خطوط جبههای که در 31 شهریور 1359 در مرزهای جنوبی ایران و در چند نقطه شهری همچون آبادان، خرمشهر و اهواز آغاز شد و تا تیرماه 1367 در مرزهای غربی کشور ادامه یافت، هم در زمان درگیری توانست «سراسر ایران» را متأثر از خود سازد و آن را به «جبهه پشتوانه» بدل سازد و هم تا هنوز اثرات گرانباری در همه ابعاد فرهنگ و سیاست و اقتصاد ملی بر جای گذارد و خود را در تاریخ انقلاب اسلامی بهعنوان یک نقطه کانونی پربار مطرح سازد.
از این رو، جای سؤال است که چرا جنگ که در همه جای جهان مظهر نفرت و ویرانی است، از آغاز شروع در ایران پساانقلابی توانست فرهنگ ویژه خود را به ظهور آورد و تمام ادوار پس از خود را متأثراز خود سازد. به دلایل مختلفی که در ادامه ذکر میشود، این جبهه و آثار و مآثر آن توانست در طول تمام سالهای پس از جنگ، آرامآرام به کانونیترین دوران پس از انقلاب تبدیل شود و همچنان همه توجهات را بهخصوص ابعاد مختلف زندگی نسلهای پیدرپی پس از خود را متوجه خود نماید و در این میان حتی به یکی از ارکان جامعهپذیری نسلها تبدیل شود.
برای رفع ابهام فوق لازم است قبل از هر چیز، از نسبت جنگ و زندگی سخن گفت. جنگ چیست؟ زندگی چیست؟ آیا جنگ، تعطیل زندگی است و زندگی درست پس از پایان جنگ شروع می شود؟ آیا جنگ، مترادف مرگ؛ و مرگ نیز بهمعنای پایان حیات آدمی است؟ مطالعه زندگی و جنبههای مختلف آن در میدان رزم و آوردگاه خون و مرگ، چه سودی خواهد داشت؟ آیا میتوان وضعیت زندگی در دوره جنگ و مناسبات اجتماعی در حین جنگ را به شرایط صلح و ثبات تعمیم و تسرّی داد؟ پاسخ به این پرسشها اگر ناظر به جنگ هشت ساله ایران و عراق باشد، چگونه خواهد بود؟ آیا میتوان شرایط زندگی در دوره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را «نمونهای از زندگی» در دوره ثبات و بلکه از آن بالاتر، «زندگی نمونه» در دوره ثبات در نظر آورد و معرفی نمود؟
در حالیکه نظریههای جامعهشناسی جنگ و بهطور کلی انگاره جنگشناسی مدرن، میکوشد همه انواع جنگ را برخاسته از خشونتگری و در نتیجه، عملی خلاف حقوق بشر و صلح انسانی تلقی کند، باید دانست که هر نوع شرکت و حضور در جنگی، غیر انسانی نیست. لااقل همه میدانیم که شجاعت و حمیت در جنگهای مدافعانه از صفات پسندیده انسانی است. گذشته از این، جنگ و مبارزه در نظر انسان الهی، ذاتی موقعیت هبوط و سقوط در دنیا و نبرد با نیروهای اهریمنی است؛ نبرد درونی و باطنی با وسوسه ماندن در دنیایی که دور از بهشت جاودان، سراب و وهمی بیش نیست. چنین جنگی هرگز پایان نمییابد و میدان آن سراسر وقت زندگی و عرصه عمر را دربرگرفته است. بنا به این معناست که اگر جنگ مسلحانه خاتمه یابد، این مبارزه اما هرگز پایان نمییابد و هر تلقی جز این، «غفلت» از حقایق ملکوتی عالم دانسته میشود.
فروکاستن ابعاد ملکوتی و درونی جنگ با نیروهای شیطانی به مقولات مادی و ابزاری؛ و اخلاق جنگ و جهاد اسلامی به غریزه خشونت و پرخاشگری، ـ چنانکه در حوزه جامعهشناسی جنگ معمول و مرسوم است ـ دور از واقع به نظر میرسد. حتی اگر مراحل سهگانه کُنت را هم بپذیریم، دست کم باید به نوعی از جنگها در مرحله ربانی حیات بشر که دوران ابتدایی حیات او دانسته میشود، بیندیشیم. این جنگها در اعتقاد دینداران متعلق به گذشته دور و پایان یافته نیست؛ بلکه سرشت آدمی با چنین جنگهایی درآمیخته است. در اینباره ادیبی نوشته است: «تاریخ شروع جنگها، تاریخ زندگی بشر است. در داستان هابیل و قابیل که فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام است، نمادی از یک جریان حقیقی تاریخی وجود دارد که در آن هویت انسان، ارزش و مقام زن و مرد، جامعه ایدئال و تجویز شده انسانها، جبهه و صفها و مواضعی که علیه انسانها از طرف گروههای دیگر انسانی بهوجود میآید، به نمایش گذاشته میشود.»
هماو به نقل از نویسنده کتاب قرآن، جامعهشناسی، اتوپیا گفته است: «هابیل و قابیل در واقع اولین انسانهای دو جریان بزرگ تاریخی حق و باطل هستند؛ هابیل نماینده جریان اول یعنی وارث اسماء و ارزشهای آدمی و قابیل نماینده جریان دوم و وارث ارزشهای شیطانی است. انگیزه این مبارزه، مبارزه غریزی حیوانی از نوع مبارزات مادیگرایانه و هواپرستانه نیست، بلکه یک مبارزه انتخابی است. تاریخ شروع جنگها مبارزه و پیکار ارزشهاست و علت پیدایش آنها را باید در دوره ابتدایی و متمدن بررسی نمود[i].»
