برخی عقیده دارند برنامه کودک یک سرگرمی مفرح و شاد برای کودکان است؛ عدهای هم نظر به کارکرد آموزشی برنامه کودک دارند؛ و عده دیگری صحبت از شأن تربیتی آن میکنند. عمو جزء کدام دسته است؟
عمو پورنگ ضمن اینکه فضای شادی را برای بچهها ترسیم میکند، سعی میکند بعضی از باورهای دینی و هنجارهای اجتماعی که لازم است به کودک انتقال داده شوند را به بچهها بدهد؛ مثل یک سرنگی که حاوی ویتامین و پروتئین است؛ منتها در حد و اندازه بچهها. البته همانطوری که یک معلم مدرسه نمیتواند دهتا درس را تدریس کند، در برنامه کودک هم یک نفر نمیتواند ادعا کند که میشود همهگونه موضوعات اجتماعی، دینی، ورزشی و... را با هم کار کرد.
من فکر میکنم کسی که قرار است برنامه کودک کار کند، باید تکلیفش را با حوزه کاریاش مشخص کند؛ یعنی باید مشخص کند که در چه حوزهها و موضوعاتی میخواهد کار کند. در واقع کار عموپورنگ این است که سعی میکند در قالب سرگرمی، آموزش بدهد.
البته این تفکیک کردن نباید منجر به آموزش مستقیم کودک بشود. آشنا کردن بچهها با هنجارهای اجتماعی و آداب دینی باید با ظرافت بسیار خاصی صورت بگیرد. تجربه ثابت کرده که آموزش مستقیم به کودک نه تنها اثرگذار نیست؛ بلکه کودک را در موضع تقابل قرار میدهد.
عمو پورنگ برای اینکه دچار مستقیمگویی نشود، چهکار میکند؟
من وارد دنیای کودکان میشوم؛ مثل همانها حرف میزنم؛ مانندشان میخندم و سعی میکنم با آنها با زبان خودشان صحبت کنم. مثلا وقتی که مسابقه تلفنی داشتم، بچهای که پشت خط بود را اگر دختر بود بهعنوان «مامان» و اگر پسر بود بهعنوان «بابا» صدا میزدم و خودم بهعنوان پسر آنها نقش بازی میکردم؛ و فرضا به آن دختر خانم میگفتم «تو مامان منی». او میخندید. من خودم را جای او میگذاشتم و میگفتم: «مامان من میخوام ظهر برم بیرون بازی کنم.» نمیگفتم «اجازه میدی؟» بلکه میگفتم «کاری نداری؟» در آنجا مشخص میشد که آن بچه چهقدر از آداب و تربیت اجتماعی برخوردار است! مثلا میگفت: «مگه اجازه گرفتی که میخوای بری؟!» پس این نشان میدهد که اولین فاکتور اجازه گرفتن است. یا اینکه «سرِ ظهر بیرون رفتن که درست نیست» اینها را او میگفت و من از دادههای او استفاده میکردم؛ یعنی از گفتههای او برای بچهها استفاده میکردم. خودم نمیگفتم «سرِ ظهر نرو بیرون!» بلکه او میشد مامان و اینها را میگفت. این یک بازی کاملا ساده و خیلی سخت و در عین حال تأثیرگذار است که باید بتوانیم انجام بدهیم.
چگونه میشود وارد دنیای کودکان شد؟
دوربین یک خاصیتی دارد که شما وقتی به دوربین نگاه میکنی، بیننده از چشمان شما متوجه میشود که دارید راست میگویید یا دروغ! شما نمیتوانی از لنز دوربین فرار کنی. هرچهقدر هم که چربزبان باشید، مطمئن باشید که بیننده متوجه خواهد شد. اما در ارتباط با کودک باید عرض کنم که کودکان چون هنوز ضمیر پاکی دارند و هنوز آغشته به چیزی نشدهاند، راحتتر تشخیص میدهند که شما واقعی هستی و از روی ترحّم و دلسوزی و عشق به کودک صحبت میکنید و یا اینکه میخواهید چیزی را بگویید و بروید!
سال 1380 وقتی من شروع کردم، لقب عمو نداشتم؛ فقط پورنگ بود. لقب «عمو پورنگ» را خودِ بچهها به من دادند. این عمو به من این امکان را داد که از آن بُعد عاطفی بچهها استفاده کنم. طی صحبت کردنهای صمیمانه با بچهها، آنها کمکم به من عمو میگفتند. احساس من این بود که وقتی بچهای دارد من را عمو صدا میزند، لابد یک همچنین حسی نسبت به من دارد.
