را نیافتند.
انسان دارای سه مقام ادراك و شناخت است: «احساسات» كه عالم خیالات جزیی است، «عقل» و تواناییهای استدلالی كه مفاهیم كلی را درك میكند و «عشق» و عاطفه كه مقامی است فوق عقل و در دسترس همگان نیست و ابعادی از حقایق را مییابد كه در دسترس عقل نیست. به گفتهی مولوی:
عقل گوید شش جهت حدّ است و دیگر راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهایم ما بارها
مثال مقام احساسات و خیالاتِ جزیی این است که ما بهجای حضرت زینب(سلاماللهعلیه)خواهر خودمان را در نظر بگیریم و تصوّر كنیم مصیبتهایی را كه بر سر حضرت زینب(سلاماللهعلیه)آمده، همه بر سر خواهر خودمان آمده و شروع كنیم به گریهكردن؛ و اگر دقت كرده باشید از این طریق خیلی راحت میشود مردم را گریه انداخت. با این روش، انسان را بالا نیاوردهایم كه بر كربلا بگرید، بلكه كربلا را پایین آوردهایم تا فرد برای خودش بگرید. این كار تحریك احساسات خیالی است و بعضی مرثیهخوانهای ما از این سنخ هستند. مسلّم ما با این راه و روش نهتنها به كربلا نزدیك نمیشویم، بلكه از حقیقت كربلا محروم میشویم. این مرحله، مرحلهی كسانی است كه هنوز به بلوغ عقلی نرسیدهاند.
مرحلهی بعدی، مرحلهی عقل و فهم است كه مسئله را فقط از نظر عقلی بررسی میكنیم و متوجه حقانیت جبههی اباعبدالله(ع) میشویم كه كار ارزشمندی است و مسلماً حركت حضرت اباعبدالله(ع) حركتی است عقلایی. ولی امام همهی ابعاد انسانی خود را در كربلا به نمایش گذاردند و از ما هم انتظار دارند با همهی ابعادمان حركت ایشان را بنگریم.
مرحلهی بالاتر از عقل در فهم حقایق، مرحلهی عشق و عرفان است. عرفان فوق برهان است؛ یعنی عرفان ادراك مقدّس فوق عقل است و عشق از اینجا شروع میشود. عقل، انسان را بیقرار و شیدا نمیكند؛ ولی نردبان خوبی است كه اگر درست از آن عبور كنیم به عشق و بیخودی از خود میرسیم. فوق عرفان هم البته قرآن و وحی است كه باید و شاید در دسترس ما نیست. دین از ما میخواهد که با حفظ همین احساسات از بقیه ابعاد وجودی خود در رابطه با فهم دین و ارتباط با آن استفاده کنیم.
معصوم(ع) میفرمایند: هر حادثهای كه برای شما پیش میآید، برای كربلا گریه كنید. یعنی در هر حادثه و مصیبتی كربلا را بنگرید؛ نه اینكه در حادثهی كربلا خود و تعلقات خود را مدنظر داشته باشید، بلکه از خود بگذرید تا آنطور كه باید و شاید كربلا را بفهمید و ببینید. كسانی كربلا را بهوجود آوردند كه پردهی خودی و خودخواهی را یكسره پاره كرده بودند. اگر محور فكر ما خودیتمان باشد، در كربلا هم خودیتمان را میبینیم نه جمال زیبا و ایثار جان برای حق. اگر كربلا را با چشم عقل و عرفان نگاه كنیم، آنوقت از دو چشمه سیراب میشویم؛ هم عقلی بودن و منطقیبودن حوادث برایمان روشن میشود، هم حقایق روحانی و قدسی آن حادثه برایمان جلوه میكند و اینجاست كه قرار را از كفمان میرباید و ما را در مقابل شكوه و جلال كربلاسازان ویران و خاشع میسازد. آنوقت است كه زبانحالمان این شعر عُمّان سامانی(رحمهاللهعلیه) خواهد شد كه میگوید:
هست از هر مذهبی آگاهیم الله، الله، مـن حسیــنالّلهیـــم
بندهی كـس نیستم تا زندهام او خدای من، من او را بندهام
