چند سال پیش هلیکوپتر حامل چند خبرنگار سقوط کرد و همگی مردند. رسانهها اعلام کردند که آنها «شهید» شدهاند. اما چرا از میان اینهمه کشتهی سوانح هوایی، اینها شهید شدند؟ چه کسی میتواند شهادت را اعلام کند و مردهای را شهید بنامد؟ شهادت چگونه مردنی است؟
ظاهراً دکتر علی شریعتی هم همانگونه مرده است که بسیاری از شهدا؛ اما رسانههای رسمی او را شهید نمینامند. آیا میتوان شاخصههایی برای مرگ شهیدانه اعلام کرد؟
اما اکنون متولیان اعلام شهادت، بیشتر از مرگ شهید به «زندگی شهید» توجه میکنند. انگار شهادت نه نحوهای مرگ، بلکه نحوهای زندگی است! چرا اکنون زندگی شهید از مرگش برای ما مهمتر شده است؟ آیا حقیقتاً زندگی شهید در نحوهی مرگش دخالتی دارد؟ ما در زندگی شهدا به دنبال چه میگردیم؟ نمیتوان کسی را «انسان خوب» نامید اما به زندگیاش کاری نداشت. قدیسان و پاکان و انسانهای خوب، خوب زندگی میکنند. اما آیا شهید انسان خوب است؟ آیا شهید نمیتواند بد زندگی کند ولی شهید شود؟ آیا شهید قدیس است؟ چرا رسانههای رسمی شهدا را قدیس معرفی میکنند؟
ظاهراً چند سالی است که عدهای با این قدیسسازی مخالفت میکنند و تلاش میکنند از شهدا «چهرهای زمینی» معرفی کنند. اما آنها نیز ناخواسته در همین بازی قدیسسازی از شهدا هستند. قدیس لزوماً در تمام طول زندگیاش پاک نیست. بسیاری از قدیسان در نقطهای از زندگیشان «متحول» شدهاند. ما ظاهراً قدیسهایی را که ابتدا دامنشان را به گناه آلودهاند و سپس در نقطهای از زندگی برگشتهاند و تا آخر پاک زیستهاند را بیشتر از قدیسانی دوست داریم که هیچگاه گناهکار نبودهاند. اما همچنان سؤال اصلی پابرجاست: ما چرا شهدا را با قدیسان یکی گرفتهایم؟ چرا زندگی شهدا از مرگشان برای ما مهمتر شده است؟
اگرچه قدیسان نیز مانند شهدا پاک میمیرند، اما قدیسان برخلاف شهدا باید پاک هم زندگی کنند. همین تفاوت ظریف است که سبب میشود متولیان اعلام شهادت، از شهدا قدیس بسازند و زندگی شهدا را مهمتر از مرگشان بدانند. سیاستمداران، قدیسان را بیشتر از شهدا دوست دارند! سیاست بهدنبال فراهم کردن نحوهای زندگی است. اگر مرگی هم رخ میدهد برای حفظ این نوع حیات است. تریبون رسمی مدام تکرار میکند شهدا شهید شدند تا ما امروز بتوانیم خوب زندگی کنیم. یا میگویند مجرم اعدام میشود تا دیگران در آسایش زندگی کنند. سیاست میتواند از قدیسان برای «زندگی خوب» مورد نظرش الگوهایی بسازد و عرضه کند، اما شهدا از این الگوسازی میگریزند، چون آنها لزوماً خوب نزیستهاند. پس لاجرم باید شهدا را قدیس کرد تا بتوان از آنها الگو ساخت. باید از متولد شدنشان در «خانوادهای مذهبی» سخن گفت، از نمازهای شب و عبادتهایشان و... یا باید در زندگیشان به دنبال یک نقطهی تحول گشت، و هرچه این تحول بزرگتر، بهتر!
توجه به زندگی شهدا نشانهی تغییری در سیاست ماست. به بیان بهتر، اگر سیاست، همهی امور ما را تعیین نمیکرد شهدا را قدیس نمیپنداشتیم و در زندگی شهید بهدنبال علت شهادتش نمیگشتیم. انگار سیاست نمیفهمد که شهادت موهبت است!
-
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
-
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.