تا اواسط دههی هفتاد، اغلب برنامه کودکهای خارجی در قالب پویانمایی بودند. اغلب پویانماییهای دههی پنجاه و اوایل دههی شصت قبل از شروع انقلاب و دفاع مقدس، صرفاً جهت سرگرمی خریداری شده بودند و بُعد آموزشی آنها بسیار کمرنگ بود. مواردی نظیر گوریل انگوری، تام و جری، معاون کلانتر، یوگی و دوستان، پلنگ صورتی، تنسی تاکسیدو و... از این قسم محسوب میشوند. پویانماییهایی با درونمایهی طنز که البته گاهی نوع شوخیها و برخوردهای داستان، بدآموزی اخلاقی مستقیم داشت. بسیاری از این برنامهها ساختهی کمپانیهای غربی بودند و وجود نمادها و مفاهیم فراماسونری در آنها به چشم میخورد.
دههی شصت و هفتاد را میتوان دههی سیطرهی انیمه (پویانمایی ژاپنی) بر برنامه کودک دانست. در سالهای جنگ تحمیلی و تحریمهای گسترده علیه ایران، ژاپنیها عمدهترین صادركنندهی برنامههای كودك در غالب پویانمایی به ایران بودند و داستانهای ژاپنی در کنار مشهورترین داستانهای جهان همچون هاکلبری فین، دور دنیا در هشتاد روز، بابا لنگ دراز و حتی قصهی ایرانی سندباد در انیمهها به نمایش در آمدند.
اگرچه چشمهای درشت شخصیتهای انیمه در تضاد با چشمهای بادامی سازندگان آنها بود، اما وجود روحیه تلاش، همت و کار دسته جمعی در قهرمانسازیها به خودشان بازمیگشت. قهرمان این فیلمها کودک یا بچهحیوانی سختکوش، شجاع، صبور و مهربان بود که در حنا دختری در مزرعه، با خانمان، دختری به نام نل، بابا لنگ دراز، زنان کوچک، هاچ زنبور عسل؛ رامکال، پسر شجاع، ایکیوسان و... در جستوجوی محبت و خوشبختی در کنار خانواده بودند. اگرچه بسیاری از اوقات قهرمانان انیمههای قدیمی، یتیم و در جستوجوی مادر بودند، اما هستهی خانوادهی متشکل از پدر و مادر و کودک به رسمیت شناخته میشد. روابط با جنس مخالف بسیار کمرنگ و در نهایت از نوع کودکانه بود، و گاهی در قسمتهای آخر جدی شده و به ازدواج منتهی میشد. این کارتونها با اندکی جرح و تعدیل بدون صدمه به تنه اصلی داستان، تقریباً استریل شده و صحنههای مشکلدار آنها حذف میشد.
در برنامههایی كه امروزه برای کودکان تولید می شود، دیگر سختکوشی و تلاش قهرمانها نیست که آنها را قهرمان ساخته است؛ بلکه سحر و جادو و ابزارهای تخیلی است که سبب موفقیت و پیروزی قهرمان میشود تا بدانجا که بسیاری از اوقات، قهرمان فیلم بدون کمک این عنصر جادویی، فردی بیعرضه و حتی نادان جلوه مینماید. از سوی دیگر قهرمانان برنامههای کودک روزبهروز بزرگتر و جهانیتر میشوند بهطوری که در برنامه کودکهای جدید با ابرقهرمانهای مذکر نوجوان یا جوانی روبهرو هستیم که در نقش منجی جهانی، عالمیان را نجات میدهند. استفاده از انواع سلاحهای سرد و گرم و منازعه بر سر قدرت، فضای فیلمها و آثار پویانمایی را بسیار خشن کرده است. پدر و مادر این قهرمانها موجوداتی غایب هستند که اغلب حتی نیازی به ذکر دلیل برای غیبت آنها نیز دیده نمیشود؛ چرا که روابط عاطفی قهرمان فیلم در بستر ارتباطی خارج از چارچوب ازدواج، با دختری مملو از جاذبههای جنسی شکل میگیرد و جایگزین روابط معمول و طبیعی میشود. ارتباط میان دو جنس مخالف به نحوی در سكانسهای اثر، ریشه دوانده که با وجود پیشرفت ابزارهای سانسور نمیتوان با حفظ خط سیر داستان، آن را مناسب پخش نمود. البته تساهل صدا و سیما در حدی هست که این برنامهها را نیز به روی آنتن بفرستد. علاوه بر نمادها، انواع مفاهیم و آموزههای فراماسونری و شیطانپرستی در برنامههای جدیدتر موج میزند.
