آیا میتوان برای مردمسالاری دینی در تجربهی سیوچند سالهی انقلاب اسلامی سیر تطوری در نظر گرفت؟
حتماً میتوان گفت ایدهی مردمسالاری اسلامی از آغاز انقلاب تا به امروز رو به پیشرفت بوده است. دلایل مختلفی هم برای این امر وجود دارد. یکی از دلایل آن به لحاظ نظری این است که در سالهای پیش از انقلاب، در حوزهی علوم سیاسی با نگرش اسلامی و بومی وضع مناسبی نداشتیم. در واقع، مقولهای به نام دانش سیاسی اسلامی، علیرغم اینکه در دورههای میانهی تاریخ اسلامی از سابقه و پیشینهی قوی و خوبی برخوردار بود، در دورههای متأخر دچار انحطاط شده بود.
مخصوصاً از دورهی قاجاریه به این سو که از طرفی با تهاجم فکری و فرهنگی غرب روبهرو شدیم و از طرف دیگر، اشتیاقی توسط برخی از عناصر داخلی نسبت به تمدن جدید و دانشهای این تمدن به وجود آمده بود؛ از جملهی آن، تأسیس مدرسهی علوم سیاسی بود که بعداً در سال 1313 به دانشکدهی حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران تبدیل شد و باعث شد دانش سیاسی غربی در کشور ما ترویج شده و دانش سیاسی اسلامی بهطور کلی به حاشیه برود.
اما انقلاب اسلامی نمایانگر یک فعل سیاسی با خمیرمایهی اسلامی قوی به رهبری امام خمینی (ره) بود و بعد از این فعل سیاسی، تبیینهای نظری آن شروع شد. غالباً هم انقلابها همینطور هستند یعنی انقلابی به دلایل مختلفی اتفاق میافتد و بعد از آن، بینش مربوط به انقلاب تبیین شده و توضیح داده میشود. در جمهوری اسلامی هم این اتفاق افتاده است. در سالهای پس از انقلاب، با هجمههایی که از سوی غربیها صورت گرفت مبنی بر اینکه فلسفهی انقلاب ایران، مارکسیستی است و نه اسلامی، گروهی از پژوهشگران داخلی به این صرافت افتادند که این مسئله را مورد پژوهش قرار دهند و اصولی را برای تبیین نظری انقلاب تولید کنند. مثلاً با بررسی سخنان امام (ره) و دیدگاههای ایشان شروع کردند به تبیین این مسئله که پشتوانهی فلسفی انقلاب اسلامی حکمت متعالیه است؛ چون امام (ره) صاحبنظر و حکیم متعالیه بوده است و استخراج ریشههای فلسفی انقلاب ایران از حکمت متعالیه یا طرح ایدههایی مثل سیاست متعالیه، چون مردمسالاری ایران، مردمسالاری متعالیه است. متعالیه که میگوییم یعنی همان الهی و اسلامی.
این سیاست متعالیه، یک حکمت متعالیه و یک فقه متعالیه و یک اخلاق متعالیه میخواهد که پشتوانهاش باشند. بنابراین این مسئله بهصورت طبیعی زمان نیاز دارد و ما امروز میتوانیم این نقاط عطف را در طول این سیوچند سال نشان بدهیم که به لحاظ دانشی چه مراحلی را پشت سر گذاشتهایم. تنها چند سال است که رشتهی مستقل اندیشهی سیاسی اسلام در سطح فوق لیسانس در دانشگاهها شکل گرفته است. این دانش، از دانشهایی است که میتواند این نظریه را برای ما توضیح دهد و تبیین کند.
