در زمان حمله داعش به عراق، همه تحلیلگران غافلگیر شدند. هیچ کس تقریباً نمیدانست چه شده است و باید چه گفت. مگر میتوان شهرهای چند میلیون نفری نسبتاً مدرن عراق را که با ارتش محافظت می شود با استفاده از چند ماشین غیر نظامی تصرف کرد؟ ارتش عراق کجاست؟ سپاه قدس کجاست؟ مستشاران غربی کجایند؟
داعش چیست؟ میگویند گروههای تکفیری هستند.آیا تکفیر معرف جوهر و ماهیت داعش است؟ تکفیر در چه جهانی میتواند جوهر باشد؟ در جهانی که دوگانهی ایمان ـ کفر مبنای تعریفکنندهی امور باشد، تکفیر میتواند جوهرهی گروهی مانند داعش تلقی شود؛ اما آیا کسی میتواند چنین نسبتی به جهان کنونی بدهد؟ در جهان کنونی کفر مفهومی بسیار ضعیف است و کاری از پیش نمیبرد؛ پس اساساً تکفیر بیمعنا است و نمیتواند جدی تلقی شود.
تکفیریها یک انحراف در دنیای جدید نیستند؛ بلکه از امکانات این جهان هستند و برای عملشان نیز جایی در دنیای ما یافتهاند. در واقع اینگونه نیست که عدهای از عالم ما عقب افتاده باشند و کارهایشان از روی صدفه و اتفاق باشد؛ بلکه تکفیریگری را میتوان یکی از بارزترین نمودهای وضع ما و جهان ما دانست. آنچه تکفیریگری را به ایدئولوژی نزدیک میکند، پیروزی خودخوانده است. چراکه ایدئولوژیها مأمن و پناه هستند و خطر را از ما دور میکنند. پناه بردن به ایدئولوژی از «خطرِ زیستن» است. در واقع آنکس که با خطرِ زندگی روبهرو نمیشود، به ایدئولوژی پناه میبرد. خطر زندگی همان چیزی است که انسان با آن معنا مییابد و در غیاب آن زندگی بیمعناست. اساسا زندگی از آن جهت که خطیر است، معنادار است. و میدانیم که معنای «خطیر» در زبان فارسی «مهم و اهمیت داشتن» است.
مسئله داعش را نمیتوان یک پدیده خلقالساعه دانست. این پدیده اگرچه ظهور و بروز مدرن دارد، اما قبل از هر چیز ریشه در اندیشههای سلفی قرنهای قبل دارد و در یک سیر اندیشهای مدام، به حالت بروز و ظهور کنونی خود رسیده است. پس برای بررسی داعش، هم به بررسی نظام اندیشههای سلفی و تکفیری نیاز است و هم به زمانه و زمینه بروز آن. هر تحلیلی که فارغ از این دو بعد باشد، ابتر و ناقص است.
از منظر سیاسی چگونه میتوان شرایط ظهور داعش را فهمید؟ چگونه در دورهی معاصر ما چنین پدیدهی سیاسیای ظهور میکند؟ من میخواهم به سراغ بنیادیترین واحد سیاسی، شهروند نه، بلکه به سراغ نظامهای سیاسی دورهی مدرن یا به تعبیر بهتر رژیم سیاسی مسلط دورهی مدرن، یعنی دولت ـ ملت بروم و ظهور داعش در دوران مدرنیتهی متأخر را به ظهور دوبارهی بحران دولت ـ ملت نسبت دهم.
حرکتهای گروه موسوم به داعش از جنبه فرم و محتوی جهان را به شگفتی واداشت. اینکه این گروه چگونه گروهی میتواند باشد؟ از یک سو سودای برگشت به صدر اسلام را دارد و از سویی مجهز به سازماندهی پیچیده و بهغایت امروزین است؛ چراکه مجهز به مدرترین سلاحها و مهمات است؛ و با دستیابی به چاههای نفت واجد درآمدی شگرف شده است. اما نکته دیگری که در رابطه با این گروه قابل توجه است، حضور گسترده نیروهایی است که در اروپا تحصیل کردهاند و اکنون به این گروه پیوستهاند. اینها همه مختصات و مشخصات گروهی است که برخی آن را پیکارجویان داعش، برخی آنها را گروه افراطی و برخی دیگر آنها را ترویستهای داعش مینامند.