از ابتدای انقلاب تا اواخر دههی شصت، به موازات نمایش ترویج روحیهی شجاعت و سختکوشی در انیمهها، نمایش و ترویج روحیهی سختکوشی، حقطلبی و سادهزیستی در رسانه و بهخصوص برنامه کودکهای ایرانی مشهود بود. برنامههایی نظیر کار و اندیشه، علی کوچولو، قصههای مجید، بچههای آسمان و... نمونههایی از این قبیل بهشمار میرفتند. اما از دههی هفتاد به تدریج راحتطلبی، فرزندسالاری و تجملگرایی جایگزین سختکوشی، حقطلبی و سادهزیستی قهرمان برنامههای کودک داخلی شد كه اثر این جایگزینی در كنار سایر عوامل به صورت کاهش مسئولیتپذیری و استقلال و افزایش مصرفگرایی در کودکان دههی هشتاد مشاهده میشود.
در این سیر رفتهرفته رغبت فیلمسازان برای پرداختن به دغدغههای کودکانه کمرنگ شده است و این مسئله را میتوان از کاهش شدید نسبت فیلمهای سینمایی کودک دههی شصت در مقایسه با دههی هفتاد مشاهده کرد. اگرچه میتوان گفت افزایش شبکهها و حجم برنامههای کودک سفارشی تلویزیونی سبب شده است این مسئله جبران شود، اما امروز حتی برنامههایی که به اسم کودکان ساخته میشود، به موضوعات و دغدغههای بزرگسالان میپردازد تا هر دو قشر را همراه سازد. نمونهی این مسئله در برنامه کودکهای موفق اخیر نظیر مجموعه پویانمایی شکرستان، فیلم سینمایی کلاه قرمزی و بچه ننه قابل مشاهده است که به موضوعاتی همچون دانشگاه، سربازی، ازدواج، بچهدار شدن و سایر دغدغههای بزرگسالان میپردازد. بهنظر میرسد فیلمسازان فراموش کردهاند که باید با کودکان برای کودکان فیلم ساخت و موضوع فیلم باید کودکانه باشد. نتیجه آنکه امروزه بهندرت با فیلمهایی مواجه هستیم که بتواند 90 دقیقه حول دغدغههایی کودکانه نظیر گم شدن یک جفت چکمه یا تلاش برای برنده شدن در یك مسابقه و رسیدن به یک جفت کتانی بچرخد.
گسترش برنامههای مجریمحور در ظاهر جنبهی آموزشی برنامه کودک را افزایش داد. پیش از آن مجری برنامه کودک صرفاً نقش معرف بچههای خوب و نقاشیهای ایشان در میان کارتونها و فیلمها را بر عهده داشت، اما افزایش تعداد شبكهها و ساعات برنامههای کودک تلویزیونی سبب شکلگیری برنامههای مجریمحوری شد که در آنها خالهها و عموها وظایف دیگری نظیر نمایش و شعرخوانی را بر عهده گرفتند. این برنامهها به صورت بسیار مستقیم به آموزش مفاهیم اخلاقی به کودک میپردازد. تمرکز رسانهی ملی بر پیامهای آشکار در برنامه کودک تبدیل به پوششی برای پیامهای پنهان شده است. در بسیاری موارد مجری این برنامهها به بهانهی آموزش نکات اخلاقی به عروسک برنامه، به تمسخر او میپردازد و گاهی صرفاً ویژگیهای فیزیکی عروسک است که سوژهی خنده قرار میگیرد. بخش موسیقی پای ثابت این برنامههاست و موسیقیهای تند به همراه اشعار ضعیف از جهت وزن و محتوا در برنامههای مجریمحور نتوانسته است کودکان را با خود همراه سازد در حالی که این برنامهها ظرفیت فراوانی برای انتقال گنجینهی شعر و ادب پارسی به حافظهی مستعد کودکان دارد. غلبهی موسیقی در این برنامهها تا جایی است که در روزهای شهادت این برنامهها با خلأ جدی مواجه میشود و جو سرد و بیروح برنامه در کنار پخش انیمیشنهای بسیار ضعیف از معصومین (علیهمالسلام)، تصویری مکدر از این ایام و برنامههای تلویزیون در ذهن کودکان باقی میگذارد.
