ذات
هستی چگونه چیزی است؟ هستیشناسی چنین میپرسد و در پی پاسخ دادن به این پرسش است. هر پاسخی به این پرسش هم برآمده از سبک خاصی از زیستن است و هم منجر به استقرار شیوهای خاص از زیستن میشود. به زبان ساده میتوان گفت که هر هستیشناسیای به اخلاقی منجر میشود. هر توصیفی از جهان همبستهی تجویزی در باب چگونه زیستن در این جهان است و هر دستوری مبتنی بر توصیفی. اگر گزارهای توصیفی داشته باشیم بدین قرار که «جهان الف است» این گزاره منجر به گزارهای تجویزی یا دستوری میشود بدین قرار که «باید چنین رفتار کرد».
مقدمه
آیا سیاست ممکن است؟ این پرسش همچنان در عرصهی سیاسی-اخلاقی حاضر است. یادداشت زیر ابتدا خواهد کوشید تا با ترسیم نسبت سیاست و واقعیت در ساحت متافیزیک، تعارض موجود در بطن آنها را که به نظریهی «امتناع سیاست» میانجامد، از حیث فلسفی واکاوی کرده و پاسخهای مطرح نسبت به این مسئله در طول تاریخ فلسفه را مطرح نماید. در نهایت به میانجی ایدهی نوآورانهی کانت در خصوص امکان اخلاق در فلسفهی عملیاش، به پاسخ هگل به این پرسش پرداخته و نشان دهد که هگل چگونه با ایجاد امکان نوینی برای آزادی، تقابل واقعیت و سیاست را رفع کرده و سیاست واقعی یا روحانیای را به دست میدهد که برخلاف اخلاق کانتی، تنها در قالب سوبژکتیویتهی جمعی محقق خواهد شد.
مسائل مربوط به حقوق بشر و حقوق بینالملل غالباً چونان میراثی مدرن محل ارزیابی قرار میگیرند که چه میزان باید برای دنیای ما ترجمه و تفهیم شوند. با مواضع مختلف بر سر این میراث، از برخی موضعگیریهای تند تفریطی و افراطی گرفته تا برخی میانهرویهای انطباقی و اصلاحی، آشنایی کافی داریم. نگارنده میخواهد در این یادداشت امکانی دیگر برای بحث را پیش بکشد: امکانی تکوینی.
دانیل بنسعید: «نام شاعرانهی رخداد همان چیزی است که از میانِ حلقهی آتشین پیشبینیها ما را به بیرون از خودمان پرت میکند»(1) و این رخداد قسمی وفاداریرا بنیاد مینهد. بنابراین [وفاداری] عبارت است از نسبت داشتن با وضعیت بر اساس رخداد. سوژه بودن، میتوانست در چنگِ یک جور وفادار بودن باشد: «هرگز چیزی را که با آن ملاقات کردهای فراموش نکن». وفاداری «گسست مداوم و درون ماندگار» است که مَثَلِ اخلاقیآمرانهی «ادامه دهید!» است.
مقدمه
دربارهی اینکه عقل چیست؟، چه قواعدی بر آن حاکم است؟، چه علایق و قوایی دارد؟ و چه کردارهای از آن ساخته است؟ همواره بحثهای آشتیناپذیری میان سنتهای فلسفی گوناگون درگرفته است. یکی از برانگیزانندهترینِ این دست مباحث، اگرنه برانگیزانندهترینشان، مناقشهای است که پیوسته میان فوکو و هابرماس در جریان بوده است. این دو البته هیچوقت مستقیماً با یکدیگر رودررو نشدند و با اینکه در متن کارهایشان جابهجا به مواضع همدیگر اشاره کردهاند و یکدیگر را بهصراحت یا بهطور ضمنی مخاطب قرار دادهاند، اما میانشان هیچگاه گفتوگوی بیواسطهای در نگرفت. با این همه در متن کارهایشان همواره گفتوگویی انتقادی در کار بوده است که میتوان آن را بازسازی کرد. در جستار حاضر خواهیم کوشید این گفتوگو را از حیث موضعی که هر یک از طرفین بر سر سطوح و سویههای عقل میگیرد، بازسازی کنیم.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.