یکی از اوصافِ بشرِ معاصر این است که زندگیاش چنان با ژورنالیسم پیوند خورده است که بهسختی میتواند بدون آن زندگی کند. به تعبیری میتوان گفت که این ژورنالیسم است که شیوهی نگریستنِ ما به خودمان، به دیگران و به جهان را شکل میدهد و در واقع، این گزارشهای ژورنالیستها است که واقعیتهای مشترکِ ما را برمیسازد.(وال-یورگنسن و هانیچ[1]، 1389، ص 9) بنابراین ژورنالیسم صرفاً یک حرفه در کنارِ سایرِ حرفهها نیست، بلکه نسبت خاصی است که انسان با پدیدهها برقرار میکند و با برقراری این نسبت، بهشیوهای خاص به آنها نگاه میکند و دربارهشان حرف میزند. بهعقیدهی من، میتوان «نسبتِ ژورنالیستی با پدیدهها» را با اصطلاحِ «تفکرزدایی» توصیف کرد.
نسبتِ ژورنالیستی با پدیدهها تفکرزداست؛ زیرا ژورنالیسم در سطحیتِ ایدئولوژی درمیماند و به ژرفای پدیدهها راه نمیبرد. اگر به تاریخ ژورنالیسم نگاه کنیم، درمییابیم که فراگیرشدن ژورنالیسم در قالب روزنامهنگاری بعد از قرن هجدهم، با ایدئولوژیکشدنِ آن و انقیادش در دستانِ سیاست قرین بوده است. به تعبیر بارنهاست و نرون[2] (1389، ص 35): «پیش از فرارسیدنِ قرن هجدهم، روزنامهها توجه چندانی به مخاطبانِ عامتر، با ملاحظاتِ سیاسی گوناگون، نداشتند. ظهور حوزهی عمومی[3] بورژوایی، روزنامه را که از یک طرف دستابزاری تجاری و از طرف دیگر وسیلهی مجادلات مذهبی بود، به ابزاری دائمی برای تأملات و مناقشاتِ سیاسی بدل ساخت. روزنامه در عصر انقلابهای بورژوایی تبدیل به ابزاری محوری شده بود». در واقع، وجه ایدئولوژیکِ ژورنالیسم، یکی از عواملِ شیوع و رواجِ آن بوده است. به موجب غلبهی این وجه ایدئولوژیک، در نسبت ژورنالیستی با پدیدهها، تفکر که ما را به ژرفای پدیده میرساند، تعطیل میشود و راه برای ایدئولوژی هموار میگردد. بر این اساس ژورنالیسم را میتوان همزاد ایدئولوژی دانست. سرراستترین راه برای نشر ایدئولوژی، نهاد ژورنالیسم است. ژورنالیسم در همهی صورتهای آن، اعم از دیداری و شنیداری و آنالوگ و دیجیتال، پدیدهها را بر وجهی ایدئولوژیک مجسم میکند و دربارهی آنها متناسب با سطحیتِ ایدئولوژی سخن میگوید. تصویری که در ژورنالیسم از پدیدهها عرضه میشود، متناسب با نگاه ایدئولوژیک تنظیم شده و به نحوی دربارهی آنها سخن گفته میشود تا هر چه بهتر و راحتتر توسط مخاطبانِ ایدئولوژیزده به مصرف برسند. فرقی نمیکند که اصحاب ایدئولوژی که سلاح ژورنالیسم به دست گرفتهاند از چه فرقهای باشند: کارگر یا بورژوا، لیبرالیست یا سوسیالیست، مذهبی یا سکولار؛ همهی اینها پدیدهها را چونان مخزنی از انرژی میبینند که باید در خدمت سوخترسانی به موشک ایدئولوژی باشند: باید دربارهی پدیدهها بهگونهای حرف زد (بهگونهای خبر تنظیم کرد، بهگونهای گزارش نوشت؛ بهگونهای مصاحبه گرفت؛ بهگونهای فیلم ساخت و...) که مخاطب با مقاومت کمتری به وجههی نظر گردانندهگان ایدئولوژی گردن بگذارد.
اگر لازمهی تفکر این باشد که آدمی از آمادگی و گشودگی وجودی برای پذیرفتنِ حضورِ «دیگری» برخوردار باشد، ژورنالیسم در نقطهی مقابلِ تفکر قرار خواهد گرفت؛ چراکه ژورنالیسم غایتی جز تصرف در پدیدهها بهمنظور تصرف در اذهان، ندارد. اصحاب ژورنالیسم بر این پندارند که فیالحال حقیقت را در آستین دارند و کافی است آن را با فن بیانِ مناسب مخابره کنند تا در نفوسِ مردمان رسوخ کند. نفی آزادی و نیز نفی وجود مستقلِ «دیگری»، لازمهی نسبت ایدئولوژیکِ ژورنالیستی با پدیدههاست. فنونی که برای مدیریت ژورنالیسم و خبرنویسی و گزارشگری و... به اصحاب ژورنالیسم آموزانده میشود؛ همهگی برای این است که نگاه قالبی مورد پسندِ اصحاب ایدئولوژی، راحتتر و با ظاهر آزادانهتری به مخالب القا شود. لاروشفوکو[4] (1390، ص 31) در قرن هفدهم گفته بود که «آدمی آنگاه که بهسویی برندش، اغلب میپندارد که به پای خود میرود»، و این همان کاری است که ژورنالیسم با آدمی میکند: او را در عین حال که میپندارد از اختیار و آزادی برخوردار است، به جهتِ موردِ پسندِ اصحابِ ایدئولوژی سوق میدهد و بدینترتیب منقادِ وضع موجود میکند. نسبت ژورنالیستی با پدیدهها تفکرزدا است؛ زیرا ویژگی تفکر، ستیهندگی آن علیه وضع موجود است؛ حال آنکه ژورنالیسم، نوعاً در خدمتِ شاعرانهکردن و تثبیتِ وضع موجود است.
