در سال 1309 مؤسسهی خاور اعلامیهی تأسیس خود را منتشر میکند. این جمله بر نخستین خط اعلامیهی خودنمایی میکند: «هر کس بهخوبی میداند که نبودن کتاب چه لطمهی بزرگی به معارف مملکت ما زده و چه اندازه باعث سرشکستگی ما نزد دیگران و ضرر افراد مملکت گردیده است.» (قاسمی، 1380) این جمله که نزدیک به 80 و اندی سال پیش گفته شده است، نشان از حس و حالی دارد که آنقدر جاافتاده است که در نوشتار بیاید و همگانی منتشر شود.
حدود نیم قرن بعد از آن، در سال 1355 بر اثر حوادثی، کتابهای درسی مدارس تا آبانماه توزیع نمیشوند. نمایندهی رشت درخصوص این ماجرا در مجلس ملی نطقی ایراد میکند و در بخشی از نطق خود چنین میگوید: «... یادم میآید چند سال قبل از سوى سازمان فرهنگى یونسکو آمارى منتشر شد که در آن حد متوسط اوقات مطالعهی افراد ممالک مختلف در سال تعیین گردید. در این جدولبندى ساعات سرانهی کتابخوانى بسیارى از ممالک تعیین و اعلام گردیده بود که از جمله حداکثر آن از بیست ساعت در سال تجاوز میکرد. متأسفانه رقمى که براى ایران محاسبه شده بود آنقدر تأسفآور و تخفیفکننده مینمود که نتوانستم آن را باور کنم؛ زیرا حد متوسط زمان کتابخوانى براى هر ایرانى در سال را فقط 30 ثانیه گزارش میداد.» (مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، 1355) چهار دهه بعد، در سال 1387، این رئیس کتابخانهی ملی ایران است که در مورد مطالعه سخن میگوید: «هر شهروند ایرانی در شبانهروز تنها دو دقیقه از وقت خود را به خواندن کتاب اختصاص میدهد که این میزان در مقایسه با کشورهای توسعهیافته همانند ژاپن و یا انگلیس که سرانهی مطالعه در حدود 90 دقیقه در روز است و یا در مقایسه با کشورهای در حال توسعهای همانند ترکیه یا مالزی که این عدد نزدیک به 55 دقیقه در روز است، یک فاجعه است»[1] (زمانیان، 1389). در نهایت در سال 1391 دبیر شورای فرهنگ عمومی و دبیر کل کتابخانههای عمومی کشور در نطقی، در نماز جمعه تببینی برای این وضعیت ارائه میکند: «استکبار جهانی از 40 سال پیش اتهامهایی را طرح میکند مبنی بر اینکه مردم ایران کتابخوان و اهل مطالعه نیستند و سالها این ادعا را مطرح کردهاند که میانگین سرانهی مطالعه در ایران روزانه دو دقیقه برای هر شهروند ایرانی است، در حالی که این ادعا اصلا صحت ندارد. آنها همواره به دنبال این هستند که با طرح چنین مباحثی، به جامعهی ایرانی توهین کرده و آن را تحقیر کنند.» (واعظی، 1391).
این جملات توسط چهار شخص، در چهار زمان که تفاوتهای بسیاری با هم دارند، گفته شده است. اما همهی آنها را میتوان با رشتهی محکمی به هم متصل نمود: «احساس سرخوردگی ما از کمبود کتاب و مطالعه در مقابل دیگران». اما این «ما» کیست و چرا این ما باید چنین «احساس سرخوردگی»ای داشته باشد؟
تجدد در ایران همراه بوده است با سرخوردگی در عرصههای مختلف و یکی از این عرصهها، کتاب و کتابخوانی است. آن زمان که انسان مدرن تمام وابستگیها و تعلق خاطر خود را از هر آنچه بیرون از خودش است، میبُرد و قصد دارد تنها با اتکا به نیروی اندیشه و ارادهی خود جهان خود را بسازد و در جستوجوی منابع معرفت برمیآید، خواندن برایش مهم میشود. تا آنجا که نوشتار در الگوی مدرن زندگی میشود یکی از محورهای اساسی. دیگر، اندیشمندان، خطیبان خوبی نیستند، بلکه نویسندگان دست به قلمی هستند که میاندیشند و مینویسند. به تأسی از این الگو در ایران نیز متجددین نه از راه منبر و اجتماعات شفاهی که از طریق کتاب و روزنامه میخواهند با مردم سخن بگویند. اما مردم با چنین شیوهی سخن گفتنی چندان میانهای ندارند. بنابراین آموزش همچون تدوین کنستیتوسیون و برانداختن استبداد، اولویتی میشود برای تجدد؛ مردم باید یاد بگیرند صدای ما را بشنوند. با وجود این همه تلاش، آموزش نیز باعث نمیشود که آنچنان که دلخواه تجدد است، مردم به کتابها مراجعه کنند. وقتی میگویم مردم منظور بخش قابل توجهی از مردم است وگرنه قشر خاصی این کتابها و نوشتهجات را میخواندند، اما آنقدر نبودند که راضیکننده باشد. بنابراین کمکم این «مای سرخورده» شکل گرفت. مایی که حتی گاهی جسارت میکرد و مردم را مشتی کر و کور و گنگ مینامید. این نوع بروز و ظهور باعث شد که تجدد ایرانی در نوع خودش خاص گردد و ویژگیهای منحصربهفردی به خود گیرد.
