بسیاری از پدرومادرها این روزها در تکاپوی آمادهسازی فرزندانشان برای فرستادن به مدرسه هستند. خانوادههایی که دارای فرزند سالاولی یا پیشدبستانی هستند وضعیت و دلهرهای خاص دارند، البته اگر پیش از این بهیُمن وجود مهدکودکها دوریِ هرروزه از فرزندشان را تجربه نکرده باشند. خالی شدن جای یک نفر در خانه در ساعاتی از روز، شرایط تازهای را برای خانوادهها ایجاد میکند و وارد شدن بچهها به فضایی چون مدرسه، آغاز فصلی تازه از زندگیشان را رقم میزند.
با فرستادن بچهها به مدرسه، والدین، فرزندانشان را به جایی بیرون از محیط خانواده (و حتی بهدور از تأثیر خانواده) میفرستند تا بیشتر وقت مؤثر و مفیدش را در آنجا بگذراند. زندگی مدرسهای بچهها آغاز میشود و آنها ساعات زیادی از شبانهروز را یا در مدرسه هستند یا در خانه مشغول انجام تکالیف مدرسه یا در فکر و خیال و هوای چیزهایی که در مدرسه توسط دوستان یا معلمانشان دیده و شنیدهاند.
اضطراب و نگرانیای خاص در خانوادههایی که بچهشان قرار است بچهمدرسهای شود وجود دارد. هر کسی حرفهای خوبوبد راجع به مدرسه شنیده است و رفتارهایی را که فرزندش متأثر از مدرسه خواهد پذیرفت برایش مبهم است. آنها که مشکل مالی نداشتهاند یا آنها که وضع مالی خوبی نداشتند ولی هرطور شده پولی دستوپا کردهاند و فرزندشان را در مدرسهای غیرِانتفاعی ثبتنام کردهاند، از بابت موفقیت در درس و تحصیل تا اندازهای خیالشان راحت است ولی اگر جنبههای دیگر تربیتیِ فرزندشان مهم باشد همچنان این ابهام آنها را آزار میدهد که این بچه در مدرسه با چه کسانی دوست خواهد شد؟ از معلمش چه خواهد آموخت؟ از دوستانش چه خواهد دید و چه خواهد شنید؟ خواستههایش از ما چه خواهد بود؟ ادب و تربیتش چگونه شکل خواهد گرفت؟ و...
این اضطراب را من در یکی از دوستان نزدیکم دیدم. سن دخترش که استعدادهای خاصی هم داشت به اول دبستان رسیده بود. او نمیخواست دخترش را به مدرسهی دولتی بفرستد چون از وضعیت اسفبار تحصیلی و فرهنگی این مدرسهها زیاد دیده و شنیده بود. اما پنج میلیون تومان نداشت که او را به مدرسهای بفرستد که استعدادهای فرزندش را لااقل کور نکند. چند شب بود که از بابت این نگرانی خوابش نمیبرد. حتی به این فکر میکرد که دخترش را به مدرسه نفرستد و خودش برایش وقت بگذارد و طی برنامهای در خانه به او درس بدهد، اما کارش به وی این اجازه را نمیداد. سرانجام به هر ترتیبی بود با قرض و وام این پول را جور کرد و او را به مدرسهای غیرِانتفاعی فرستاد. ولی فقط از بابت موفقیت درسیاش تا اندازهای خیالش راحت شد و همچنان نگرانیهای تربیتِ رفتاری و اخلاقیاش پابرجا ماند!
وضعیت آموزشوپرورش در جامعهی ما، وضعیت خوبی ندارد. نقش آموزشوپروش در دوازدهسالی که نسلی را از خانوادهها تحویل میگیرد و به جامعه تحویل میدهد، به نظر خیلی مهم میرسد، اما به مشکلات و مسائلش رسیدگی درست و عمیق نمیشود. مشکلات ساختاری و بوروکراتیک و مالی هم تا اندازهای است که سیستم کرخت شده است و تحول و تغییر جدی را برنمیتابد. نگرانیها خلاصه شده است در تغییرات جزئی در محتوای کتب، دغدغههای مالی معلمان و تقسیمبندی مقاطع تحصیلی!
آموزشوپرورش در زمانهی فعلی نسبتی خاص با خانواده، بازار کار، اقتصاد، رسانه و اینترنت، علم جدید و... برقرار کرده است و اگر قرار باشد که برای تغییری اساسی در آن اقدام شود بایستی با دقت در این نسبتها، وضعیت و جایگاه کنونی نظام تعلیموتربیت مورد تأمل قرار گیرد.
