پدیده بازگشت (در شعر فارسی) از جهات بسیار قابل تأمل است از جهتی میتوان گفت که بازگشت پدیدهای تازه در شعر فارسی نیست، بلکه گرایشی است که اگر چه به صورت پراکنده، اما همواره به شکل تقلید و تتبع، در ادوار پیشین وجود داشته است چنان که تا اواخر دوره تیموری هم آشکارا دیده میشود
ادیبان و نقادان حق دارند كه شعر را تفسیر و نقد كنند، اما این پژوهش و نقد چیزی به شعر نمیافزاید، بلكه نقد و تفسیر فرع نفوذ و تأثیر شعر و احساس نیاز به آن است. به عبارت دیگر نقاد و ادیب چیزهایی دربارهی شعر میآموزند، اما شعر و شاعری وابسته به نقد و نقادی نیست.
چنانچه سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد و طاهره صفارزاده را سه تن زنان شاعر پیشرو معاصر بشناسیم چنانکه در این باره تقریباً مناقشهای نیست طاهره صفارزاده آن شاعری است که بیش از دیگران، شعر اجتماعی را در میان این سه تن نمایندگی میکند. فرخزاد در دورهی نخست شاعریاش شاعر زنانهها و تنانهها است و در دورهی دوم در زیر چتر مالی ابراهیم گلستان شاعرِ بیانگرِ وجوه اگزیستانسِ زن معاصر است که میتوان آن را دوران سوبژکتیویتهی ناب در شعر او دانست.
آیا افلاطون دشمن شاعران بود؟
دشمنی افلاطون با شعرا و حکم به اخراج شاعران از مدینهی فاضلهی وی اکنون دیگر زبانزد خاص و عام شده است. افلاطون در کتاب سوم جمهوری به تعیین بایدها و نبایدها در زمینهی شعر میپردازد و میگوید که چه نوعی از اشعار نباید برای جوانان خوانده شود و چرا این اشعار نباید برای آنها خوانده شود و حتی در این زمینه حکم به این میدهد که چه اشعاری باید خوانده شود.
نقد؛ چنبرهزدهای بر فهم ما که رهایی از آن گویا ممکن نیست، چونان سایر اسطورههای مدرن؛ و گویی که رهایی از آن در زمانهی کنونی مساوی است با سکوت. سکوت در مواجههی هر آنچه که در «حال» است، هر آنچه که به قضاوت تاریخ درنیامده است. از آن زمان که انسان در مقام قضاوت همهچیز نشست، لازم آمد که همهچیز را بشناسد.
فیلسوفی که اندیشهاش را یکسره از مضامین بنیادین علم برگرفته و تا حد امکان مستقیماً از خط اصلی مکتب عقلگرایی پویا و بالنده دانش معاصر پیروی کرده است، اگر بخواهد به مطالعه مسائل مطرح در قلمرو تخیل شعری بپردازد باید دانش خود را به فراموشی سپارد و از تمامی راه و روشهایش در پژوهشهای فلسفی دست بکشد؛
ریشههای شعر انقلاب و تاریخ شعر عرفانی
ما حق نداریم شعر انقلاب را جدا از سیر تاریخی شعر در ایران در نظر بگیریم، زیرا رویکرد و جایگاه شعر در قبل و بعد از انقلاب متفاوت نیست. لذا ابتدا باید ریشههای شعر انقلاب را که همانا تاریخ شعر عرفانی فارسی است، بررسی کنیم.
رابطهی هنر و زندگی، رابطهی تأثیر و تأثر است. هنر از زندگی متولد میشود و بر زندگی هم تأثیر میگذارد. نمیشود منکر این رابطه شد. انسان به محیط، فعالیتهایش و نسبت به زندگی خودش شناخت دارد که به همان اندازه زندگی را فهم میکند؛ یعنی لایهها، اعماق و جهانها را و این هنر است.
هیچ قومی را نمیتوان یافت که «منش» خود را در یک ساحت محدود و مشخص متجلی کرده باشد. تقریباً تمام ساحات دینی، اساطیری، ادبی و هنری، در تجلی منش اقوام مختلف همراهند، اما از «ساحت غالب» میتوان سخن گفت؛ چنانکه میتوان ادعا کرد فیالمثل اقوام اروپایی به دو ساحت فن و فلسفه دلبستگی بیشتری داشتهاند
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.