از سوی دیگر مبارزان تجددستیز، چه گروههای چپ و چه مذهبیها هم گرایش پیدا کردند پیام خود را در لابهلای صفحات کاغذی و با جوهر به مردم برسانند. گرچه این دو گروه توانستند موفقیتی بیش از متجددین در میان مردم کسب کنند؛ اما این موفقیت مرهون این کاغذهای جوهری نبود.
انقلاب اسلامی در ایران فضا را در اختیار مذهبیها گذاشت. از یک سو آنها میخواستند سنتهای دینی را حفظ کنند و از سوی دیگر نمیخواستند متحجر به نظر بیایند. این اندیشه که پیامهای دینی در قالب کتاب میتواند اثربخشی بالایی داشته باشد، در چند برهه نشانههایی از موفقیت از خود را نشان داده بود. بنابراین بیدلیل نبود که متدینین در کنار تریبونهای سنتی خود به سراغ کتاب رفتند و پیام خود را در آن گنجاندند. اما این نیز همان اشتباهی بود که متجددین دچار آن شدند. این پیام از طرف مخاطب فرضی آنها دریافت نخواهد شد و نشد. بیش از هر چیزی در هر دو رخداد، دور باطلی از خوانندگانِ نویسنده به وجود آمد که قصدشان از خواندن تنها یافتن ایدهی جدیدی برای نوشتن بود، نه ساختن جهان به دلخواه انسان.
این نویسندگان که گوش شنوایی برای حرفهای خود در میان مردم پیدا نمیکردند، در جستوجوی خوانندگان خود به گفتههای بزرگان متوسل شدند؛ روشنفکران و متجددین به فرمایشات ادیبان و فلاسفهی بزرگ جهانی و متدینها به احادیث. گاه نیز خواندن، گره خورد به سعادت جامعه و توسعه و پیشرفت. اما هیچکدام از این توسلها چارهساز نبود. مردم نشان دادند که تن به کتابخوانی نمیدهند. «کتابخوان کردن مردم» شد مسئله و دغدغهی نویسندگان و روشنفکران و برخی متدینها.
اما این پرسش رواست که پرسیده شود، چگونه دنیای مدرن توانست «عامهی خواننده»[2] را به وجود بیاورد و سامان بدهد، اما تجدد و تدین تاکنون نتوانسته است به این مهم دست بیابد؟ تصور من بر این است که جای علت و معلول را با یکدیگر اشتباه گرفتهایم. کتاب و مطالعه را علت و ابزاری فرض کردهایم که توانسته است عامل مهم و اثرگذاری در تغییر تمدن در غرب شود. اما کتاب و مطالعه خود معلول فلسفهی جدیدی از زندگی است که دنیای مدرن را رقم زده. وضعیت انسان مدرن ایجاب میکند که سراغ خواندن برود. اما در ایران متجدد، فلسفهی جدیدی از زندگی ایجاد نشده بلکه تنها بخشی از فلسفهی نوشته شده برای غرب، به صورت بدی بلندخوانی شده است.
به نظر میرسد تا زمانی که اکثریت مردم به این نتیجه نرسند که بدون اتکا به عوامل خارج از خود، میتوانند با اراده و توان خویش جهان را بسازند، امید چندانی به این نیست که خواندن به کنشی فراگیر تبدیل شود. بنابراین آنکس که دغدغهی این را دارد که مردم بخوانند، راهی ندارد جز اینکه زمینهی ظهور و بروز چنین تفکر و منشی را آماده سازد.
*دانشجوی دکتری علم اطلاعات و دانششناسی، دانشگاه خوارزمی
منابع
- زمانیان، علی (1389)، ایران: جامعهی بیمطالعه، پایگاه خبری آفتاب.
- قاسمی، فرید (1380)، کتاب، تهران: نشر مرکز.
- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی (1355)، دورهی 24، جلسهی 60، سهشنبه 18 آبان 2535 شاهنشاهی (1355 خورشیدی) صفحهی 61.
- واعظی، منصور (1391) آمار غلط نرخ مطالعه در ایران زیر سر استکبار است. خبرگزاری مهر.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.