نیشناسای نبیام، نی ولی من حسین میشناسم، بنعلی
یا خواهیم گفت:
سرخوش از صهبای آگاهی شدم دیگر اینجا زینبالّلهـی شـدم
و دیگر همه را چه حسین را و چه زینب، آینهی جمال حق خواهیم دید و هر حادثهای را به كربلا متصل میكنیم و جز شعلهی كربلا هیچ شعلهای در قلبمان جانسوز نیست و خواهیم گفت:
منآنچه خواندهام، همهازیاد بردهام حدیث دوست كه تكرار میكنم
همهی تلاش دین این است كه كربلا را طوری بنگرید كه از آن جان بگیرید و نه اینكه جان بدهید. ارثی كه اباعبدالله(ع)و زینب كبری(س) و امام سجّاد(ع) و سایر اصحاب كربلا برای ما گذاشتند، غیر آن چیزی است كه امروز در اختیار ماست. این حرفهایی كه كربلا را صرفاً احساسی مطرح میكنند ـاحساساتی كه نه تعقّل در آن قانع میشود و نه عاطفه و عرفان در آن معنی مییابدـ از یكی دو قرن اخیر شروع شدهاست. فكر نكنید حضرتزینب(س) كه مسئول رساندن پیام كربلا به ملتها بود، اینطور كربلا را بهدست ما داد و اینطور برای ما تحلیل كرد. اگر در فرمایشات خود آنها دقیق شویم و در متون اولیهای كه حادثهی كربلا را ترسیم كردهاند، درست بنگریم، میبینیم قضیه خیلی عجیب و عمیق است.
برای روشنشدن موضوع چند نكته باید مورد توجه قرار گیرد؛ نكتهی اول اینكه: آیا انسان عاطفه دارد یا نه؟ مسلّم میفرمایید: آری؛ نكتهی دوم اینكه: بهطور مسلّم هیچ جاذبه و كششی در انسان لغو و بیهوده خلق نشده است؛ مثلاً وقتی تشنهاید، احساس میكنید این تشنگی دروغ نیست و خداوند هم به این تشنگی با خلقكردن آب جواب دادهاست؛ و لذا نباید به عشق آب، دنبال سراب بروید؛ وگرنه هم طاقتتان تمام میشود و هم تشنگیتان برطرف نمیشود. عاطفه نیز در ما لغو نیست و باید به آن جواب صحیح داد. خالق هستی كه عاطفه را در انسان نهاده است، جواب مناسب آن را هم در عالم هستی قرار دادهاست. با توجه به این مقدمه اگر خداوند عاطفه را در انسان قرار داد، برای حفظ آن از انحراف، جواب آن را هم در هستی قرار داده است و جواب حقیقی آن «كربلا» است. جهت صحیح دادن به عاطفه یعنی عشقورزیدن به اصحاب كربلا.
ممكن است پرسیده شود خدا قبل از وقوع حادثهی كربلا جواب صحیح عاطفهها را چگونه داده است؟ میگوییم: با «كربلا» جواب داده است. میگویید: قبل از اسلام چی؟ باز میگوییم: «كربلا». در روایت داریم: پیامبران هم برای حضرت اباعبدالله(ع) گریه میكردند و اولین كسی كه برای حسین(ع) گریه كرد، حضرت آدم بود.[i] بعضیها چون نمیتوانند چنین روایاتی را تحلیل كنند، آنها را حذف میكنند. نباید حذف كنیم؛ بلكه باید كشف كنیم كه منظورشان چیست. مگر روایت نداریم كه پیامبر(ص) هر وقت امام حسین(ع)را میدیدند، گریه میكردند و حتّی گلوی او را میبوسیدند! سؤال من این است كه آیا پیامبر(ع) با این كار فقط خبر از سرنوشت امام حسین(ع) میدهند، یا قلب مبارك پیامبر(ص) هم با محبت به حسین اشباع میشود! آیا ایشان مصداق كامل عاطفهورزیدن را ـ كه همان عشق به حسین(ع) است ـ نیافته بودند! در خبر داریم: حضرت فاطمهزهرا(س)در دوران وضع حمل امام حسین(ع)، برای آن حضرت گریه میكردند. فاطمهیزهرا(س)تمام حركات و سكناتشان جزء دین است؛ این گریهشان هم جزء دین است و نه مغلوب عواطف مادری.
