کتابخانه میتواند بسیار بزرگ و در همان حال در هم ریخته و نامرتب باشد، و در این صورت نسبت به کتابخانهای کوچک و منظم کاربرد و بازدهی کمتری خواهد داشت. به همین ترتیب، فردی که دامنهای وسیع از معلومات در ذهن دارد و با این حال بر آنها تأمل نکرده و زمینهیکاری برای آنها را فراهم نیاورده، در مقایسه با فردی که معلومات کمتری دارد اما به کمال در آنها اندیشه کرده از ارزش و توان کمتری برخوردار است. زیرا تنها زمانی که فرد از همهی جهات به دانستههای خود نظر کرده و آنها را با مقایسهی گامبهگام با یکدیگر ترکیب میکند است که اشراف کامل بر آنها مییابد و به نیروی خویشتن مبدلشان میسازد. انسان نمیتواند چیزی را به ذهن بسپارد مگر اینکه آن را درک کند؛ بنابراین باید آن را فرابگیرد؛ اما فقط زمانی میتوان گفت درکش کرده که آن را بهکار انداخته باشد.
به نظر شما چرا بزرگان فرهنگی ما این همه بر روی مطالعه تأکید میکنند؟ چرا کمبود مطالعه برای ما مسئله و معضل فرهنگی محسوب میشود؟ اگر فرهنگ ما فرهنگ شفاهی است، چرا خواندن متن برای ما این همه اهمیت دارد؟
تربیت یک عمل فردی است؛ یعنی فرد باید بخشهایی از فرهنگ را کسب کرده و خودش هم آن را برای خود، درونی کند. راه اصلی تربیت هم خواندن است. البته خواندنِ با تمرکز که به آن یک پدیدهی ارتباطی گرم میگویند. بنابراین فرهیختهشدن و صاحب فرهنگ شدن، بهوسیلهی خواندن میسر است. لذا برای اینکه علمی بجوشد و تولید شود باید درون افرادی از قبل پر شده باشد.
جامع المقدّماتِ جلدِ آبی حاجی را اوّلین بار پشتِ بام خانهمان یافتم. گَردِ رویش را تکاندم و بازش کردم. انگار کن که پسربچهی بدخطی توی صفحهاش خطخطی کرده است. بزرگتر که شدم و اصطلاحنامهی طلّاب مهدی مسائلی را خواندم فهمیدم به این کتابها که دور تا دورش را نوشتهاند، کتاب فرمانی مینامند. کتاب، شکلِ فرمانِ هیدرولیکیست در دستت که باید بچرخانی تا تهاش برسی و بعدش بروی به صفحهی بعد.
توضیح مترجم: متنی که ترجمهاش را در ادامه از نظر خواهید گذراند، ترجمهی «جستار» (essay) پنجاهم از کتاب «جستارها»ی فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی اواخر قرن 16 و اوایل قرن 17 میلادی است. کتاب «جستارها» حاوی 58 جستار است که هر یک در چهار یا پنج صفحه به تأمل در موضوعات مختلفی مانند حقیقت، مرگ، انتقام، فلاکت، حسد، عشق، اصالت، الحاد، سفر و... میپردازد.
چرا مینویسیم؟ نویسندهی این کلمات، خود مینویسد و از سبب و علت نوشتن میپرسد. این پرسش بسیار عجیب مینماید. ظاهراً لایبنیتس بود که اولین بار اینگونه از وجود پرسید که: «چرا وجود هست بهجای اینکه نباشد؟» این پرسش را یک شکاک برای ماندن در شک و تعلیق حکم طرح نکرده است. ما بهطور عادی زندگی میکنیم. در زندگی متداول و از سر عادت کسی توقف نمیکند. با شک از عادت خارج میشویم. اغلب پرسشهای زیروزبرساز در پی تردیدی در عاداتند. هرچه تردید عمیقتر، برونفکنده شدن از عادت شدیدترو پرسش نافذتر است. همهی فیلسوفان بزرگ در پی تردیدی و سپس پرسشهایی به طریق اندیشهورزی کشانده شدهاند. پس هنگامهی تردید و پرسشگری را باید پاس داشت و اگر حال پرسشگری غلبه یافت، باید خویشتن را در معرض آن قرار داد و از آن نهراسید. با آهنگی شبیه سخن لایبنیتس میتوان پرسید که «چرا مینویسیم بهجای آنکه ننویسیم؟»
علم اطلاعرسانی (که تا همین مدت اخیر با عنوان سنتی «کتابداری» رسمیت داشت) در کشور در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرد؛ چرا که شورای عالی انقلاب فرهنگی سندی به نام «نهضت مطالعهی مفید» تصویب کرده است[1] که در آناصل «مطالعهی مفید»، مورد تأکید قرار گرفته است. این اصل نشانهی آن است که اولاً دسترسی به هر نوع اطلاعاتی پذیرفته نیست و ثانیاً اطلاعات مفید میبایست با برنامهریزی به مخاطب تحویل داده شوند.[2]
در سال 1309 مؤسسهی خاور اعلامیهی تأسیس خود را منتشر میکند. این جمله بر نخستین خط اعلامیهی خودنمایی میکند: «هر کس بهخوبی میداند که نبودن کتاب چه لطمهی بزرگی به معارف مملکت ما زده و چه اندازه باعث سرشکستگی ما نزد دیگران و ضرر افراد مملکت گردیده است.» (قاسمی، 1380) این جمله که نزدیک به 80 و اندی سال پیش گفته شده است، نشان از حس و حالی دارد که آنقدر جاافتاده است که در نوشتار بیاید و همگانی منتشر شود.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.