مدرسه، خود یک معلم است
همهی کسانی که به مراکز آموزشی مراجعه میکنند با دو موضوع مواجه میشوند که یکی مورد غفلت قرار گرفته است. آنها از یک طرف تحت نظامی آموزشی قرار میگیرند. یعنی نظامی شامل معلمین و درس و کتاب و رابطهی بین معلم و شاگرد. اما طرف دیگر مربوط است به ظرف این اتفاق، یعنی خود مدرسه. هراندازه مورد اول مورد توجه قرار گرفته از مورد دوم غفلت شده است، در حالی که بچهها بهشدت تحت تأثیر فضایی قرار میگیرند که در آن حضور پیدا میکنند.
از جزئیترین عناصر یک مدرسه تأثیرات جدی و عمیق در بچهها میگذارد تا مباحث کلیتر؛ مثلاً نحوهای که مدرسه خودش را در خیابان مینمایاند برای نوجوانی که میخواهد وارد آن شود میتواند تصور یک زندان یا جایی برای تفریح و بازی و سرگرمی را ایجاد کند. چهرهی مدارس ما وقتی با مخاطب خودش مواجه میشود چگونه است؟ سؤالاتی در اینجا مطرح میشود از قبیل اینکه، مدرسه که نباید شبیه به تفریحگاه یا زندان باشد باید شبیه به چه چیزی باشد؟ چقدر باید جدی باشد؟ چقدر باید مهربان باشد؟ چقدر باید پذیرنده باشد؟ اینها مواردیست که باید مورد دقت قرار گیرد. حتی نمای یک مدرسه در خیابان، میتواند چهرهای پیدا کند که دانشآموزان و معلمان و مربیانی که وارد مجموعه میشوند آن احساس درستی که باید نسبت به این فضا پیدا کنند از بدو ورود داشته باشند. همچنین اینکه بعد از ورود در چه حیاطی قرار بگیرند، چه مشخصاتی داشته باشد و مواد و مصالحش چطور باشد، با عناصر طبیعی چه ارتباطی داشته باشد، روابط انسانی بین بچهها چگونه شکل بگیرد، نحوهی مدیریت و کنترل مربیان و رابطهشان با بچهها چطور باشد و... همهی اینها میتواند فضا را از یک بازداشتگاه و جایی که بچهها را برای چند ساعت به اسارت گرفته به جایی که بچهها در کمال مودت نسبت به هم و با مهربانی در ارتباط با مربیان خودشان قرار دارند، تبدیل کند.
برخی تأثیرات ربطی به روابط انسانی و نرمافزاری ندارد، بلکه خود سختافزار و فضایی که آنجا هست تأثیر میگذارد. اینها آزمایش شده است و خیلی روشن است که مثلاً حیاتِ مدرسه بدون حوض و بدون آب و صرفاً تمامآسفالت با حیاتی که حوض و باغچه داشته باشد و زنده باشد تأثیر متفاوتی دارد. لذا میتوانیم بفهمیم که میزان تأثیری که یک محصل از مدرسهی خودش میگیرد به همان اندازه و گاه حتی بیشتر از تأثیریست که سیستم آموزشی به او منتقل میکند.
در واقع مدرسه خود یک مربیست. خود این فضا، شلوغ بودن، سهلانگار بودن، بیانضباط بودن یا برعکس را به بچهها یاد میدهد. شما الان به نمای یک ساختمان مدرسه که نگاه میکنید، انواع و اقسام شکلهای عجیب و غریب با قلمهای خیلی ابتدایی کشیده شده و رنگهای بیربطی زدهاند، ناودان هم از وسط آن در آمده و یک جایی را سوراخ کردهاند و یک کولر هم از آن در آوردهاند، به نظر شما بچه که این را میبیند انضباط یاد میگیرد و بعداً در زندگیاش منضبط میشود؟ اما اگر با صحنهای مواجه شود که همهچیزش و همهی عناصرش درست کنار هم قرار گرفتهاند خیلی تفاوت میکند.