گفته شد که ژورنالیسم بیانگر نسبتِ سطحی، ایدئولوژیک، و تفکرزدا با پدیدههاست. بیان نیچهای این سخن این است که حاکمیتِ ژورنالیسم، متضمنِ حاکمیتِ «بسیاران» و «میانمایگان» است. از منظری نیچهای، ژورنالیسم چیزی جز تسلطِ «نویسندگانِ بد» نیست، و نویسندگان بد در نظر وی کسانی هستند که باب میل نابالغان و ناپختگان مینویسند.(نیچه؛ 1389، ص 168) در ژورنالیسم یک پدیده فقط و فقط به یک شیوهی مشروع در نظر مجسم میشود و آن شیوهای است که مرضی فهمِ متعارف و اکثریتِ ناپخته و میانمایهی جامعه باشد. ژورنالیسم از این طریق، راههای دیگرگونه دیدنِ پدیدهها را عملاً نفی میکند. این امر بیانگر خصلتِ تفکرزدای ژورنالیسم است؛ چراکه تفکر مستلزم گشودگی به راههای بدیلِ تجربهی پدیدههاست. تفکر نوعاً خلافآمدِ عادت است، حال آنکه ژورنالیسم بر مدار تحکیم عاداتِ اکثریتِ میانمایه میچرخد. البته سخنگفتن مطابق میل اکثریت میانمایه، ضامن بقای نهاد ژورنالیسم نیز هست. تأمین مالی نهاد ژورنالیسم به این امر منوط است که ژورنالیسم گفتمانهای مسلط را بازتولید کند تا در بازار رقابت بتواند دوام بیاورد. بنابراین ژورنالیسم در یک دور باطل گرفتار است: از یک طرف خود تحت انقیاد گفتمان مسلط اکثریت میانمایه است؛ و از طرف دیگر سرسپردگی اکثریت میانمایه را تحکیم میبخشد.
ژورنالیسم تفکرزداست؛ زیرا از «عجله» خلق شده است. تداومِ بقای ژورنالیسم منوط به این است که حداکثرِ اخبار و گزارشها در سریعترین زمان ممکن تهیه و مخابره شود (صفحات روزنامهها باید بهسرعت پر شوند، وقت برنامههای رادیو و تلویزیونی باید بهسرعت پر شود، گزارشهای بهاصطلاح «کارشناسی» باید در کمترین زمان نوشته شوند و...) در نهاد ژورنالیسم، در قالب برنامههای به اصطلاح «کارشناسی»، دربارهی عظیمترین موضوعات به سردستیترین وجه سخنپردازی میشود و همه در عجلهاند که بگویند و بنویسند و صفحات و برنامهها را پر کنند. حال آنکه تفکر مستلزم مراقبه و تأنی و درنگ است. شاید از همین روست که علیرغم این همه خبر و اطلاعات و گزارش و... که همه روزه در نهاد ژورنالیسم در گردش است، تفکر روز به روز کمیابتر میشود و پر بیراه نیست که ما بندیانِ ژورنالیسم نیز همچون هایدگر (1388) از این امر در شگفت شویم که «در زمانهی تفکربرانگیز ما، تفکر برانگیزتر از هر چیز این است که ما هنوز تفکر نمیکنیم»
منابع:
بارنهاست، کوین جی. و نرون، جان (1389). تاریخ ژورنالیسم. در کارین وال-یورگنسن، تامس هانیچ و دیگران، درآمدی بر مطالعات ژورنالیسم (مرتضی رستمی، مترجم) (ص 33- 58). تهران: همشهری.
لاروشفوکو (1390). حکمتها (محمدجواد محمدی گلپایگانی، مترجم). تهران: اطلاعات (نشر اثر اصلی 1976).
نیچه، فریدریش ویلهلم (1389). انسانی، بسیار انسانی: کتابی برای جانهای آزاده (سعید فیروزآبادی، مترجم). تهران: جامی (نشر اثر اصلی 1999).
وال-یورگنسن، کارین و هانیچ، تامس (1389). مطالعات ژورنالیسم، چرا و چگونه؟ در کارین وال-یورگنسن، تامس هانیچ و دیگران، درآمدی بر مطالعات ژورنالیسم (مرتضی رستمی، مترجم) (ص 9- 32). تهران: همشهری.
هایدگر، مارتین (1388). چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟ (سیاوش جمادی، مترجم). تهران: ققنوس (نشر اثر اصلی 1997).
* دکتری علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه تهران
[1]Wahl-Jorgensen & Hanitzsch
[2] Barnhurst & Neron
[3] public sphere
[4] La Rochefoucauld
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.