از منظر سیاسی چگونه میتوان شرایط ظهور داعش را فهمید؟ چگونه در دورهی معاصر ما چنین پدیدهی سیاسیای ظهور میکند؟ من میخواهم به سراغ بنیادیترین واحد سیاسی، شهروند نه، بلکه به سراغ نظامهای سیاسی دورهی مدرن یا به تعبیر بهتر رژیم سیاسی مسلط دورهی مدرن، یعنی دولت ـ ملت بروم و ظهور داعش در دوران مدرنیتهی متأخر را به ظهور دوبارهی بحران دولت ـ ملت نسبت دهم.
منطقهی خاورمیانه بهلحاظ تنوع خاص قومیتی، نژادی، زبانی و مذهبی یکی از مشکلسازترین و ناسازگارترین مناطق جهان در برابر پروژههای یکسانساز مدرن بود؛ از فروپاشی عثمانی تا برساختهشدن دولت ـ ملتهایی که بهمرور از ایران جدا شدند و سعی شد بهعنوان واحدهای مستقل سیاسی دربیایند و اکنون که تولد واحدهای سیاسی مستقل جدید هم بهعنوان یک پروژهی استعماری و هم بهعنوان یک خواست سیاسی از سوی گروههای کوچکی از مردم این منطقه دنبال میشود، این بحران یا چالش ادامه داشته است. خاورمیانه که در تجربهی تاریخی خود، از حدود قرن سوم تا دهم هجری،[i] یک تجربهی وحدت میان این همه تنوع را داشته است، در برابر نظام سیاسیای که این تنوع را نادیده بگیرد، مقاومت میکند. آن هم تجربهی وحدتی که نه حفظکنندهی ثبات در عین وجود یک تنوع گسترده، بلکه تجربهی وحدتی که این تنوع گسترده را خودش فراخوانده بود. فعلاً کاری به چیستی آن تجربه و جهان وحدتبخش نداریم و فقط متذکر میشویم که خاورمیانه تجربهی یک همزیستی میان این اقوام، مذاهب و نژادها را داشته است؛ اما تجربهای که از اساس این عناصر هویتی را نادیده نمیگرفته است؛ گرچه بهصورت طبیعی درگیریها و نزاعهایی بر این اساس شکل میگرفته است.
تأسیس دولت ـ ملت ها در خاورمیانه با تجزیهی عثمانی بهصورت جدی آغاز شد. دولت ـ ملت شکلگیری یک واحد سیاسی براساس قومیت، نژاد و زبان بود و سایر عناصر هویتی را نادیده میگرفت یا ناچیز میانگاشت و یا مخل شکلگیری واحد سیاسی میدانست (عهدنامهی وستفالیا از اساس بر مبنای نفی مذهب بهعنوان پایهای برای شکلگیری واحدهای سیاسی نوشته شده بود؛ چراکه تجربهی اروپا تجربهی جنگهای خونین مذهبی بود).
به هر حال قوهی قاهره و جاذبهی مدرنیتهی جوان، فرایند دولت ـ ملتسازی را در خاورمیانه به پیش برد؛ اما همواره بحرانهای آن باقی ماند. هویتهایی که ظهور آنها در فرایند یکسانساز ملتسازی سرکوب شده بود، کوشیدند هربار بهنحوی سربلند کنند و گاهی هم این سربلندکردن خود با تکیه بر یکی از این عناصر هویتی همراه بود؛ و این البته نفی پارهای از هویت خود بود. بهصورت ساده شده و تا حدودی سادهانگارانه، هویت یک سنندجی کرد شیعهی ساکن در ایران با یک دایرهی هویتی که از مرکز به پیرامون کمرنگ میشود، مشخص میشود؛ یعنی او همزمان تعلقات و نسبت مشابهی با یک همدانی، یک شیعهی نجفی و با یک نفر اهل سلمانیه دارد. خصلت یکسانساز دولت ـ ملت، بیش از همه در مرزها بحرانساز میشود. دولت ـ ملتها با صدور شناسنامه، گذرنامه، اخذ عوارض صادرات و واردات و... میکوشند افراد را اتباع خود و افراد خارج از قلمروی خود را اتباع دیگر میسازند؛ این یعنی نفی وجهی از هویت ما.