مسئلهی كربلا و شهادت اباعبدالله(ع)مصداق كامل جوابگویی به عاطفه و عشقِ عاطفی است و خداوند آن را در متن هستی قرار داده است.
انسانها ابعادی دارند كه خودشان از كنه آن ابعاد آگاهی ندارند. ابعادی در وجود ما هست كه خالق ما آنها را قرار داده است و انسان كامل یعنی معصوم(ع)به آن ابعاد آگاهی دارد. یكی از آن ابعاد، عشقورزیدن است؛ عشقی كه در راستای آن كمال حقیقی و نه كمال خیالی، مطلوب است و سیدالشهداء كربلا را طوری آرایش داد كه من و شما بتوانیم چنین عشقی داشته باشیم و بفهمیم به چه كسی عشق بورزیم و چرا.
آیا بدون نگاه و تحلیل عرفانی، حركات اصحاب كربلا قابل تفسیر است!؟ آیا چشم سیاسی صِرف برای درك صحیح این حادثهی عظیم كافی است!؟ كسی كه با چشم سیاسی صرف به حوادث مینگرد، از خود سؤال میكند چرا امام حسین(ع)بچّهی شیرخوارش را در صحنهی مبارزه برد كه مجبور شود برای چند قطره آب دست به دامان لشگر ستمگر شود؟ كسی كه متوجّه شد برای اولیایالهی الفبای دیگری هم هست و آن به نمایشآوردن همهی زیباییهای پنهان در وجود بشریت است، تا بقیهی انسانها بُرد وجود خود را با آن مقایسه كنند و به خود آیند كه چه ابعاد عمیق و تودرتویی در بشر نهفته است، دیگر چنین سؤالی نمیپرسد. حسین در كربلا متذكّر لایههای پنهان ابعاد انسان است؛ چه در ابعاد الهی انسان، و چه در ابعاد حیوانی انسان. بههمینجهت هم كربلا زشتیهای عمیق لشگر عمر سعد را نیز به نمایش گذارد تا انسان بفهمد اگر در مسیر دینی كه اهلالبیت پیامبر(ص)بر آن قرار دارند، قرار نگیرد، نتوانسته است ابعاد زشت حیوانی خود را سركوب كند و بالأخره در جایی سر برمیآورد.
اگر در تاریخ كربلا دقت كنید میبینید كه حضرت به عدّهای میگویند بروید و برعكس برای بعضی دیگر نظیر زُهیربنقین سفیر میفرستند كه بیاید. مگر چه صحنهای میخواهد ترتیب بدهد كه باید زُهیر هم در آن نقشی داشته باشد! صحنهی هدایت بشریت باید تا تاریخ تاریخ است، بینقص ارائه شود. آنهایی كه بدون كربلا در صحنهی دینداری قدم میزنند، دینشان ناقص است. آیا در این قرن پرهیاهو میشود بدون فكر و فرهنگ و عشق كربلایی تعادل عاطفی داشت!؟ مذهبیهای سیاسیزده را دیدهاید؛ اینها بیكربلا هستند و برای همین هم نمیتوانند حوادث را درست تحلیل كنند و همیشه تحلیلهایشان بعد از حادثه است و نه قبل از حادثه و عموماً یكبعدی است.
