شاعر صدای زمانه است. زمانه صورتهایی دارد که در مهمترین ارکانش بروز مییابند. پادشاه و حکومت وجهی از دوران است؛ فیلسوف متجلیکننده عقلِ عهد و عارف نمایانگر قلبِ عصر است... و بر همین منوال هر رکنی وجهی را نشان میدهد.
سعدی در زمان و مکانی بالید که شعر مهمترین و صافترین ظهور و بروزش بود. اتفاقاً در انواع نظم و نثر ذوق آزمود و در هر مورد از عهده برآمد؛ طوری که هنوز با غزلهایش بر موی عشق شانه میکشیم و با مرور نثرش راه زبان خویش را میگشاییم.
او از هر دری سخن گفته؛ در گلستان «سیرت پادشاهان» را ثبت کرده، در بوستان باب«عدل و تدبیر و رأی» را گشوده و رسالهی نصیحتالملوکی را هم به او منسوب کردهاند. با این حال مشهور است که اهل مدح سلاطین نبوده و کمتر گرد ستایش قدرتمندان گشته. پس هرچند بیجا نیست اگر از نسبت وی با سیاست بپرسیم اما به هر حال آشکارا سؤال سادهای پیش رو نداریم.
زیرا او بهعنوان وزیر یا دبیر نصیحت ننوشته و در گلستان و بوستان هم صرفاً یک حکیم اخلاقی نیست. هر چند سنت نصیحتنویسی و باببندیهای معمول در ساختار کتب اخلاقی در نوشتهاش به چشم میآید، ولی او شاعر است و شاعر حتی در مقام تعلیم نیز نسخهپیچ نیست. مقام شعر مقام آشکار شدن حقیقت است. به این معنی که مثلاً هنگام نوشتن تعلیم، جای تعلیم را معین میکند. منظور این نیست سعدی که فارغ از زمان و مکان حکمهای ازلی و انتزاعی بدهد؛ شعر سعدی در ناکجا نیست، برعکس چنان مقید به مکان است که جای چیزها را معلوم میکند. به همین خاطر است که گاه گمان میکنند تناقض گفته.
مرد اخلاقی تربیت را مفید میداند و قاضی براساس قاعده مجرم را به حکم مجازات میسپارد. اما سعدی از میان دو گناهکار یکی را شایسته تربیت میداند و دیگری را مستحق حد فرض میکند. به همین نسبت در بحث از سیاست حد و حدود شاه و اطرافیان را باز مینماید. از این رو تعجب نکنیم که جایی توصیه کرده با حکم شاه موافقت کنیم. و در جای دیگری تقرب به شاه را مایهی دردسر میداند. اینها تناقضگویی نیست بلکه گفتن هرچیز در جای خود به دور از کلیگویی است.
با این همه بعضی ادبیات تعلیمی را شاید به خاطر تفاوت با ادبیات اجتماعی متهم به کلیبافی و خونسردی در قبال مسائل و مصائب مردم میکنند. در دورهی جدید از نویسنده میخواهند درد اجتماع را شرح دهد و مظالم را باز گوید. شاعر قدیم هم ظلم را باز میگفت اما مایهی اصلی تفاوت ادبیات قدیم و جدید به تفاوت دو عالم باز میگردد.
