اگر بخواهیم شیخ اجل سعدیعلیهالرحمه را مانند هر بزرگ دیگری بشناسیم، باید براساس دو عامل این روند را طی كنیم؛ یكی مدرسه و یكی محیط. من گاهی به دیگران میگویم كه: بگو در چه مدرسهای درس خواندهای تا بگویم تو چه كسی هستی. مدرسه برای شناختن شخص مهم است. اینكه از چه مدرسهای فارغالتحصیل میشود و بعد در چه محیطی زندگی میكند، دارای اهمیت است. مدرسه و محیط هر دو عامل تعیینكننده هستند و محیط كمی فراتر از مدرسه هست و گاهی ممكن است بین محیط و مدرسه تعارض باشد. من به طور اجمال عرض میكنم كه محیط یك اقتضائی دارد و مدرسه یك اقتضائی دارد. حالا بعد ببینیم كه آیا انسان محصول محیط و مدرسه هست یا نه، یك عامل دیگر هم این وسط هست.
شیخ سعدی نهتنها یکی از ارجمندترین ایرانیان است، بلکه یکی از بزرگترین سخنسرایان جهان است. در میان پارسیزبانان یکی دو تن بیش نیستند که بتوان با او برابر کرد. و از سخنگویان ملل دیگر هم از قدیم و جدید و کسانی که با سعدی همسری کنند بسیار معدودند.
شاعر صدای زمانه است. زمانه صورتهایی دارد که در مهمترین ارکانش بروز مییابند. پادشاه و حکومت وجهی از دوران است؛ فیلسوف متجلیکننده عقلِ عهد و عارف نمایانگر قلبِ عصر است... و بر همین منوال هر رکنی وجهی را نشان میدهد.
آثار سعدی همانند دریایی پهناور است. در دریا صورتهای گوناگون میتوان خوض و غور کرد: یکی برای مروارید به عمق دریا میرود، یکی در سطح دریا کشتی میراند، یکی در دریا ماهی میگیرد و یکی در نزدیکی ساحل شنا و آبتنی میکند. وضع گلستان و بوستان نیز اینچنین است. در این دو کتاب، هر کسی به فراخور حال خود دنبال غنیمت و بهرهای تواند بود.
طنز در گذشته با مطالب اخلاقی مربوط بود، اما در زمان ما به حوزهی سیاسی انتقال یافته است. همهی شاعران کم و بیش اهل طنزند، اما کلام سعدی تقریباً سراسر طنز است. به خصوص در طیبات و قصاید هزل هم داشته است، اما نباید طنز را با هزل یکی بدانیم. در گلستان خواندهایم که:
«غالب گفتار سعدی طربانگیز است و طیبتآمیز و کوتهنظران را بدان علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست، و لیکن بر رأی روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است پوشیده نماند که درّ موعظههای شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت درآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند.»
از همان روزی که نظام آموزشی جدید جایگزین مکتبهای قدیم شد، قدم در راهی نهادیم که پایان آن بیگانگی با آموزگار عشق و اخلاق بود. سیاست جدید چنین اقتضا میکرد و ما که از خود بیگانه شده بودیم اهمیتی نمیدادیم که چه پیش خواهد آمد. فقط میخواستیم پیش برویم، از روزگار نهضت مشروطه دغدغهی اصلی ما ترقی بود، باید میدویدیم تا به فرنگان برسیم و نمیشد زیر بار دین و حماسه و اخلاق و ادبیات و تصوف و عرفان و عشق و جوانمردی، دوید؛ ناچار بودیم هر باری را که سنگین به نظر میرسید، به زمین بیندازیم و اولین باری که انداختیم گلستان بود، دیری نگذشت که شاهنامه هم افتاد و... حالا فقط حافظ مانده است، شاید هم من تصور میکنم که مانده است.
افصح المتکلمین مصلحالدین سعدی در گفتار ادبی خود -و مشخصاً در طنز سیاسیاش- جایگاه خاصی را به درویش اختصاص داده است. طنز سعدی بیشتر در گلستان و طنز سیاسیاش بیشتر در باب اول گلستان حضور و ظهور دارد.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.