تأثیرات معماری، عمیق و پنهان
تأثیرات معماری عموماً تأثیرات عمیق و پنهان است. هربار که یک دانشآموز به مدرسهاش میرود و چهرهی مدرسهاش را میبیند یک تأثیر و پالسی را از آن دریافت میکند، این تأثیرات و تعداد دفعاتی که به مدرسه مراجعه میکند پشت سر هم و عمیقاً مثل ضرباتی که پشت سر هم زده میشود آرامآرام ذهن او را یا منضبط یا قانونمند یا بیانضباط و بیاخلاق میکند. میتوان راجع به تکتک عناصر تشکیلدهندهی مدرسه صحبت کرد که راهروها چطور باشند، کلاسها چطور باشند، دانش آموزان در کلاس چطور باید باشند، محل گذاشتن وسایلشان چطور باشد، آیا واقعاً مدیر و ناظم مدرسه مثل یک فضای بازداشتگاه باید در جایی باشند که مسلط همه را زیر نظر بگیرند؟ یا این چیزهایی که اخیراً مد شده که در راهروها دوربین مداربسته میگذارند و فضای مدرسه را شبیه به بازداشتگاه میکنند. اینها چیزهاییست که از آن غفلت میکنیم. در حالی که دقت کردن روی این امور بیشتر نیاز به فکر و ذوق و سلیقه دارد تا به پول و سرمایه. با همین عناصر موجود فعلی میتوان مجموعهای درست کرد که از کیفیت فوقالعادهای برخوردار باشد.
مجدداً تکرار میکنم تأثیر معماری، وسیع، پنهان و مستمر است و در بلندمدت خودش را نشان میدهد. این تأثیرات فوقالعاده در کیفیت شکل گرفتن شخصیت بچههای ما مؤثر است. ما این همه دقت و توجهی که به مواد درسی و گزینش معلمان میکنیم تعجب میکنم که چطور نسبت به این تأثیرات عمیق و وسیعی که خود مدرسه و معماری مدرسه بر بچهها دارد غفلت میکنیم و به آن توجه نمیکنیم. شاید یکمقدار کوتاهی از خود ما معلمین معماری باشد که از این تأثیرات غفلت کردیم و توضیح ندادیم و رسانههای عمومی راجع به این کم بحث کردهاند و این تأثیرات را نشان ندادهاند. بسیار ساده است؛ مقایسه کنید یک مدرسهای را که یک فضای انسانی منضبط و دقیق دارد با یک فضای شلوغ، بعد ببینید تأثیر این دو واقعاً یکیست؟ شما خودتان هم تجربه کردهاید که وقتی در یک فضای منضبط میروید و دستمال کاغذی دستتان است نمیدانید کجا باید بیندازید. برعکس یک موقع در یک جای کثیف و شلوغ میروید که اگر هرچیزی دستتان باشد همان وسط میتوانید رهایش کنید. این فضاست که به آدم میگوید چه رفتاری داشته باشد. انضباط درون آن فضا طبیعتاً بچهها را تحت تأثیر خودش قرار میدهد.
معماری مدرسه در تاریخ ایران
در ایران این مسئلهی دقت کردن به فضای آموزشی طبیعتاً در گذشتههای دور ما بوده است و خیلی تاریخچهاش مفصل است. مدارس از جهت کیفیت شکل گرفتنشان، روابط داخلیشان، محل قرار گرفتنشان در شهر، همجواری با عناصر شهری و مسائلی شبیه به آن به نحوی بوده که یک انتظام اجتماعی ویژه را اقتضا میکرده است و کسانی که در آن مدارس و مکتبخانهها و حوزهها پرورش پیدا میکردند، از کیفیتی برخوردار بودند که در مقالات مربوط به آموزش و پرورش زیاد ذکر شده است. ولی به هر حال آنچه که در گذشتهی ما وجود داشته این بوده که مدارس ما از حدود شش یا هفت سالگی شروع میشده و در مکتبخانه بچهها پرورش پیدا میکردند و آموختههایی در اختیارشان قرار میگرفته که امروز تازه آموزشوپرورش متوجه اهمیت آن میشود که مثلاً آنها در آن زمان که سعدی میخواندند و قرآن حفظ میکردند تأثیراتش در زندگیشان چطور بوده تا اینکه ما با الفبا شروع میکنیم و...