غایت مردمسالاری دینی در جامعهی ما چیست؟ و چگونه این نظریه ما را به آن غایت خواهد رساند؟
امروزه چه ما بپذیریم یا نپذیریم، با توجه به ابزارهای قدرت در اختیار دولتها، هر سیاستی که دولتها در پیش بگیرند بلافاصله بر زندگی مردم تأثیر میگذارد. یعنی جامعهی امروز بهگونهای شده است که زندگی افراد از تولد تا مرگ تحت تأثیر تصمیمگیری دولتها است. اکثریت مردم ایران دغدغههای دینی و اخلاقی و ارزشی دارند. سیاستهایی که دولتها در دورههای مختلف در این عرصه در پیش گرفتهاند بلافاصله بر زندگی مردم تأثیر خودش را میگذارد. هر تصمیمی که دولتها میگیرند، متناسب با اهدافی است که مدنظر دارند. پارلمانها هم همینطور هستند. وقتی پارلمانها قانونگذاری میکنند متناسب با آن اهداف است. مثلاً در نظام اداری یک کشور اگر افراد مجبور بشوند برای انجام کارشان رشوه بدهند، خب این نظام افراد را از زندگی متدینانه خارج میکند. وقتیکه این نظام اداری سالم باشد نیز همینطور است. یعنی اگر در یک نظام اداری سالم، فرد دروغ بگوید یا رشوه بدهد کارش مشکل پیدا میکند. لذا مردمسالاری اسلامی باید به شکلگیری نظام اداری و تصمیمها و قانونگذاریهایی منتهی بشود که به سبک زندگی متدینانه در جامعه منجر میشود.
مردمسالاری اسلامی با دموکراسیهای سکولار در چهار جهت اساسی متفاوت است. یکی در عرصهی کارگزاران و رهبران و نهادها است. مثلاً در مردمسالاری اسلامی، نهاد ولایت فقیه وجود دارد که ادامهی نهاد امامت در تفکر اهل بیت (علیهمالسلام) است. کارگزارانی هم که در این نظام به کار گرفته میشوند باید دارای شرایط خاصی باشند که به فرمایش حضرت علی (ع) غیر از تخصص باید به لحاظ عقلی و دیانت هم قوی باشند، یعنی متخصص و متدین و عاقل باشند. تفاوت دوم مربوط میشود به این موضوع که علاوه بر منابع تجربی -که جزء دستاوردهای بشر محسوب میشوند- از مبانی و منابع دینی و وحیانی نیز در مردمسالاری اسلامی استفاده میشود. یعنی برای کارگزاران و بانیان مردمسالاری اسلامی، وحی و قرآن و حدیث، معتبر و دارای حجیتاند و بهعنوان منابع معرفتی مورد استفاده قرار میگیرند. تفاوت سوم مربوط میشود به نمادهای ظاهری در این دو نوع سیاست؛ و تفاوت چهارم اهداف و غایات است که در این دو نوع نظام سیاسی متفاوت است. در نظام مردمسالاری اسلامی هدف اصلی قرب الهی است. یعنی همه مقصدشان خدا است. بقیهی اهداف متناسب با این مقصد باید تنظیم شود. یعنی اگر دنبال آزادی و عدالت و امنیت و رفاه هستیم، همهی اینها باید با جهتگیری توحیدی و الهی تنظیم شود. یعنی ما دنبال آزادی هستیم برای اینکه مردم بتوانند بهتر خدای متعال را عبادت کنند.
در واقع، یک نظام مردمسالاری اسلامی میخواهد فضایی را آماده کند که در آن فضا، متدینانه زندگی کردن بهصرفه باشد. اما در یک نظام غیرِدینی یا ضددینی مسئله اینگونه نیست. آنجا هیچ دغدغهای وجود ندارد برای اینکه برای افراد فضایی فراهم شود که بتوانند به عبادت بپردازند و بخواهند به خدای متعال نزدیک شوند.