در دنیای کودکانه، بچهها چیزهای بسیاری را به من یاد دادهاند. من علامه دهر نبودهام که ادعای ساختن بچهها را داشته باشم. من از خودِ بچهها درس «آموزش دادن بچهها» را یاد گرفتم. تصور اشتباهی که ما بزرگترها داریم این است که فکر میکنیم ما در حال آموزش کودکان هستیم؛ در حالیکه آنها هم به ما یاد میدهند. من از کودکان دهه هشتاد که امروز بعضیهایشان دانشجو شدهاند، یاد گرفتهام. آنها الان بزرگ شدهاند، خوشحالم که من هم با آنها بزرگ شدم.
بسیاری از برنامههای کودک ما فاقد زبان کودک هستند. شما با این ادعا موافقید؟
دقیقاً. اینکه امروز هم مثل دهه شصت حرف از مسواک زدن بزنیم، کار درستی نیست. مسئله جدی مبتلابه کودک امروزه مسواک زدن نیست؛ بلکه مسئله امروز کودک ما این است که آیا از اینترنت استفاده کند یا نکند! و یا چگونه استفاده کند! بچهای که موبایل دستش هست و بازیهای کامپیوتری را بهتر از بسیاری از بزرگترها بازی میکند، بسیاری از چیزها را بهراحتی قبول نمیکند. باید با زبان دیگری با این کودک صحبت کرد. لذا یک کارشناسی قوی لازم دارد. البته توجه به مسائل مبتلابه ما که عمدتاً هم صورت مدرن دارند، بهمعنای فاصلهگیری از آداب و سنن خودمان نیست. بلکه آن چیزی که وظیفه هر مجری را نیز دشوارتر میسازد، آن است که آداب و رسوم و عناصر فرهنگی خودمان را در قالبهای جدید و بهروز زنده نگه دارد.
خارجیها سر سفره دعا میکنند. ولی آیا ما هم دعا میکنیم؟! من ندیدم بچهای را که سر سفره قبل از خوردن غذا دعا بکند. من «بسمالله» را از زبان مامانم شنیدم. و باور نمیکنید من پنج سال است که دارم عادت میکنم به بسمالله گفتن. در صورتی که در ایام بچهگی وقتی با مامانم سر سفره مینشستیم، دقت میکردیم ببینیم مامان موقع گذاشتن قاشق در دهانش چه میگوید! بعداً متوجه شدیم که بسمالله میگوید.
مثلاً یکی از کارهایی که من سعی کردم انجام بدهم این بود که گفتم «بچهها دونههای برنج رو جمع میکنید؟!» یا «جمع کردن دونه برنجای دور سفره یه نوع عبادته» و یا «خرده نونا رو اطراف سفره جمع کردن یه نوع عبادته» این کار، کار قشنگیست؛ شما با این کار داری به برکت خدا احترام میگذاری و شکرگذار خداوند هستی. شکرگذاری خدا فقط شکرگذاری در قالب کلام نیست که بگوییم خدایا متشکرم! اینکه دانه برنج را از کنار سفره برمیداریم و داخل سفره میگذاریم، در حال عبادت و شکرگذاری هستیم. این زبان، زبان کودکانه است.
چرا عموپورنگ در کارش از زبان شعر و موسیقی برای ارتباط با کودک استفاده میکند؟
یکی از راههای ارتباط با کودکان و یکی از بهترین راههای آموزش کودکان همین زبان شعر و موسیقی است. شما شعرهای من را شنیدهاید. هرکدام از این شعرها واجد یک آموزهای است. چیزی که به آن توجه سطحی میشود؛ و متأسفانه من از زبان برخی از هنرمندان در برخی سایتها میبینم که میگویند برنامههای عموپورنگ فقط بالا و پایین پریدن است؛ در حالی که اینگونه نیست. مطمئن باشید که نه تنها من، بلکه گروه عمو پورنگ از هر شعر و آهنگی که بهکار برده میشود، هدفی دارد. شعر و موسیقی من یک سری آموزههای اخلاقی و رفتاری درون خودش دارد. من اولین کسی بودم که شعر خواندن در سطح کودک را وارد تلویزیون کردم؛ اما الان بسیاری از برنامههای دیگر هم از شعر استفاده میکنند.
متأسفانه ما در سالهای اخیر داریم میبینیم که موسیقیها دارد به سمت دیگری میرود. رودرواسی نداریم. بعد میگویند عموپورنگ این سبک را آورد. این سبک، سبک من هست؛ اما برخی بهواسطه بیتجربهگی و عدم خلاقیتشان در حال تخریب این سبک هستند. موسیقی کودک تعریف دارد؛ شعر کودک تعریف دارد. نمونه موفق شعر کودک ما خانم شکوه قاسمیان هستند. ایشان در حوزه کودک فعالیت وسیعی داشتهاند و جزء افراد شاخص است. ایشان شعرهای ما را سرودهاند. موسیقی و یا رنگهای شادی که شاخصهی عموپورنگ است، الان دارد تکثیر بیپشتوانه میشود، و این درست نیست.