«هگل» که انسان جدید را آزاد میپندارد در نگاه به گذشته بیش از هرچیز به نقش آنتیگونه در نمایش «سوفکل» نظر داشت. سوفکل در نمایش خود زنی را تصویر کرده که علیه ظلمی که ظاهراً غیرقانونی نیست و موجه بوده خشم گرفته و در این کار تا جایی پیش رفت که با به دار آویختن خود شاه را مفتضح کرد. کار سوفکل بهجا بود. زیرا زمانش رسیده بود که قانونِ ظاهرالصلاح آتن را به انتقاد بگیرند. «آریستوفان» کمدینویس یونان هم در «زنبوران» و چند نمایش دیگر ظاهرگرایی مردمی که به قوانین توخالی مباهات میکردند را مایهی استهزا دانسته بود. زیرا پیش از آریستوفان و حتی سوفکل، شاعری چون آیسخلوس نوید عدالت و دادگاه و قانون را داده بود. او در نمایش«الاهگان انتقام» به چند مرد آتنی نقش قضاوت را سپرده بود تا مجازاتها براساس قضاوت شورایی رسیدگی شوند. مردم آتن در ادامهی کار همین قاعده خوب را وسیلهی سوءاستفاده قرار دادند. از این رو خاطر نگرانی سوفوکل، کجروی در قانون بود و آریستوفان که دید سوءاستفاده از قانون بیخ پیدا کرده کمدی را برای نقدش برگزید.
درست است که ساختار شهری در یونان باعث شده بود که مرد آتن بتوانند برای مدتی از چیزی شبیه به دموکراسی و دادگاه آزاد بهرهمند شوند. دموکراسی و قانون آتن خوب یا بد وضع خاصی را رقم میزد که در ایران و سایر کشورهای وسیع ممکن نبود. ممکن نبود کسی بتواند مرم ایران را از هند تا افریقا جمع کند و از آراءشان خبر بگیرد.
هگل در بازخوانی از یونان و نمایش آنتیگونه طرح انسانی را میدید که رفتهرفته برای آزادی و مسئولیت آن یعنی مشارکت در امر سیاسی و قضا مهیا میشد. او در مقابل، مردم شرق ـ هند ـ را محروم از آزادی دانسته. فعلاً نمیخواهیم در طرح هگل چونوچرا کنیم. همین قدر کافی است بدانیم زندگی آتنی و زندگی شرقی متفاوت بودهاند و هر کدام باید در جای خود بررسی شوند.
سعدی دستِکم در نظم و نثر خود میان شاه خوب و شاه بد تفاوت قائل شده و با این کار خود را تبرئه کرده و نشان داده نقد کسانی که مردم ایران قدیم را به شاهپرستی متهم میکنند بی مورد است.
جمله «شاه سایهی خداست» در شعر ما جایی نداشته است. میدانیم «فردوسی» در شاهنامه داستان شاهانی را آورده که به موجب بیعدالتی و بیکفایتی مستوجب ملامت بودهاند. عبارت «شاه سایه خداست» همانقدر که منزلت حاکم را محکم میکند، وظیفه او را نیز تعین میکند. طبق منطق جملهی یاد شده پادشاه موظف است صفت ربی و پروردگاری داشته باشد و از مردم و احوال آنها خبر بگیرد و در تربیت و رفاه ایشان بکوشد. از یاد نبریم که پادشاه در برخی موارد استعاره از خداست. همانطور که در ادبیات ما، هرچیز در جهان فانی نشانه و علامت حقیقتی در عالم باقی است پادشاه نیز گاه اشارتی است به حقیقت حکم، که از آن حضرت حق است.
با این همه علم و اخلاق وقتی در کلام شاعر میآید تبدیل به مادهای برای صورت شعر میشود. وگرنه نظم و نثری خشک باقی میماند. شاعر با زبانآوری سخن را شاداب و روشن و در کار میکند. در زبانِ روشن، قص و ثمین جدا میشوند و همتها به قوت کلام قوام مییابند. اگر با زبان شعر انس بگیریم صاف و عالیهمت میشویم و در اولین قدم راه همسخنی را مییابیم و برای فهم دیگری حاضریراق میشویم. این کار به تنهایی، نه تنها ما را برای همدلی آماده میکند بلکه اصلاً دروازهی همسخنی است. زیرا زبان شعر که زبان داد و دهش و لطف است بیش از هر زبان دیگری آدمی را مهیای لطف میکند.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
مقایسهای میان «گلستان» و «اخلاق ناصری» در شیوهی آموزش فضایل اخلاقی*
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.