تلقی دانش بهمثابهی سرمایه، آن هنگامی که در چنگال سرمایهداران و در کام سرمایهداری میچرخد و بلعیده میگردد، ظاهراً امری بدیهی بهنظر میرسد، اما چرا و چگونه باید دانش در سلطه و سیطرهی سرمایه قرار گیرد. بهراحتی میتوان گفت آن هنگام که دانش سرمایه شود. طبیعی است که کنازان وقتی به دنبال چیزی میگردند که بتوان آن را در خدمت پول قرار دهند و بهعبارت دیگر پولسازی کند. دانش نیز از جمله امور سببساز برای پولسازی در عصر جدید است.
اقتصاد مثل هر مفهوم و کلمهی دیگر، هم دارای مرتبه و حالتی اصیل است و طنینی از اصالت در آن وجود دارد و هم یک مرتبهی تنزلیافته دارد؛ یعنی یک نسخهی مثالی و یک حالت سقوطکردهدارد. اقتصاد از آنرو لازم آمده که امری محقق نشده است. اگر به ریشهی عربی اقتصاد توجه کنیم ـاکنون دربارهی علم اقتصاد سخن نمیگوییمـ میبینیم که ریشهی اقتصاد «قصد» است.
تاریخچهی نظریهی ارزشـکار
نظریهی ارزشـکار یکی از اصلیترین ایدههای مربوط به اقتصاددانان کلاسیک است. گرچه ردپای این نظریه در اندیشهی اقتصادی ماقبل کلاسیک ـاز ارسطو[1] تا جان لاکـنیز ردیابی شده است،[2] «دیوید ریکاردو» اولین اقتصاددانی است که به صورتبندی متمایز این نظریه مبادرت ورزیده است. کارل مارکس اما، با عاریت گرفتن این نظریه از اندیشهی ریکاردو و سایر اقتصاددانان کلاسیک همعصر خویش، جامهی دیگرگونی بر تن آن پوشانید و سپس در ذیل بنایی یکسره متفاوت از دستگاه اندیشهی کلاسیک به کارش گرفت.[3]
پیشتر از آنکه بخواهیم یا ضروت داشته باشد، تعریفی از علم اقتصاد جدید یا شرایط علم شدن اقتصاد یا ظهور نظریات اقتصادی یا تبیینی از چگونگی به مقام تحقق رسیدن دانش اقتصاد در جامعه، ارائه دهیم و احتمالاً علم اقتصاد دینی تولید نماییم. باید بدانیم علم اقتصاد (نه معرفتی با ویژگیهای اقتصادی) چه نقش و جایگاهی در فهم ما از جهان داشته است. در این نگارش قصد داریم این مهم را با توجه به دو مبحث پیگیری نماییم.
مقدمه
چندی است نسبت فرهنگ و اقتصاد در فضای آکادمیک اروپا و امریکا مطرح شده و نظریههایی در این رابطه تدوین گشته است. بازتاب این نظریهها در ایران، مباحث اقتصاد فرهنگی، اقتصاد هنری و امثال آن است. این مباحث از چندی پیش ادبیات خاصی در فضای زبان فارسی شکل داده است. در این نوشتار میکوشم به مبانی این مباحث از منظر فلسفی بپردازم.
مقدمه
دولتهای مختلف تلاش میکنند با بهکارگیری راهکارهای اقتصادی مستخرج از گرایشهای مختلفی از دانش اقتصاد که تجویزاتی را در اقتصاد بخش عمومی انجام میدهند، اقتصاد کشور را در مسیر رشد قرار دهند. مردم و بهویژه نخبگان و تحصیلکردهها نیز در سطح خرد تلاش میکنند با بهکارگیری آموزههای دانش اقتصاد، زندگی شخصی خود در بعد اقتصادی را بهبود بخشند. این آموزهها در سطح عمومی، کمابیش توسط رسانههای جمعی و گروهی و در سطح اختصاصیتر توسط دانشگاهها و آموزشگاههای مختلف کسب و کار در اختیار مردم قرار میگیرند. با این حال، امروزه مشکلات اقتصادی از اهم مشکلاتی است که گریبانگیر مردم و دولت است. این نوشتار به دنبال بررسی علل مرتفع نشدن این مشکلات از منظر کارآمدی یا ناکارآمدی دانش اقتصاد است.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.