در این عرصه چه نقشی برای مردم در نظر گرفته شده است؟
امام خمینی (ره) نظریهای به نام نظریهی دو فطرت دارند که در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» بیان شده است. آنجا میفرمایند که مردم بهطور کلی به لحاظ افکار و اندیشهها، در دو گروه قابل تعریف هستند. یک دسته، آن کسانیاند که تربیت دینی یافتهاند و شاخصههای عقلانیت را بر فکر و جان خودشان حاکم کردهاند. ایشان در آن کتاب، 75 شاخص برای عقلانیت و عقلگرایی ذکر کردهاند. اما یک کسانی هم هستند که از تربیت دینی بهدور هستند و بیشتر شاخصههای مربوط به محرکهای غریزی و شهوانی و محرکهای غیرِالهی در وجودشان تقویت میشود که برای اینها هم 75 شاخص ذکر کردهاند. در رابطهای که میان مردم با رهبران به نام رابطهی امام و امت شکل میگیرد، آن شاخصهای عقلانیت است که تقویت میشود. برای همین است که در قرآن کریم میفرماید که انبیاء آمدهاند تا اندیشهها و انگیزههای مردم را اصلاح کنند تا اینها خودشان بر پا دارندهی قسط و عدل بشوند. آیهی شریفه، یکی تعبیر «یزکیهم» را به کار میبرد که به معنی آن اقداماتی است که یک رهبر الهی برای اصلاح انگیزههای مردم انجام میدهد و یکی هم تعبیر «یعلمهم الکتاب و الحکمه» که به معنی مجموعهی اقداماتی است که رهبران الهی برای اصلاح اندیشههای مردم انجام میدهند. اگر این دو اتفاق بیفتد، امت شکل میگیرد. شاخصهی امت این است که با امام همه در یک جهت و در یک مقصد حرکت میکنند یعنی مقصدشان الهی میشود. آیهی شریفهای که امام (ره) خیلی بر آن تأکید میکردند همین بود که خدای متعال ما را تنها یک موعظه کرده است که شما چه گروهی میخواهید حرکت کنید و چه فردی، این موعظهی من را بشنوید که برای خدا حرکت کنید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرادَی».
بر این اساس است که در تعالیم اسلامی، امت وظایفی پیدا میکند. یکی از وظایفش بحث نظارت عمومی و همگانی است که در فقه با عنوان امر به معروف و نهی از منکر بیان میشود، که در حد تذکر زبانی تکلیف همهی اعضای امت است. اما اگر از حد تذکر زبانی بخواهد فراتر برود دیگر جزء اختیارات امام و رهبر میشود. رهبر است که به امت میگوید که اینجا ما میخواهیم یک امر به معروف بکنیم. یکی از مبانی انقلاب اسلامی هم همین است؛ یعنی امام (ره) انقلاب را با همین احیای امر به معروف و نهی از منکر انجام داد. اما حالا که نظام اسلامی تأسیس شده است، امت وظیفهی خودش را در حوزهی نظارت عمومی و همگانی -چه در ارتباط بین خود مردم و چه در ارتباط بین مردم و دولت و کارگزاران- باید از طریق امر به معروف و نهی از منکر نوشتاری و گفتاری ادامه بدهد. این امر باعث میشود که دین در جامعهی اسلامی همیشه بزرگتر از دولت باشد؛ یعنی دین مشرف بر دولت است و نه برعکس. برای همین است که وقتی مردم فردی را برای رئیسجمهوری انتخاب میکنند، نهایتاً رهبر است که حکمش را امضا میکند؛ چون دین بالاتر از فضای عمومی است. این مبنایش بر میگردد به اینکه دین در فرهنگ اسلامی، مشرف بر سیاست است. دین بزرگتر از دولت است و دولت باید خودش را با دین و ارزشهای دینی تطبیق دهد.
هر قدر هم که از انقلاب گذشته، توانستهایم در کنار آن اصلاح انگیزهها، اصلاح اندیشهها را هم داشته باشیم. منتهی باید حواسمان باشد که رقبای ما هم همین کار را میکنند. یعنی نظامهای تربیتی و رسانهها و فرهنگهای بیگانه، در همین عرصه مشغول هستند؛ چیزی که رهبری به عنوان تهاجم فرهنگی و حتی بعدتر بهعنوان ناتوی فرهنگی از آن یاد کردند مربوط به همین حوزه میشود. وقتی نظام دینی و امام مسلمین میخواهد یک نظام اندیشگی و انگیزگی خاص را حاکم کند و آن نیروهای مهاجم میخواهند یک نظام دیگری را حاکم کنند، اینجا یک جنگ نرمی به وجود میآید. منویات مقام معظم رهبری در سالهای اخیر از قبیل اسلامیسازی علوم انسانی و بحث جنبش نرمافزاری و تولید علم یا تأکیداتی که ایشان به حوزههای علمیه داشتند که به مباحث مربوط به فقه سیاسی و حکومتی پرداخته شود، مربوط به این قسمت است. اگر ما در این حوزهها دچار ضعف شویم، آن فرهنگ مهاجم است که در این جنگ نرم پیروز میشود. اما اگر ما به وظایف خودمان عمل کنیم و بتوانیم علوم انسانی خودمان را با توجه به رویکرد و رهیافت اسلامی مورد بازسازی و تکمیل قرار بدهیم و به نیازهای معرفتی نظام اندیشگی و انگیزگی خودمان پاسخ دهیم، در این جنگ پیروز میشویم.
