وقتی از نسبت زندگی و جنگ سخن گفته میشود و هنگامی که درباره امکان زیستن به شیوه روزهای جنگ میگوییم، چه تصوری از جنگ و روزهای جنگ داریم؟ و جنگ را چگونه مییابیم که از زندگی مانند آن سخن میگوییم؟ یا ذیل چه روایتی از جنگ، امکان سخن گفتن از زندگی بهمانند آن را امکانپذیر دانستهایم؟
برای شروع بحث با این سؤال آغاز کنیم که آیا ابعاد تغذیه در جنگ تفاوتی با تغذیه در زندگی معمول دارد؟
ما در جبهه سه نوع خوراك و غذا داشتیم. یك نوع خوراك سلاح و گلوله بود و دو نوع دیگر به خود انسانها برمیگشت كه سلاح روح و جسم بود.
در مورد دفاع مقدس آنچه گفته شده است، بیشتر در خصوص اخلاق و صفات اخلاقی و رفتاری رزمندگان بوده است. كمتر در مورد فرهنگ دفاع مقدس صحبت میشود. اگرچه عنوان آن فراوان بیان میشود. مقصود از فرهنگ، تبدیل شدن یك اخلاق به ارزشی است كه افراد برای مشی مقابل آن ناچار باشند هزینهی اجتماعی بپردازند.
بیشاز هشت سال در مخفیترین عرصههای دفاع با رزمندگانی زیستهام که هیچکس تاکنون از آنان خاطرهای نگفته است. آنان کسانی هستند که هنوز مشغولند؛ هنوز درگیر مبارزهاند؛ هنوز نتیجهی کارشان به شکست شاه و پیروزی انقلاب اسلامی یا به شکست عراق نینجامیده است؛ هنوز شهید نشدهاند یا از میدان بیرون نرفتهاند که سخن سرودن دربارهی آنها راحت باشد. شاید همین فردا یکی از آنان از راهش برگردد. چه میتوان گفت؟ باید بر قابل تقدیر بودن کسی یا چیزی اتفاق کامل حاصل شود، تا بلکه ما به خود جرات دهیم و از آن تقدیر کنیم؛ یعنی دقیقا وقتی که تقدیر بیخاصیت شده باشد.
چند سال پیش هلیکوپتر حامل چند خبرنگار سقوط کرد و همگی مردند. رسانهها اعلام کردند که آنها «شهید» شدهاند. اما چرا از میان اینهمه کشتهی سوانح هوایی، اینها شهید شدند؟ چه کسی میتواند شهادت را اعلام کند و مردهای را شهید بنامد؟ شهادت چگونه مردنی است؟
خطوط جبههای که در 31 شهریور 1359 در مرزهای جنوبی ایران و در چند نقطه شهری همچون آبادان، خرمشهر و اهواز آغاز شد و تا تیرماه 1367 در مرزهای غربی کشور ادامه یافت، هم در زمان درگیری توانست «سراسر ایران» را متأثر از خود سازد و آن را به «جبهه پشتوانه» بدل سازد و هم تا هنوز اثرات گرانباری در همه ابعاد فرهنگ و سیاست و اقتصاد ملی بر جای گذارد و خود را در تاریخ انقلاب اسلامی بهعنوان یک نقطه کانونی پربار مطرح سازد.
یکی از اساتید مشهور جامعهشناسی میگفت: «ما در ایران جامعهشناسی میخوانیم تا نتوانیم جامعهی ایران را بشناسیم» اکنون دربارهی درستی یا نادرستی این سخن قضاوتی نمیکنیم، اما میتوانیم به این حقیقت اقرار کنیم که گاه ما دربارهی موضوعی به آموختن میپردازیم، اما چیزهایی میآموزیم که نهتنها ما را با آن موضوع آشنا نمیکند؛ بلکه خود عاملی برای هرچه دورتر شدن ما از آن موضوع است؛ بهگونهای که حتی راه صاحب جهل مرکب برای آشنا شدن با موضوع از ما بسیار کوتاهتر است. شاید بتوان این جهل را فراتر از جهل مرکب، جهل معکوس نام نهاد.
زندگی اکنون ما در شهر خصوصیاتی دارد؛ بسیار هم از بسیاری خصوصیاتش رنج میبریم، اما در پس ذهن خود تصور میکنیم اینها ویژگیهای لازم و اجتنابناپذیر زندگی هستند، آیا میتوان اشارهای به برخی مختصات شکل زندگی در دفاع مقدس داشت که بتواند راهگشای ما در نزدیک شدن به سبکی نو در زندگی شود؟
· مراجعه یا بازگشت به رویدادی که ـ در شأن و ظرفِ زمان وقوعش ـ در گذشته رخ داده از موضع و منظرِ اکنون امکانپذیر است؛ اما این رجوع و بازگشت معالواسطه و ذهنی است و بازگرداندن عین واقعه ناممکن است. رجوع به گذشته، اکنوننگریِ امر سپری شده است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.