مدرسه الان صرفاً به واسطی بین خانواده و بازار کار تبدیل شده است. آیا چنین نقشی برای مدرسه با برنامهریزی و ارادهی مشخصی به وجود آمده، یا از دستمان در رفته است و ناگهان دیدهایم که مدرسه چنین شده است؟ آیا چنین جایگاهی برای مدرسه در جامعهی ما پسندیده است؟ آیا بهصرف ایجاد همکاری بین حوزه و آموزشوپرورش یا تعبیهی جایگاهی برای معلم پرورشی یا تغییر محتوای کتاب دینی و ادبیات –که البته آن هم از دردهای جدی رنج میبرد- این وضعیت عوض میشود؟
بعضی از بزرگترها وقتی از رفتار برخی از دانشآموزان با معلمها میشنوند یا خبرهایی از کتکخوردن معلمها توسط دانشآموزان به گوششان میرسد یا از برخی فسادهای اخلاقی رایج بین دانشآموزان مطلع میشوند، خیلی تعجب میکنند که چطور ممکن است چنین وضعی رخ داده است. اما وقتی در مؤلفههای مختلفی که سیستم آموزشوپرورش را شکل دادهاند دقت میکنیم، میبینیم که چنین وضعی خروجی طبیعی چنین سیستمی است. از ساختار بوروکراتیک اداری آموزشوپروش گرفته، تا روش انتخاب و آموزش معلمان، تا محتوای علمی که در مجموع به دانشآموز منتقل میشود، تا نسبت دانشآموز و معلم و مدیر، تا سیستم مالیای که مستقیم و غیرِمستقیم با مدرسه مرتبط است، تا رابطهی مدرسه با خانواده، تا رابطهی مدرسه با رسانه، تا معماری بنای مدرسه و... دستبهدست هم دادهاند تا انسانهایی را تربیت کنند که در بهترین حالت مهرهها و چرخدندههای خوبی باشند برای چرخاندن چرخهای توسعهی کشور. که البته اخیراً یکی از سیاسیون نیز در جمع معلمان و مدیران مدرسه گفته بود که باید بتوانیم انسانهایی مناسب برای توسعهی کشور تربیت کنیم. بله! چرخاندن چرخهای توسعه آن هم به این معنایی که در زبان اقتصاد و سیاست رایج است، انسانِ صرفاً باسواد میخواهد. پس در این سیستم افرادی موفق شمرده میشوند و مورد تشویق قرار میگیرند که علم جدید را خوب فرا گیرند و با خلاقیت به کار گیرند. دانشآموز موفق و ایدهآل کسی است که خوب درسهای ریاضی و فیزیک و شیمی و ... را فراگیرد و در المپیاد رتبهای بگیرد و احیاناً چیزی اختراع کند، حتی اگر از ادب و حکمت هیچ نداند؛ و دانشآموزی که احیاناً این درسهایش در حد متوسط است ولی شاهنامه یا گلستان یا حافظ میداند، صرفاً بچهمثبتی است که بهخاطر زحمتش شاید توسط معلم پرورشی از وی تقدیری بشود. چرا؟
پاسخ روشن است. اولی بهخوبی برای بازار کار و پیشبُرد جریان توسعه مفید است ولی دومی جایش در جامعه معلوم نیست. الان هم که ادب و حکمت و زبان فارسی نهتنها در مدرسه که در متن زندگی ما، حاشیهنشین شده است، جای کسی که توشهای از این چیزها دارند، بیشتر مبهم شده است. پس بعید نیست که در یکی از مدارس غیرِانتفاعی تهران که گزینش بسیار سختی دارد و سطح علمیاش از مدارس تیزهوشان نیز بیشتر است، مملو باشد از دانشآموزان موفق، یعنی افرادی که از الان رتبههای تکرقمی و دورقمیشان در کنکور مسجل است، اما بین درصد بالایی از آنها رفتارهای ناپسند اخلاقی رایج باشد و خانوادهها هم در عین اطلاع، این وضعیت را بهنفع موفقیت تحصیلی فرزندشان پذیرفته باشند! البته این بچهها هم اکثراً سودای خروج از کشور را بعد از کنکور یا بعد از دانشگاه در سر دارند چون اتوپیایی که مدرسه برایشان ترسیم کرده و بچهها را برای آن تربیت کرده، بهتر در اروپا و آمریکا محقق است. انسانهای آنجایی بالاخره به آنجا خواهند رفت، تنها لطفی که ما کردیم، هزینههای تحصیل اینها را دوازده سال پرداختهایم.
در این شرایط، ما تلاش کردیم در پروندهی «مدرسه» از منظری تاریخی و فکری وضعیت کنونی مدارس را به پرسش بکشیم. پرسشهایی که بیش از پیش باید به آنها اندیشید و البته اگر به کار ساختار فعلی آموزشوپرورش نیاید که نمیآید، شاید بهدرد افرادی که دغدغهی تحول آموزشوپرورش دارند بخورد. در چند روز آینده بهتدریج دربارهی نسبتمعماری و مدرسه، تاریخ تبدیل مکتبخانه به مدرسه، تعلیموتربیت جدید، نقد محتوای کتاب فارسی دبستان، آیندهی هوشمندسازی مدارس و... مطالبی در قالب متن، اینفوگرافی و کلیپ تصویری منتشر خواهد شد.
مطالب مرتبط:
اینفوگرافی از مکتبخانه تا مدرسه
فارسی ...؟! شاهنامه...؟! رسانه....؟! خاموشی به!
معنا و صورت تعلیم و تربیت جدید
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.