شما با مصائب جنگ احد نمیتوانید بهطور كامل عشق به حقایق دین را باور كنید و آن را تكامل ببخشید. كربلایی میخواهید كه نوح نبی(ع)و ابراهیم خلیل(ع)و موسای كلیم(ع)هم متوجه آن هستند و اینجاست كه ایجاد صحنهی چنین كربلایی را اباعبدالله(ع)بهعهده گرفت. تأكید بنده این است كه حضرت مأمورند تا كربلا را تا آنجا كه لازم است، عاطفی كنند. چرا زینب گریه میكند؟ چرا سیدالشّهداء(ع)كاری میكند كه كربلا گریهآلود باشد؟ چرا كاری میكند كه بشر تا تاریخ هست برای كربلا گریه كند؟ این جزء مأموریت حضرت است. این چنین نیست كه اتفاقی افتاده ـ كه آن اتّفاقی سوزناك هم بودهاست ـ، بلكه شرایطی فراهم كردند كه دل سالم گریه كند و با گریستن در چنین مسیری دینش شكوفا شود و بندگیاش اوج بگیرد؛ زیرا بدون توجّه عاطفی به كربلا دینداری انسانها همهبعدی نیست و یك بعد اصلی دین تعطیل است.
حضرت امام سجاد(ع)وقتی قافلهی مصیبتدیدگان كربلا به نزدیكیهای مدینه میرسد، به نعمانبنبشیر میفرمایند: آیا تو میتوانی مرثیه بخوانی؟ عرض كرد: بلی، فرمودند: برو در مدینه و قبل از اینكه ما برسیم، مردم را جمع كن و برای شهدای كربلا نوحهسرایی كن. اصلاً چرا ائمه به شعرای اهلالبیت دستور میدادند كه برای شهدای كربلا مصیبت بخوانند؟ برای آنكه اشك و عاطفه باید جزء لاینفك كربلا باشد. حال اگر با این دید به كربلا نگریسته شود، لحظه لحظهی كربلا طوری است كه دل سالم را پریشان میكند. در روایات داریم: «اِنَّ لِلْحُسَینِ مُحِبَّةً مَكْنُونَةً فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنین»؛ یعنی در قلب هر مؤمنی محبّت به امام حسین(ع)كاشته شده است. اصلاً دلی كه عشق به حسین(ع)ندارد، دل نیست و صاحب آن نتوانسته دل خود را درست تربیت كند.
گریه برای حسین(ع)و اصحاب بزرگوارشان یك گریهی سامانیافته است كه خود مكتب برای آن برنامهریزی كرده است. گریهای كه انسان میكند، همهجا در اثر اندوه نیست؛ همانطور كه گریهی شوق به جهت غم و اندوه واقع نمیشود. گریهی عارفان به جهت توجه و طلب وصال است و امید وصال در عین توجه قلب به مقام بلند محبوب و چنین حالتی عارف را به اشك و شیدایی میكشاند. گریه برای حسین(ع)، توجّه به مقام بلندی است كه حسین در جلوی انسانها به نمایش آورده و قلب او را متوجه چنین مقصد بزرگی نموده است كه هركس به كمك حسین(ع)وارد چنین منظری شود، با تمام بیتابی اشك میریزد و اوج میگیرد تا به یك معیت با اباعبدالله(ع)نائل گردد و ناله سر دهد كه: «اَلّلهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهالْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُود وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَینِ وَ اَصْحابِ الْحُسَینِ».
در این روایات كه بارها به ما تذكّر میدهند كه هر مصیبتی برای شما رخ داد، باید به یاد اباعبدالله(ع)باشید و برای آن حضرت گریه كنید؛ یعنی به عاطفه جهت دهید؛ یعنی حالا كه در این دنیا آمدهاید تا در همهی ابعاد انسانی خود اشباع شوید، با نظرانداختن به كربلا، اشباع شوید؛ چون با «كتابالله» و «عترت»، دین كامل میشود و در آن صورت است كه دین وسیلهی سعادت و نجات است. در خبر داریم وقتی دعبلخزایی در خدمت امام صادق(ع)و خانوادهشان مرثیهی خود را میخواند، گویا دیوارهای آن خانه نیز از شدّت بیتابی اهل آن خانه به لرزه افتاده است.