مطلب اساسی که پیرامون آموزش در برنامه کودک عملاً نادیده گرفته میشود، این است که آموزش در برنامه کودک محدود به بخشهایی که سازندگان ارادهی آموزش از آن دارند، نیست. بلکه در عموم موارد سراسر یک برنامه، نقشی آموزشی دارد و این امر در برنامهای كه كودك مخاطب آن است به علل مختلف از جمله تجربیات هر یك از ما در ظرفیت یادگیری شگفتآور كودكان بهخصوص در مواردی كه منبع آن مفهوم یا پیام كاملاً غیرمستقیم بوده است، صدچندان میشود. زیرا کودکان در مورد بسیاری از حقایق فاقد پیشفرضهای ذهنی هستند و اگر پیشفرض ذهنی ضعیفی نیز در ذهنشان باشد، ابزارهای چندرسانهای با قدرت فوقالعاده خود بهراحتی ذهن کودک را مطابق مفهوم خروجی ناشی از اجزای برنامه، شکل خواهند داد.
کودکی که هنوز قادر به مکر و فریب نیست و مرز تخیل و واقعیت را از هم نمیشناسد، تمامی گزارههای دریافتی را حقیقتی مسلم میپندارد و اخلاقیات، ارزشها و رفتارهایش را صرفاً از راه تقلید شکل میدهد. در سنین پایین، ورودیها و خروجیهای ذهنی افراد تقریباً برابر است و رسانه نقش عرضهکنندهی كلان و بانفوذی را دارد که اطلاعات خاصی را بهصورت غیرمستقیم به ذهن کودک وارد میکند. این مهم در شرایطی اتفاق میافتد که کودک از آموزش مستقیم نیز لزوماً آنچه را مدنظر آموزشدهندگان است، نمیآموزد؛ بلکه کودک ـ بهخصوص برای کودکان زیر هفت سال ـ مطابق آنچه میبیند رفتار میکند. در مورد کودکان با سنین بالاتر نیز اگرچه تأثیر آموزشی رسانه کاسته میشود و کودک لزوماً تمام ورودیهای ذهنیاش را نمیپذیرد، اما هر انسانی وقتی خود را در موقعیت سرگرمی تصور میکند، واکنشهای مؤثری در قبال مؤلفههای پنهان آن سرگرمی نشان نمیدهد و به همین دلیل کودکان و نوجوانان بسیاری از یافتههای ذهنی خویش را از برنامههای تفریحی میآموزند و نه از برنامههای آموزشی.2 به بیان دیگر، افراد ضمن تماشای برنامههای تفریحی بیشتر و عمیقتر تحت تأثیر قرار میگیرند، چرا که گمان میکنند «صرفاً تفریح میکنند» و بنابراین واکنشهای دفاعی ذهن و فکرشان فروخفته است.3 از اینرو میتوان گفت که یک برنامه فارغ از آن که هدف آموزشی داشته باشد یا نداشته باشد، برای یک کودک مملو از آموزشهای مختلف از جهانبینی تا سبک زندگی است چرا که در هر سرگرمی بیش از انتظار سازنده و مخاطب، اطلاعات پنهان فراوانی در مورد سبک زندگی، ارتباطات، مشکلات و معضلات اجتماعی و آداب و رسوم منتقل میشود.4 حساسیت موضوع از این جهت بیشتر است که بخش اعظمی از آموختههای دوران کودکی معمولاً تا آخر عمر برای انسان باقی میماند.
پی نوشت:
1- مدیر پژوهش دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی
2- روشه، گی، کنش اجتماعی، هما زنجانی، دانشگاه فردوسی،1370، ص 173.
3- لنسکی، گرهارد، لنسکی، جین، سیر جوامع بشری. ترجمهء ناصر موفقیان. تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369
4- الوین تافلر، ، جابجایی در قدرت (دانایی، ثروت و خشونت در آستانه قرن بیست و یکم) شهیندخت خوارزمی، مترجم، ،1371، ص572-573.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
لقب عمو پورنگ را خودِ بچهها به من دادند!
بچهها باید بازیگر باشند؛ نه تماشاگر
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.