فرق اعضای گروه داعش با سایر مؤمنان چیست؟ بسیاری از گزارههایی که تندروهای داعش برای توجیه کارهای خود بهکار میبرند، گزارههایی است که کمتر مؤمنی آنها را نمیپذیرد (چه از اهل سنت و چه شیعه و حتی دیگر ادیان ابراهیمی). کسانی که به اسلام سیاسی باور دارند، حتی بیشتر از اکثریت مؤمنان غیرسیاسی میتوانند با داعشیان موافق باشند؛ مثل آیاتی از قرآن که به «مقاتله» با کفار دعوت میکند یا اینکه ما باید به فکر زندگی مؤمنانهی خود باشیم «و لو کره الکافرون». پس تفاوت کجاست؟ اینجا میخواهم استدلال کنم که یک تفاوت عمده میان دینداران سنتی و بنیادگرا در نوع نگاه (نه به امر قدسی و وحی که) به امر غیرقدسی و انسانی است. یعنی داعشیان سنت فقهی و فکری و فلسفی و عرفانی (که حاصل کار انسانهای غیرمعصوم اما دیندار است) را نادیده میانگارند.
در تاریخ فلسفهورزی، بسیاری از پژوهشگران به نسبت قدرت و اندیشه پرداختهاند و کوشیدهاند میان فلسفهورزی و سیاستورزیِ خشونتزا نسبتی علّی بیابند و نشان دهند که چگونه میتوان از دل یک فلسفه، به خشونت رسید و کدامین فلسفهها اسباب و علل خشونت بودهاند. در عصر حاضر "«پوپر» سرآمد این پژوهشگران است که کوشیده ردپای نظامهای توتالیتر و فاشیستی را در اندیشههای افلاطون و مارکس نشان دهد.
تکفیریگری را باید ذیل مسئله توحید و شرک دنبال کرد. بحث توحید و شرک به ماجرای حضرت ابراهیمعلیهالسلام برمیگردد. حضرت ابراهیمعلیهالسلام بهعنوان بزرگترین بنیانگذار توحید از پرستش طبیعت به پرستش خدای مطلق آسمانها و زمین میرسد. خداوند در قرآن کریم در رابطه با حضرت ابراهیمعلیهالسلام میفرماید: «و كَذلِكَ نُرى إبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»[i] خداوند متعال ملکوت آسمان و زمین را به حضرت ابراهیمعلیهالسلام نشان میدهد و حضرت ابراهیمعلیهالسلام آن را میبیند. قصه حضرت ابراهیمعلیهالسلام به لحاظ جغرافیایی در خاورمیانه اتفاق میافتد. آن حضرتاهل بابل بودهاند و بابل نیز در آن زمان جزئی از ایران محسوب میشده است. آزر که نام پدر یا عموی حضرت ابراهیمعلیهالسلام است، نیز نامی فارسی است. بهطور کلی ایران یک کشور توحیدی بوده است که ریشهی این توحیدگرایی را باید به زرتشت و قبل از آن مهرپرستی نسبت داد.
«تا فشنگ و سوخت داریم، به مبارزه با داعش ادامه میدهیم.» این را ملک عبدالله دوم پادشاه اردن بعد از سوزاندن خلبان اردنی توسط داعش گفت؛ تا نشان دهد که او هم علیرغم اینکه از مواجهه با داعش پرهیز داشته است، بالاخره متقاعد شده که نمیتواند نسبت به داعش بیاعتنا باشد؛ چراکه احتمال آن میرود این عفریت عنقریب بلای جان مُلک و مملکت او نیز باشد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.