معلم: تعلیم و تربیت بسیار سرراستتر و سادهتر از آن تصویر تودرتویی است که شما فیلسوفان تعلیم و تربیت، رنج ترسیم آن را بر خود هموار میکنید. به راستی چرا باید آب صافی که من، خود و شاگردانم را در آن به وضوح میبینم، با تقلای هستیشناختی یا معرفتشناختی شما گِلآلود بشود؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:اندک تأملی در این تصویر صاف و ساده، آشکار میسازد که چه مفروضات درشت و پیچیدهای در پس آن لانه کردهاند.
معلم:مگر تعلیم و تربیت چیست جز اینکه معلمی میخواهد مطالبی را به دانشآموزان بیاموزد و سپس برای اطمینان از اینکه آموخته است یا نه، از او سؤالهایی را در مقام ارزشیابی بپرسد؟ آیا برای خوردن چنین لقمهی کوچکی، باید پای لرزههای هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی و بافتههای فیلسوفانهای از این دست نشست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:آری گاه لقمهای کوچک، و حتی قطرهی آبی که در گذر مناسب خود نمیرود، میتواند تنی را به لرزهی پیاپی بیفکند و بسا که جانی را بستاند. در هر اقدام سادهی تو بهعنوان یک معلم، لایههای نامحسوسی، از پیش جا خوش کردهاند چنانکه از هر لایهای فیلسوفی میتواند سر برآورد و سخنی با تو بازگوید.
معلم: چرا مسئله را پیچیده میکنی! من معلمم، میروم سر کلاس و درس گفتن را آغاز میکنم، به همین سادگی.
فیلسوف تعلیم و تربیت: اما تو در همین قدم اول، سقراط را رودرروی خود خواهی دید؛ زیرا باید مشخص کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با پرسیدن. کمی آن طرفتر، دیویی را ملاقات خواهی کرد؛ زیرا باید او را هم قانع کنی که چرا درس را با گفتن آغاز میکنی و نه با مسئله. هر یک از این مواضع، پیشفرضهای خاص خود را دارند و چنین نیست که «گفتن»، خودِ تعلیم و تربیت باشد، بیهیچ پیشفرضی.
معلم: اما تدریس همین است که من درس بدهم، مگر چارهی دیگری هم هست؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:اگر بگویی که تدریس همین است، آنگاه شبح فیلسوفان تحلیلی را در برابر خود خواهی داشت زیرا اینکه میگویی تدریس همین است که با گفتن آغاز میکنیم، این تنها یکی از چند معنایی است که تدریس دارد و نه آنکه این معنای «خودِ» تدریس باشد، بیهیچ تحلیلی.
معلم:مگر معلمان دیگر همین کار را نمیکنند؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:اگر این سؤال را بپرسی، آنگاه سروکلهی فوکو پیدا خواهد شد که میگوید: «تو میدانی که بهنجار کردن (normalization) چیست؟» میبینی که همین اقدام اول تو که میخواهی مانند معلمان دیگر، درس خودت را بدهی، لایه زیرینی دارد که جریان بهنجار کردن افراد است و تو داری چنین کاری را انجام میدهی. اکنون خواهی دید که تصور اول تو تا چه حد سست بوده که فکر میکردی صاف و ساده با خودِ تعلیم و تربیت سروکار داری، بیهیچ چارچوبی.
معلم:مگر میتوان چارچوب نداشت؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:خوب میبینم که سؤال تو شکل فلسفی پیدا کرده است. اینبار با دریدا روبهرو خواهی شد. او به تو خواهد گفت: «نه، نمیتوان چارچوب نداشت، اما میتوان هر چارچوبی را ساختزدایی کرد؛ زیرا هر چارچوبی به نحوی چیزی را به پیرامون میافکند و چیز دیگری را در کانون قرار میدهد.» به این ترتیب، میبینی که نمیتوانی چارچوبی را که در آن قرارداری، ظرف واقعی تعلیم و تربیت بدانی، بدون فکر کردن به هیچ بدیلی.
معلم:من چگونه میتوانم به چارچوب جایگزینی فکر کنم؟ من خودم روزی شاگرد معلمی بودهام که همین کارها را میکرده است.
فیلسوف تعلیم و تربیت:اکنون نوبت رویارویی تو با فیلسوفان انتقادی است. آنها به تو خواهند گفت که کار معلم تنها این نیست که در چرخهی ثابتی بگردد و به بازتولید آنچه از پیش بوده بپردازد، بیهیچ نقد و نظری.
معلم:تو را به خدا بس کن! با این همه فیلسوف که من سرگیجه میگیرم، پس کی باید درس را آغاز کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:نه لازم نیست سرگیجه بگیری، تو میتوانی درس مورد نظرت را آغاز کنی، اما میبینی که نمیتوانی آن را خودِ تعلیم و تربیت بدانی، بیهیچ واسطهای و بیهیچ نیازی به اندیشیدن.
معلم:بالاخره از نظر شما من مجاز هستم بهعنوان معلم تدریسم را شروع کنم؟
فیلسوف تعلیم و تربیت:بله البته، تو باید بهعنوان معلم به کار خود برسی، اما نه صاف و سرراست و بیهیچ تشویشی.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.