آیا میتوان بهواسطهی ایدهی مردمسالاری دینی، ساختارهای کنونی نظام سیاسی غربی را تغییر داد و به ساختاری متناسب با آن دستیافت؟
این کار در گرو پیشرفت ما در حوزهی علوم انسانی و مخصوصاً علوم سیاسی است. فعلاً ما در زمینهی علوم سیاسی دچار کمکاری هستیم. یعنی نه وزارت علوم سرمایهگذاری مناسبی کرده و نه از مجموعههایی که دارند علوم سیاسی اسلامی و بومی تولید میکنند، حمایت کافی میشود. سالها است که در قم ایدهی سیاست متعالیه را مطرح کردهایم و همایشهایی برگزار شده و پروژههای مختلفی نیز انجام شده است. اما حمایت تعریفشدهای تا کنون از این حرکت صورت نگرفته است. یا مثلاً بحث اصلاح در علوم انسانی و مخصوصاً علوم سیاسی با کندی زیادی صورت میگیرد و با موانع زیادی روبهرو است. وقتیکه میخواهیم یک مجموعه اصلاحات ساختاری انجام بدهیم و ساختارهای سیاسی متناسب با نظریهی سیاست دینی خودمان را ایجاد کنیم که متناسب با مسائل بومی ما هم باشد، باید از یک پشتوانهی کارشناسی قویای برخوردار باشیم. ولی در اصل انجام و اقدامش من مشکلی نمیبینم اما باید زیرساختهایش را فراهم کرد.
در بحث اصلاح ساختارها، باید گفت انسان یک موجود مختار است. مختار یعنی اینکه میتواند در سر دوراهیها هر کدام از راهها را که بپسندد، انتخاب کند. این اختیار از اندیشه و از انگیزهاش جهت میگیرد یعنی هر قدر دانشش بیشتر باشد راههای بیشتری را برای انتخاب مهیا کرده و با توجه به انگیزهاش، یکی را برای رفتن انتخاب میکند. اگر همهی مردم فقط یک نوع نظام سیاسی را بشناسند؛ خب اصلاً اینجا دیگر تنوعی شکل نمیگیرد اما وقتی که تنوع در نظامهای سیاسی پیش میآید، بحث انتخاب مطرح میشود. اینجا است که اختلاف شکل میگیرد. یکی میگوید از راه اول برویم و دیگری میگوید از راه دوم برویم. ما گفتهایم که هر راهی که طرفداران بیشتری دارد، از آن راه برویم. چون در هدف اشتراک بیشتری وجود دارد چرا که مکتب است که هدف را تعریف میکند. حالا اگر یک جامعهای دینی باشد هدف آن را دین تعیین میکند. افراد مختلفی مدعی میشوند که ما شما را بهتر میتوانیم به آن هدف برسانیم. بنابراین این یک امری است که به انسان بر میگردد. انسان در تأثیر از علم و ادراک و دانش و انگیزههای خودش است که میتواند مسیرهای مختلف را پیشنهاد دهد و طی کند. هرقدر آگاهی و معرفتش بیشتر شود تلاش و اقدامش برای دخالت در سرنوشت خودش هم بیشتر میشود. اینجا دموکراسی بهعنوان یک روش و بهعنوان یک ابزار میتواند این اختلاف افکار و اختلاف سلیقهها و اختلاف جهتها را ساماندهی کند و از وقوع نزاع و تنش در جامعه جلوگیری کند و در اسلام هم مشکلی در این حد با آن وجود ندارد. در واقع، این یک امر عقلایی است. غیر از اینکه فواید دیگری هم میتواند داشته باشد.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
تحول تاریخی نظریهی جمهوری اسلامی
زمینه و زمانهی مردم سالاری دینی ایران
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.