شعرهای عموپورنگ چهجوری انتخاب میشوند؟
ما یک گروهی هستیم که حساسیت خاص خودمان را داریم. آهنگسازهای ما خودشان یک شورای شعر دارند. آقای نصرتی آهنگساز بزرگی است و کارهای خوانندههای معروفی مثل احسان خواجه امیری و یا ناصر عبداللهی را ایشان آهنگسازی کرده است. و البته برای انتخاب شعر با تهیهکننده، کارگردان و... همه مشورت میکنیم.
یعنی شما با شاعرا در ارتباط هستید و با آنها صحبت میکنید؟
بله؛ در مشورتها و همفکریها اتفاقات خوبی میافتد. این نیست که چون من عموپورنگ هستم باید فقط من بگویم.
و شاعر میداند که چه جور شعری به کار شما میآید؟
شناختن عمو پورنگ و زبان عموپورنگ خیلی اهمیت دارد. من داشتم به یک بچه میگفتم سه بار بگو «در قندون، لب خندون» خانم قاسمنیا همین را وارد شعر کرد و شد شعر معروفی که همه میدانیم: در قندون لب خندون. یا جمله دیگری که من از بچهها میخواستم تکرار کنند این بود که: «اردک تکتک، تکتک اردک» این هم بهعنوان مطلع یک شعر استفاده شد. اینها همه نشان میدهد که شعر و آهنگ ما از یک پشتوانه فکری برخوردار است.
بعضی شعرهای عموپورنگ را بزرگترها هم بلدند و میخوانند. پای بزرگترها چهجوری به برنامهی شما باز شد؟
من اولین کسی بودم که زمانی که مسابقه تلفنی داشتم، اصرار داشتم که بچهها گوشی را به مادر و پدر بدهند. خیلی هم تمسخر کردند و حتی جوک هم ساختند ولی من این ساختارشکنی را انجام دادم؛ یعنی این شکل را به تلویزیون و به برنامه کودک دادم که خانواده باید همراه بچه بنشیند و برنامهای را که بچهاش تماشا میکند، خودِ او هم نگاه کند. من خواستم که گوشی را به دست مادرش بدهد. و وقتی ویژگیهای خوب بچه از زبان مادر گفته شود، بچه کلی ذوق میکند که روی آنتن از او تعریف شده است. و حتی اگر آن بچه اشتباهی هم میداشت، مادر آن را نمیگفت؛ بلکه میگفت: «دارد سعی میکند درسهایش را بهتر بخواند»
ویژگیهای یک برنامه کودک خوب از نظر عمو پورنگ؟
اگر تاثیرگذار بودی؛ اگر اسمت را بچه یاد گرفت؛ اگر به کلامت، به رفتارت، به پوششت، به نگاهت واکنش نشان داد و با تو همذاتپنداری کرد، آن وقت میتوان گفت که یک برنامهی کودک موفق تولید شده است. تنها مجری نیست؛ بلکه با همان عروسک هم میتوان خوب کار کرد، همچنین با دکور که ایجاد خلاقیت میکند؛ شاید بچهها از دیدن دکور برنامه من به ایدههای خلاقانهتری در آینده برسند.
و در آخر ارزیابی شما از وضعیت برنامه کودک چیست؟
ما به یک استراتژی در حوزهی کودک نیاز داریم. ساختار برنامه کودک باید یک سری حساسیت داشته باشد. در دنیای امروز اکتیو بودن حرف اول را میزند. دهه هشتاد و نود روش اجرای دهه شصت را قبول ندارد. امروزه دیگر حق انتخاب با بچههاست و نه با ما. آن موقع دو شبکه بیشتر وجود نداشت؛ اما الان شبکههای متعدد وجود دارد و مخاطب خودش انتخاب میکند. اگر توانستی در این چنین فضایی بیننده را یک ساعت پای تلویزیون نگهداری، این هنر است و تاثیرگذار.
آن چیزی که مهم است این است که ما اجازه بدهیم که بچهها بچهگی کنند؛ کودکان کودکی کنند؛ بچهها در عالم بچهگی خودشان خیلی چیزها میآموزند. عالم بچهگی آنها خیلی چیزها را به آنها یاد میدهد. نباید بچهها را زود بزرگ ببینیم و زود بزرگ بخواهیم. اجازه دهیم کودک، کودکی کند.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
برنامه کودک با کودکان ما چه میکند؟
بچهها باید بازیگر باشند؛ نه تماشاگر
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.