در همهی دنیا خصوصاً اروپا مدارس علمیهاش -یعنی آنچه که جنبهی دینی داشت و جایی بود که معارف انسانی و ارزشهای دینی تدریس میشد - آرامآرام با تغییری که در حوزههای علم پیدا شد -یعنی علوم دقیقه هم وارد مدارس شد- امتداد پیدا کرد و کمکم مفادی که داخلش بود تغییر کرد و بهنحوی خاص گسترش پیدا کرد تا دانشگاههای امروزشان را شکل داد. بسیاری از این دانشگاهها مثل آکسفورد، بنیانش یک بنیان دینیست که بعداً تحول پیدا کرده و شده دانشگاه آکسفورد که حوزههای مختلف علمی در آن تدریس میشود. در ایران در زمان امیرکبیر با ایجاد مدرسهی دارالفنون در حقیقت نظام آموزشی اروپایی توسط تعدادی از معلمین اروپایی در ایران باب شد که البته امیرکبیر هم مایل به این بود که عقبافتادگیهای موجود در کشور جبران شود و راه جبرانش را در حوزههای مختلف جستوجو میکرد؛ در ارتش، در معماری، در آموزشوپرورش. با ایجاد دارالفنون یک نوع نظام جدیدی از آموزش وارد کشور ما شد که فرزند خلف نظام قدیم نبود؛ یعنی حوزهها و مکتبخانه و مدارس ما نبودند که کمکم مباحث جدید علمی وارد آن شوند و امتداد پیدا کنند. از اینجا سبقهی بیش از هزار سال آموزشی خودمان را کنار گذاشتیم و یک موجود جدیدی تولد پیدا کرد که شد این سیستم آموزشی جدیدی که ما در ایران داریم؛ چه در دورههای ابتدایی و متوسط و چه در دورههای عالی که بعدها رسید به مولودی که امروز مجموعهی دانشگاههای ما هست.
این اتفاق اگرچه باعث شد که علوم جدید وارد ایران شود و دانشجوها با آن آشنا شوند و بتوانند تحصیلات عالیه داشته باشند ولی عیبش این بود که ما را از آن سنت آموزشی که در کشورمان بود قطع کرد و بسیاری از محاسنی که در آن بود از بین رفت. گرچه خود مدرسهی دارالفنون از نقطهنظر معماری واقعاً بناییست بین این دو تاریخ؛ یعنی آن سبقهی تاریخی مدارس قدیمی ما در آن وجود دارد همچنین امکانات جدید که مثلاً دانشجوها کنار هم بنشینند و... را هم دارد. سعی کردند دو نوع معماری را با هم جمع کنند.
در کشور ما از سالهای چهل که معماری به دست بسازبفروشها افتاد و بیشتر سودِ زود در آن مطرح شد و شیوههای سنتی معماری طرد شد و به روشهای جدید که خیلی هم به آن آشنا نبودیم پرداخته شد، این مشکل را ایجاد کرد که کمکم کل معماری کشور ما و از جمله مدارس به سمت یک نوع صرفِ جواب گفتن به نیازهای آدم رفت و دیگر به خواستههای ما جواب نمیداد. انسان هم نیاز دارد و هم خواست. خواستههایش آن جنبههای روحانی و معنوی و انسانی است و نیازهایش هم این است که جایی باشد که سرد نباشد یا گرم نباشد و سروصدا نباشد و بتواند حرف معلم را گوش کند و معلم در جای بلندی بایستد که خوب دیده شود و نظایر این. کمکم مدارس ما از لحاظ معماری متأسفانه بهنحوی تقلیل پیدا کرد که فقط در حد رفع نیاز به آن بسنده شد؛ اینکه یک عده از بچهها را در آن جمع کنند و سقف ببندند و یک راهرویی باشد و چند اتاق اطرافش. اینکه واقعاً معماری فضای آموزشی باید چگونه باشد، در این طوفانِ توجه به کمیت و فراموش کردن کیفیت، از دست رفت. البته این مشکل فقط در مدارس نیست بلکه در کل کشور و در همهی زمینهها این اتفاق افتاده. ولی تأثیرش در مدارس فوقالعاده صعبناک است.
