«خالهشادونهی قلابی که با مشخصات جعلی و غیرواقعی، اقدام به اجرای برنامه در بین مردم پارسآباد کرده بود، با حکم دادستان شهرستان پارسآباد دستگیر شد.»
این خبر دوازدهم مهرماه منتشر شد و مخاطبی در کامنتی برای یکی از سایتها نوشت:
«آخه بچه چه میفهمه که خالهشادونه واقعی و غیرواقعی چیه؟»*
جملهی فوق جملهی نادرستی است؛ زیرا مضمون آن این است که «بچه» نمیتواند تفاوت خالهشادونهی واقعی و غیرواقعی را بفهمد؛ درحالیکه تفاوت خالهشادونهی واقعی و غیرواقعی نهتنها برای بزرگسالان، که حتی برای اهل نظر و فیلسوفان نیز، شاید چندان روشن نباشد.
کسی خود را بزرگترین دروغگوی شهر معرفی کرده بود و مردم مشغول شنیدن دروغهای جدیدش شدند، پلیس او را دستگیر کرد و اعلام نمود او مجرم و دروغگو است؛ زیرا او بزرگترین دروغگوی شهر نیست؛ بزرگترین دروغگو شخص دیگری است. (بحث درخصوص ماهیت رسانه است و هیچگونه ارزشگذاری و یا بیاحترامی نسبت به افراد محترمی که در رسانهها فعالیت میکنند، از جمله خانم زارعی مدنظر نیست و اساساً سخن دربارهی اشخاص نیست.)
کمتر موضوعی یافت میشود که مطرح شدن آن در رسانهای مثل تلویزیون خلاف واقعیت نباشد. اصل مطرح شدن اکثر خبرها و موضوعات در رسانهها، ایجاد واقعیت تقلبی است؛ مانند افتادن تصاویر موجودات در آیینهای است که اجسام را بزرگتر نشان میدهد. مقصود این نیست که رسانه واقعیات را بزرگتر یا کوچکتر نشان میدهد؛ بلکه نشان دادن یک چیز در رسانهای مثل تلویزیون، حتی اگر تلویزیون دقیقاً واقعیت را نشان دهد، بزرگ کردن آن واقعیت است. ـدر مورد اغلب موضوعاتی که رسانه به آن میپردازد این صدق میکند و البته استثناهایی نیز در این میان وجود دارد ـ بهعنوان مثال اگر رسانهها اعلام کنند که دیشب در تهران ده گربه از گرسنگی مردهاند، واقعیت را تحریف کرده و بزرگنمایی کردهاند؛ هرچند دیشب واقعاً ده گربه در تهران از گرسنگی مرده باشند. واقعیت با طرح یا عدم طرح در رسانه تحریف میشود؛ پیش از آنکه با محتوایی که در رسانه مطرح میشود، تحریف شود. در نتیجه وقتی رسانه به این شکل وجود دارد، حتی آنگاه که موضوعاتی را طرح نمیکند، بازهم دربارهی آن واقعیات دست به تحریف زده است و در موارد بسیاری این تحریف، از تحریف واقعیاتی که در رسانه طرح میشود، بزرگتر است. درخصوص شخصیتها نیز عموماً چنین است؛ اصل حضور اشخاصی که شخصیتشان ـ نه شخصشانـ توسط رسانه ایجاد شده است، مبتنی بر جعل واقعیت است. ـ عموم شخصیتهای موجود در رسانه چنیناند ـ عموم بازیگران، مجریان، کارشناسان و... با حضور در رسانهای مثل تلویزیون جعل میشوند. و تنها این شخصیت جعلی است که میتواند هواداران فراوان، امکان اجرای برنامههایی با دستمزدهای فوق تصور ـگاه دستمزد نیمساعت اجرای برنامه خارج از تلویزیون، بیش از حقوق یکسالهی یک کارمند است ـ حضور در تبلیغات تجاری شرکتها و... را فراهم نماید؛ وگرنه شخص یک بازیگر، یا مجری، یا کارشناس مگر چهقدر میتواند ظرفیت و جذابیت و دانش داشته باشد؟ و مگر میلیونها نفر در میان مردم نیستند که داشتههای هنری، زیباییشناختی، علمی، اخلاقی و ایمانی آنها از شخصیتهای رسانهای بیشتر است و کسی هم کاری به کار آنها ندارد.
