«تا فشنگ و سوخت داریم، به مبارزه با داعش ادامه میدهیم.» این را ملک عبدالله دوم پادشاه اردن بعد از سوزاندن خلبان اردنی توسط داعش گفت؛ تا نشان دهد که او هم علیرغم اینکه از مواجهه با داعش پرهیز داشته است، بالاخره متقاعد شده که نمیتواند نسبت به داعش بیاعتنا باشد؛ چراکه احتمال آن میرود این عفریت عنقریب بلای جان مُلک و مملکت او نیز باشد.
اگرچه مشخص کردن زمان تولد داعش سخت است و این پدیده مثل هر پدیده اجتماعی سیاسی دیگری طی یک فرایند تاریخی شکل گرفته و تکوین یافته است، اما میتوان همان بروز سیاسی نظامیاش در حدود سال 2006 را آغاز آن دانست. آغازی که اگرچه غیرمنتظره بود، جدی پنداشته نشد؛ و تحلیلهای عمدتا سیاسی تصاویری از «عراق و سوریهی بدون داعش» ترسیم میکردند. هرچه زمان گذشت، ریشهداری این پدیده محرز شد؛ تا جایی که رئیس جمهور ایالات متحده به بهانه ترس از به مخاطره افتادن امنیت ملی کشورش در آن سوی دنیا توسط داعش، پیشنهاد حمله زمینی به داعش را به کنگره میدهد.
داعش البته نام فقط یکی از این گروههای جدید به اصطلاح تکفیری است. تعداد این گروهها در عراق و سوریه و شمال آفریقا متجاوز از تعداد کشورهای عربی منطقه است. این گروههای بهاصطلاح تکفیری علیرغم تعدد و گونهگونیشان، در برخی وجوه اساسی دارای شباهتهایی نیز هستند. اما در معنای ظهور این گروهها چه چیزی میتوان گفت؟
آیا ظهور این گروهها بهمثابه یک پدیده را باید در امتداد نمونههای مشابه تاریخی ببینیم؟ و یا اینکه قائل به جدید بودن ماهیت این پدیده باشیم؟ چه مؤلفههایی پدیده مورد بحث را از نمونههای متحقق تاریخی متفاوت میکند؟ یا چرا این پدیده یک پدیده جدید است؟
از سویی دیگر نمیتوان این پدیده را فارغ از مناسبات و نسبتهای دنیای مدرن تحلیل کرد. بر این مبنا نسبت داعش و پدیدههای مشابه با دنیای متجدد و مدرنیتهی گسترشیافته چگونه تحلیل میشود؟ آیا این گروهها در بستر جهان مدرن معنادار میشوند؟ و آیا معنایشان را از بستر دنیای مدرن اخذ میکنند؟ چه نسبتی بین هویتهای اینچنینی و عقلانیت مدرن وجود دارد؟ چگونه است که در دنیایی که عقل و علم مدرن سامان همه امور را تعیین میکند، پدیدههایی اینچنین سر برمیآورند؟ سلفیگری که یکی از ویژگیهای چنین گروههایی است، با ارجاع به گذشتهی هرچه دورتر هویت پیدا میکند؛ در حالیکه دنیای مدرن و مؤلفههای آن در گسست از گذشته است که تعین مییابند. بر این اساس آیا میتوان ظهور این گروهها را نشانه ناتمامیت مدرنیته دانست؟ بهعبارتی آیا رخداد چنین پدیدههایی میتواند بهمثابه نتیجه ناکامی مدرنیته در تسخیر همه قلمروهای جغرافیای فرهنگی تحلیل شود؟
این گروههای نوظهور البته هویت مذهبی دارند؛ شعارهای مذهبی سر میدهند، از علائم، نمادها و حتی مناسک دینی بهره میبرند، توجیهات فقهی و شرعی دارند و... . آیا میتوان فهم و باورهای مذهبی خاص را بهمثابه زمینه ظهور این گروهها دانست؟ بهعبارتی آیا نسبتی بین عقاید فقهی کلامی این گروهها و نحوه موجودیتشان هست؟ و اینکه چرا زمینههای شکلگیری چنین گروههایی در میان اهل سنت بیشتر است؟ در شیعه نیز گروههای احیاگری همچون حزبالله و حتی انقلاب اسلامی وجود دارد؛ اما چرا جنس گروههای احیاگر شیعی از سنی متفاوت است؟ و چرا هیچ گروه شیعهای را به آسانی نمیتوان تکفیری دانست؟
با توجه به پراکندگی جغرافیایی این گروههای نوظهور در یک اقلیم جغرافیایی خاص با پیشینهی نسبتا مشترک تاریخی، آیا میتوان ریشههای چنین پدیدههایی را در تاریخ این جوامع ردیابی کرد؟ بر این اساس پیشینهی تاریخی آنها و البته فهمشان از این پیشینه و تاریخ اهمیت مییابد؛ اینکه چه درکی از گذشتهی تاریخی خودشان دارند؟ و تاریخ برای آنها چه معنایی میتواند داشته باشد؟ و اساسا تاریخ آنها چگونه موجودیت کنونیشان را توجیه میکند؟
نهایتا اینکه استعداد تاریخی جوامع مبتلابه گروههای بهاصطلاح تکفیری تا چه اندازه به زمینههای تاریخی جامعه ما شباهت دارد؟ و چه اندازه مستعد داعش شدن هستیم؟
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.