تشخیص پزشکی، متضمن آن تنشی است که گادامر قائمهي وضعیت هرمنوتیکیاش میخواند و فهمی که در پزشکی نافذ است فهمی است هرمنوتیکی. براي روشنکردن اين مدعا ابتدا به مقدماتي اشاره کرده و سپس در مورد پزشکي بحث خواهيم کرد.
باور عمومي در مورد طب رايج اين است که طب در حال تبديلشدن به ساينس است و نشانههاي آن را نيز دستاوردهاي اخير طب ميدانند. من بر اين باورم که طب، ساينس نيست و هرگز هم نميتواند به ساينس تبديل شود. طب ميتواند ساينتيفيک باشد ـ البته به طرقي که بهراحتي قابل تميز باشند ـ و ميتواند در پژوهشهاي ساينتيفيک مشارکت داشته باشد و درکي ساينتيفيک ايجاد کند. با اين حال، در تحليل نهايي، طب در اساس با ساينس متفاوت است. ادعاي من اين است که اين نکته، نشانهي ضعف طب نيست که به واسطهي يک نقيصهي مهلک ايجاد شده باشد بلکه اين به منزلهي انعکاس ويژگيهايي است که طب به عنوان يک نظام خاص، دارا است.
مقدمه
علم پزشکي را دانش و هنر حفظ، ارتقا و بازگرداندن سلامت در بدن انسان دانستهاند و قدمتش به درازاي عمر بشر است. از اوايل قرن هجدهم ميلادي نوعي رويکرد بر اين علم غلبه کرده است که آن را پزشکي مدرن مينامند و آنچه پيش از آن بود را پزشکي سنتي ميخوانند. در اين مقاله سعي بر اين است تا با نگرشي فلسفي به اين دو مکتب رايج در علم پزشکي بپردازيم و به اين سؤال پاسخ دهيم که آيا تفاوتي بين اين دو مکتب هست يا نه و اگر هست؛ تفاوت اصلي آنها در چيست؟
در دوران قدیم یا لااقل در سنت پزشکی که از دورهي یونانی آغاز شده است، بسیاری از پزشکان، فیلسوف یا اهل فلسفه بودهاند و فیلسوفانی هم که در پزشکی مقام بلند نداشتهاند، با پزشکی آشنا بودهاند تا آنجا که میتوان گفت در عالم اسلام تقریباً همهي فیلسوفان، پزشکی آموخته بودند و همهي پزشکان، فلسفه میدانستند هرچند که بعضی شهرتشان بیشتر در پزشکی است و بعضی دیگر بیشتر به عنوان فیلسوف شناخته میشوند؛ چنانکه رازی، پزشک فیلسوف بود و ابنسینا، فیلسوف پزشک. رازی کتاب فلسفهي خود را «سیرهالفلسفیه» نامید و شاگردان و اخلافش به کتاب بزرگ پزشکیاش، نام مناسب «الحاوی» دادند.
روزمرگی همواره با بشر بوده است و بر این اساس ربطی به عالم مدرن ندارد. اما هیچگاه روزمرگی آنگونه که در دنیای مدرن رخ نموده است بر زندگی بشر حاکم نشده و تا این اندازه ابزار نیافته بود تا جهان را فرو بندد و انسانها را از سوژگی انداخته و از وضعیت وجودیيشان غافل نماید.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.