به همین دلیل، «جنگ این ویژگی را دارد که جوهره مستور آدمی و استعدادها و امیال و عواطف درونی او را برانگیزد و برملا سازد و چهره واقعی وی را در برابر خویش ـخودشناسی ـو نیز دیگران بنمایاند... بنابراین جنگ میتواند محک شناخت واقعی گرایشها و اندیشههای آدمی باشد و گاه نیز موجد باورها و اندیشهها و آیینها و آدابی بدیع گردد و افقهایی نوین را در عرصه اندیشه و فرهنگ و تاریخ اقوام و ملتها پدید آورد.[ii]»
آن ویژگی اساسی که چنین شأنی را به جنگ خصوصاً جنگهای اعتقادی میبخشد، همانا رویارویی با مرگ؛ بلکه «زندگی روزمرّه در سایه مرگ» است. نوع باور به مرگ، همواره نمایانگر معنایی از زندگی است؛ باوری که بیش از هرکجای دیگر، در میدان جنگ مسلحانه آزموده میشود. این رویارویی که ذاتی موقعیت جنگ مسلحانه است، در تمامی جنگهای گذشته تا امروز به یک اندازه حضور داشته است؛ اما جنگها در هر دوره تاریخی به نحو متمایزی بنیادهای هویت تاریخی آن دوران را به ظهور میکشانند. بهعبارت دیگر گرچه هر جنگی از حیث پیشآورد موقعیت مرگ برای همه رزمندگان و شرکتکنندگان، یکسان و مساوی است، اما با این حال همه رزمندگان با این رویارویی و امکان، مواجهه یکسان ندارند. بدینسان با هر جنگی ضمن پدیدآمدن شرایطی برای مواجهه با مرگ، در واقع شرایطی برای اظهار و آشکار نمودن هویت تاریخی، فرهنگی و ارزشی رزمندگان و شرکتکنندگان در آن جنگ نیز پدید میآید. هر تلقی از مرگ که در جنگها به نحو ممتازی آشکار میشوند، خود به خود نشاندهنده هویت تاریخی و اجتماعی شرکتکنندگان در جنگ نیز خواهد بود.
مطابق باورهای دینی و بهطور خاص اسلامی و شیعی، دنیا عرصه تضادها و کشمکشهاست. «زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشناییهایش با تاریکی، شادیهایش با رنج، خندههایش با گریه، پیروزیهایش با شکست، زیباییهایش با زشتی، جوانیاش با پیری و بالاخره وجودش با عدم. حقیقت این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریدهاند[iii].» اما بهرغم این تضادها که ذاتی دنیاست، مرگ پایان زندگی انسان نیست؛ آغاز حیاتی دیگر برای اوست. حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست؛ حیاتی بیمرگ و مطلق.[iv] باور و یاد مداوم این زندگی جاودانی که در سایه یاد مرگ پیش میرود و میگذرد، «مرگآگاهی» است. «مرگآگاهی یعنی آنکه انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را در پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.[v]»
ورود این معنا به جبهه است که آن را به بهترین مکان برای فهم دینی از زندگی تبدیل کرده است؛ فهمی محقَّق و عملی و نه ذهنی و خیالی. مهمترین اتفاقی كه در فرهنگ جبهه بهطور عام و در جبهه درگیر نظامی بهطور خاص و در فرهنگنامه جبهه بهطور اخص منعكس شده است، همانا تولید و شكلگیری «زندگی با جنگ» بوده است؛ به نحوی كه كلیه نشانههای زندگی در حالت عادی را ـ آنگونه كه در فرهنگنامههای مردمشناختی چه در ایران و چه در هر جای دیگر جهان ـدر آن میتوان یافت. نگاهی به عناوین موضوعات فرهنگنامه جبهه و شگفتی اصحاب فرهنگشناسی از آن گواه خوبی در اثبات این سخن است[vi]. به این ترتیب زندگی روزمرّه با جنگ و مرگآگاهی و بالاتر از آن شهادتطلبی که ظهور و تحقق آفاق معنوی شیعه در پیوند با عالم غیب است بزرگترین كشف، دستاورد و میراث فرهنگ جبهه برای زندگی اجتماعی است.
بر این مبنا و در مقابل تعابیر ضد جنگ رایج در ادبیات و سینما همچون «زندگی و دیگر هیچ» (فیلمی درباره جنگ جهانی اول) و نیز کتاب مشهور «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» نوشته اوریانا فالاچی که گزارشی از فجایع جنگ ویتنام است و هر دو براساس انگاره حاکم بر ذهن غربی پیرامون جنگ و زندگی به تقبیح و تنفر از جنگ کوشیدهاند، در اینجا باید از نقیضه «زندگی در جنگ و دیگر هیچ» نام برد؛ نوعی از زندگی و عمر انسانی که جز در جنگ و جهادی ابدی در جبهههای مختلف مسلحانه و غیر مسلحانه، به سر نمیرسد و مختصات آن همیشه رهآموز و راهنمای زندگی نسلهای بعد تلقی میشود.
[i]- ادیبی سده، مهدی، جامعهشناسی جنگ و نیروهای نظامی، سمت، 1387آ، ص ؟
[ii]- علیرضا کمری و محسن مهرآبادی، جبههای نو در فرهنگشناسی ایران، ج 1، فرهنگگسترو سروش، 1379، ص سیزده.
[iii]- سیدمرتضی آوینی، مرگآگاهی، ؟
[iv]- همان.
[v]- همان،
[vi]- نگ. به: علیرضا کمری و محسن مهرآبادی، جبههای نو در فرهنگشناسی ایران، 2 ج، فرهنگگستر، 1380
-
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
-
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.