وقتی خالهشادونهی قلابی دستگیر میشود؛ یعنی خالهشادونهای هست که واقعی است و چون واقعی است، دستگیر نمیشود. اما بهراستی خالهشادونهی واقعی کیست؟ این سؤال وقتی جدیتر میشود که تصاویر مربوط به برنامهی خالهشادونه قلابی را ـ که در سیما نیز پخش شد ـ ببینیم: سالن پر از جمعیتی است که در حال تماشای برنامهی خالهی قلابی است. دشواری درک تمایز میان خالهی قلابی و واقعی را نباید بهخاطر شباهت خالهی قلابی به واقعی دانست، بلکه دشواری مربوط به این است که خالهشادونه، مرز میان واقعی و قلابی را از بین برده است؛ به تعبیر دیگر خالهشادونه اساساً متصف به واقعی و قلابی نمیشود. نه فقط خالهشادونه، که همهی کسانی که واقعیت آنان را رسانه ایجاد کرده است، واقعیاتی قلابی هستند. در اینجا دیگر «قلابی» واژهای با بار ارزشی منفی نیست؛ بلکه بیانگر امری است که به هیچ حقیقت و اصل و بنیاد دیگری ارجاع ندارد. «قلابی» با بار منفی نیز به اصل و بنیادی ارجاع ندارد، اما اصل و بنیادی هست، که «قلابی» به آن ارجاع ندارد، و چون به آن اصل ارجاع ندارد قلابی است؛ اما وقتی پای اصل و بنیاد و حقیقتی در میان نیست، «قلابی» دیگر بار ارزشی منفی ندارد. مانند واژهی «مجازی» که تا پیش از رواج آن برای فضای اینترنت و امثال آن، در مقابل واقعی قرار داشت و بار معنایی غیرواقعی و حتی گاه کذب را با خود داشت، اما اکنون دیگر چنین باری ندارد.
خالهشادونه ممکن است از هنری در اجرای برنامه برای کودکان برخوردار باشد، اما همه میدانند آنچه او را تبدیل به خالهشادونه میسازد، رسانهای با مختصات تلویزیون است، و اگر نه که شاید هزاران نفر در ایران وجود داشته باشند که هنرشان در اجرای برنامه برای کودکان، اگر بیشتر از خالهشادونه نباشد، کمتر نیز نیست؛ همین خالهی قلابی پارسآباد یک نمونهی آن است. اگر او در اجرای برنامه ناتوان بود، چگونه میتوانست چنین تقلبی بکند؟ اگر به قول آن دوست پول را میگرفتند و برنامه اجرا نمیکردند، آری، اما وقتی برنامه نیز اجرا کردهاند؛ یعنی حداقل آنقدر توان اجرای برنامه داشتهاند که احتمال میدادهاند کسی متوجه قلابی بودنشان نشود. اساساً امری که ماهیتش تماشا شدن است، چگونه میتواند تقلبی باشد؟ مگر امر تماشایی، امکان تقلبی دارد؟ تنها صورت ممکن برای تقلب این است که نمایشی اجرا نشود.
پس خالهشادونهی واقعی آن نیست که بتواند برنامهای مثل خالهشادونه اجرا کند؛ بلکه آن است که بتواند در تلویزیون برنامه اجرا کند؛ کما اینکه اگر آن خالهی تقلبی امکان حضور در تلویزیون را داشت، بدون هیچ مؤونهی بیشتری خودش خالهی واقعی بود. پس تفاوت واقعی و قلابی در شخصیت رسانهای است. اما بازهم این مسئله پیش میآید که میان «نسبت شخص ملیکا زارعی با شخصیت رسانهای خالهشادونه» و«نسبت شخص آن فرد دستگیر شده با شخصیت رسانهای خالهشادونه» چه تفاوتی وجود دارد؟ چرا وقتی ملیکا زارعی نقش خالهشادونه را اجرا میکند کسی او را دستگیر نمیکند، اما دیگری را دستگیر میکنند؟
آنچه گفته شد آنقدر هم دور از ذهن نیست؛ چنانچه در کامنتهایی ذیل این خبر جملات بسیار دلالتآمیزی دیده میشود:**
- شاید از واقعیش بهتر اجرا میکرد!
- حالا چه فرقی میکنه خالهشادونه یا...
- میگذاشتند کارش را اجرا میکرد شاید بهتر از خالهشادونه بود. اشتباهش این بود که با نام ملیکا زارعی شروع به کار کرد. بهتر است فضا را برای کسانی که توانایی اجرای کاری را دارند مهیا کنند تا مجبور به اینگونه تبلیغها نشوند.
- باز هم دمشون گرم، پول بلیت رو نگرفتن فرار کنن؛ موندن جشن رو اجرا کنن پولشون حلال بشه
روشن است که آنچه گذشت صرفاً برای فهم وضعی بود که در آن قرار داریم و بر مبنای آن نه میتوان تجویزی برای عمل داشت و نه عملی را درست یا نادرست دانست. سخن تنها این است که وقتی خالهشادونهی قلابی را قهرمانانه دستگیر میکنیم، بدانیم در چه جهانی هستیم و چه میکنیم.
*خبرگزاری فارس: دستگیری «خاله شادونه» قلابی
**وبسایت خبری فرارو: "خاله شادونه قلابی" بازداشت شد
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
برنامه کودک با کودکان ما چه میکند؟
لقب عمو پورنگ را خودِ بچهها به من دادند!
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.