در تمام طول این مدتی که بچهای را ما از شش یا هفت سالگی تحویل میگیریم و بیست سالگی تحویل میدهیم، رابطهاش با طبیعت قطع است. از ساعت هشت صبح میآید تا ساعت چهار بعدازظهر و در تمام این مدت رابطهاش با طبیعت قطع است. در نتیجه این بچه چقدر آب و آسمان و درخت را میفهمد؟ هیچ. اینها همه فراموش شده است و به نظر میرسد اینها جزء اضافات زندگیست. در حالی که دیدهاید که بچهها تا چه اندازه به طبیعت و آب و پرندگان و... واکنش نشان میدهند.
یکی از دانشجویان من در مورد دبستان ابتدایی تحقیقاتی کرده بود. روزی پیش من آمد و از تفاوتهای عجیب دبستان دخترانه و پسرانه میگفت. اگر واقعاً دبستان پسرانه و دخترانه اینقدر با هم فرق میکنند، ما در انتخاب این مدارس و اختصاص دادن فضاهای آنها چقدر به این تفاوتها توجه داریم؟ امروز مدارس ما عموماً خانههایی هستند که ظرفیت این را دارند که چند کلاس به ما تحویل دهند. اینطور نیست که بنشینیم و بگوییم دبستان پسرانه واجد چه خصوصیاتیست و اگر این دبستان خواست دخترانه باشد چگونه باید باشد؟ بنابراین در مرور تاریخچهی مدارسمان بهجرئت میتوانم بگویم که هرچه جلوتر آمدیم، وضع مدارس ما نابههنجارتر و عدم تناسبش با آن سیستم صحیح آموزشی که ما نیاز داریم، بیشتر شده است.
چرا فرصت خیرین مدرسهساز را از دست دادیم؟
اصلاح برخی از امور خیلی کار میبرد یا پول زیاد میخواهد یا کار فرهنگی طولانیمدت میطلبد. ولی من تعجب میکنم که عزیزان خیّر مدرسهساز که سرمایه میگذارند و با مهربانی و جدیت وارد این قضیه میشوند چطور کم توجه میکنند به این مطلب که آن فضایی که با پول اینها ساخته میشود چه تأثیری بر کودکان دارد. من به عنوان یک متخصص عرض میکنم که با همان مواد و مصالح و با همان مخارج و امکانات میتوان با یک فکر و طراحی درست مدرسهای درست کرد که واقعاً هم خودِ محتوا تعلیموتربیتی باشد و هم ظرف و معماری مربی خوبی باشد و هم معلمها و اعضای داخلی مدرسه.
به عنوان یک راهحل، آموزشوپرورش میتواند از داخل دانشکدههای مهندسی و معماری و عمران دانشجوهایی که علاقهمند به کار مدرسه و مدرسهسازی هستند را شناسایی کند و حتی بورسیه کند و اینها را به سفرهایی ببرد و مدارس مختلف را در طول زمان به آنها نشان دهد و اینها همینطور که دارند درس میخوانند متخصص شوند و تمام توجهشان روی مدرسه متمرکز شود و وقتی فارغالتحصیل میشوند پروژههایی را اجرا کنند.
نقاط مختلف ایران مدرسهی خودش را میخواهد. نمیشود یک نوع معماری که یک راهرو و چهارتا اتاق با یک حیات آسفالت را برداریم و هم در اهواز اجرا کنیم و هم در سرخس و هم در تبریز. هرکدام از اینها همانطور که مردم خودشان را دارند و غذا و لباس خودشان را دارند، مدرسهشان هم باید خاص خودشان باشد. بنابراین برای هر قسمتی باید مدرسهای متناسب آنجا طراحی شود.
من الان میشنوم که میگویند که تعداد زیادی از مالکین این ساختمانها شکایت کردهاند و حکم تخلیه گرفتهاند. اینکه ساختمانی که هیچ ربطی به آموزش نداشته و طرف برای خانهی خودش ساخته، این را تبدیل کنیم به مدرسه برای زمان اضطرار است. کی ما میخواهیم از اینها خلاص شویم. همین مقدار سرمایهگذاری که خیرین عزیز میکنند که پنجاهدرصد ساختوساز مدارس به عهدهی آنهاست آیا نمیخواهند پولشان صرف یک جایی با تأثیر بهتر شود؟
مطالب مرتبط:
اینفوگرافی از مکتبخانه تا مدرسه
فارسی ...؟! شاهنامه...؟! رسانه....؟! خاموشی به!
معنا و صورت تعلیم و تربیت جدید
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.