بگذارید مثال دیگری بزنم و نشان دهم که مسئله پیچیدهتر از آن است که مثلاً عناصر زبان، قومیت، نژاد (که این سه تفکیکناپذیرند) و مذهب (و حتی جغرافیای سکونت) در فرد را مشخص کنیم و آنگاه بگوییم هویت یک فرد چنین است؛ مثلاً یک کرمانشاهی (که از خاندانهای قدیمی این شهر باشد) بیش از آنکه زبانش به یک کرد سلیمانیه نزدیک باشد، بیشتر به فارسیزبانان مناطق غربی و مرکزی ایران کنونی نزدیک است. یا مثلاً لکهای ساکن کرمانشاه، بیش از آنکه نزدیکی زبانی و فرهنگیشان به یک فرد اهل اربیل باشد، بیشتر به مردمان هرسین و کنگاور و حتی نورآباد نزدیکند. در حالی که اگر از دور و با نگرش یکسانساز مدرن به این پدیدهها نگاه کنیم، بهراحتی مردمان یک شهر و دیار را در یکی از این طبقهبندیهای قومی، زبانی و مذهبی جای میدهیم. حتی فراتر از این در ادبیات کردی یک اثر به نام «شاهنامهی کردی» وجود دارد که ترجمه و اقتباس و گاه بازآفرینی «شاهنامهی فردوسی» است و جالب آنکه این اشعاری است که در میان خود مردم کرد بهطور شفاهی خوانده میشود.[ii] و این میراث ادبی که میان تمام ساکنان جغرافیای ایران مشترک بوده، نشانهای است از افق مشترک فرهنگیای که این اقوام در آن زیست میکردهاند و میکنند. این ماجرا بهنحوی درسرتاسر خاورمیانه تکرار میشود.
داعش با تشکیل امارت اسلامی عراق و شام، میکوشد آن وجه سرکوبشدهی هویتی مسلمان مجاهد سنی که همواره در طی سدهی اخیر نفی شده است را احیا کند. داعش ملیت را نفی میکند، داعش زبان بهعنوان پایهی دولت ـ ملت را بیارزش میداند و زبان عربی را بیشتر بهعنوان زبان مشترک مسلمانان مطرح میکند. داعش سعی میکند با نفی سرزمین، مرز و ملیت رژیم سیاسی جدیدی غیر از نظام دولت ـ ملت تأسیس کند. پاسپورت پاره کردن، بیعت با خلیفه، بیعت با داعش در خارج از عراق و شام و در لیبی و یمن و صحرای سینا، همگی تلاشهایی در جهت نفی نظام دولت ـ ملت است؛ و اینها در عصر جهانی شدن و نظم جهانی جدید رخ میدهند.
میپرسند که چرا داعش خشن است و خشونت آن ناشی از چیست؟ داعش باز هم از الگوهای یکسانساز سیاست مدرن تبعیت میکند؛ هرچند گفتیم که دولت ـ ملت حفرههایی دارد و با طبیعت خاورمیانه ناسازگار است، اما اکنون هویت ملی، عنصری برساختهشده از عناصر هویتی مردمان خاورمیانه است. داعش شیعه و رافضی را هم بهعنوان بخشی از هویت خاورمیانه نفی میکند. نفی این عناصر هویتی، باعث عدم خروج از سیاست یکسانساز مدرن میشود. همچنین سیاست و بازی داعش در بازی سیاسی جهانی جای میگیرد. مسئله این نیست که آیا داعش و گروههای تکفیری واقعاً با امریکا و صهیونیستها احساس دشمنی میکنند یا خیر، بلکه مسئله شیوهی دشمنی آنهاست. اگر دشمنی داعش، عین دشمنی امریکا با دیگران باشد، هرچند در ظاهر خشنتر، او در بازی سیاسی کنونی جای میگیرد. اینجاست که سیاست داعش نه سیاست خودآگاهی علیه شکاف نظام دولت ـ ملت، بلکه بهره بردن او از این شکافها در شرایط جهانی شدن است. داعش امکان جدیدی در سیاست خلق نمیکند، بلکه از امکانها و شکافهای نظم سیاسی مدرن برای ظهور یک هویت یکسانساز جدید بهره میبرد؛ مثلاً تعصب مذهبی (به شکل سلفیگری) به جای تعصب قومی و نژادی دولت ـ ملت. لذا او با امریکا و غرب دشمنی میکند، تا آنها نیز با او دشمنی کنند و موجودیتش را از این طریق تأیید کنند؛ چون بدون تأیید آنها او نمیتواند در خاورمیانه ریشه بزند. در یک بازی هالیوودی، سر اتباع غربی را ببرد، بسوزاند و در پاریس بلوا به پا کند، تا در رسانهها زنده بماند. هر بار باید چیز جدیدی را در رسانهها بازنمایی کند و برای کشش دراماتیک داستان، ابداع مداوم یک خشونت جدید یک ضرورت است.
[i]در اينجا مرادم بيشتر يک وحدت و همزيستي مبتني بر فرهنگ اسلامي است که از مرزهاي هند و چين تا شمال افريقا را شامل ميشد. طبعاً به هيچ وجه منظورم شکلگيري واحدهاي سياسي عظيم و امپراتوري نيست. يک جريان سيال فرهنگي که اين امکان را به شعرا و دانشمندان ميداد که از ماوراءانهر تا بغداد و از آنجا تا مصر در يک تبادل فرهنگي زيست کنند.
[ii] در واقع خود من هم در محافل خانوادگي و فاميلي اين اشعار را شنيدم.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.