اهلبیت عموماً مصیبتهایشان را مخفی میكنند؛ امّا در مورد كربلا همهی تلاششان این است كه مردم كاملاً به زوایای آن، آگاهی و توجّه داشته باشند؛ زیرا كربلا جزء حیات بشر است و ائمه مأمورند كه بشریت را به حیات واقعی هدایت كنند. وقتی حضرت همهی یارانشان را از دست دادهاند، بر آن بلندی میایستند و ندا میدهند: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی»؛ آیا این عرف جنگ است كه فرمانده سپاه بیاید و به لشگریان دشمن خطاب كند: «آیا كسی هست كه مرا یاری كند؟»! یا اینكه مسئله چیز دیگری است. حضرت در پیش از ظهر روز عاشورا به دشمن خطاب میكند: «آیا همین كه پیامبر خدا(ص)فرمودند: حسن و حسین دو سید بهشتاند، كافی نیست كه با من نجنگید!؟». عجب! یعنی واقعاً حضرت میخواهد از این مخمصه خلاص شود!؟ اگر اینطور بود كه یك كلمه میگفت حاضرم با یزید بیعت كنم و قضیه تمام میشد. آیا مسئله این است یا مسئله نمایش انسانیت است در جبههی حق و بهكارگیری همهی ابزارهای نمایش انسانیت و عاطفه، تا صحنهی كربلا، آنچنان زیبنده شود كه تا بشر، بشر است بتواند بدان عشق ورزد و از آن نور بگیرد و هدایت شود؟ بارها حضرت به دشمن میفرمود: آیا دلیل و حجّـتی دارید كه با من بجنگید؟ آیا حضرت ترسیده بودند یا میخواستند بگویند در جبههی دشمن همهی خیانتها و در جبههی امام(ع)همهی اتمام حجّتها عملی گشت؟
آن عاطفهها، آن شجاعتها، آن حماسهها و آن عزتها و اسارتها، همهوهمه یك صحنهی كاملی میشود كه باید قلبها و روحها را متوجّه آن نمود و لحظهای از آن غافل نگشت و دائم بعد از هر نمازی سلام داد كه: «اَلسَّلامُعَلَیكَ یا اباعَبْدِالله»؛ چراكه این كار یك جهتدهی عمیق و منطقی است به روح انسان كه بالأخره باید جهتی را برای خود بپذیرد.
صحنهها و میدانهای غیركربلایی یا آنچنان سیاسی است كه دیگر الهی نیست و یا آنچنان احساساتی است كه حریت و آزادگی در آن به حقارت و ضعف تبدیل شده است و متأسفانه گاهی دیده شده مرثیهها با ضعف و نعوذبالله با حقارت برای خانوادهی اباعبدالله(ع)همراه است؛ در حالیكه این سخن خداست كه: «وَ لِلّهِالْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنین»؛[ii] یعنی عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنین است و لذا محال است پیامبر و مؤمنین ذلیل شوند و خدا كه صاحب كلّ این نظام است، هرگز چنین تقدیر نكرد. بلی مؤمن شهید و اسیر میشود، ولی ذلیل نمیشود و وای اگر در كربلا عزّت اهلالبیت و خانوادهی آنها در كنار آن مرثیهها و نوحهها ظاهر نباشد كه در اینصورت كربلا ظاهر نشدهاست. چراكه كربلا یك صحنهی جامعی است كه در عین سیاسیبودن، جنبهی الهی و معنوی آن كاملاً حفظ شده است و اگر هر طرف آنرا بدون توجه به طرف دیگرش در نظر بگیریم به اشتباه میافتیم.
[i]- بحار، ج11، ص151. ج36، ص151.
[ii]- سوره منافقون، آیه8.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.