مقدمهای بر چگونگی فهم توسعه در ایران
مفاهیم بسیاری در ادبیات مرسوم ایران برای تعریف توسعه بهکار گرفته میشود: از افزایش تولید، افزایش کارایی،ایجاد اشتغال،سرمایهگذاری، افزایش درآمد، حذف فقر،صادرات زیاد، حذف وابستگی،ایجاد رفاه،تا آزادی، پیشرفت و تعالی. آیا واقعاً برخورد علمی با مسئلهی توسعه تا این حد انعطافپذیر است که ما از طرفی از توسعه معنای محدود افزایش تولید و از طرف دیگر مفهوم بسیار گستردهای مانند تعالی را در نظر بگیریم؟ برای درک موضوع باید توجه کنیم که دوران جدید یا توسعه با تحولات فکری و فرهنگی، یا اندیشه و بصیرت جدید در اروپا آغاز شد. سپس سازگاری فکری نهادها و سازمانها با این اندیشه و بصیرت جدید آغاز شد. این اندیشه و بصیرت جدید بر دو پایهی اصلی انسانمحوری و علم محوری قرار داشت. جامعهی قدیمی توسعهنیافته اروپا،جامعهای بود که سیستمهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن بر اساس فرمان افراد بزرگتر یا قدرتمندتر و سنت اجدادی حرکت میکرد و تحولات جدید توانست این دو محور را با باعقلگرایی، تدبیر و علم جایگزین نماید. (برای پرهیز از اشتباه باید توجه شود که در قانون اساسی جمهوری اسلامی تبعیت از فرمان و سنتهای الهی و نه افراد مدنظر است).
مقدمه
در این یادداشت خواهم کوشید از منظرگاهی منطقهای به مفهوم توسعه بپردازم. پرسش اصلی این است که چگونه، داشتن فهمی پیشاپیش از موقعیت زیستهی خاورمیانه، شرط امکان توسعهی کشورها و جوامع درونباش آن است؟ در این یادداشت ضمن تأکید بر مفهوم خاورمیانه بهمثابه یک «گسترهی زیسته» که تمامی اینهمانیهای درونباشاش را با خصیصهی زمانمندش تبدیل به وحدتهایی تألیفی میکند و هرگونه تلاش برای اتمیزهسازی را بیمعنا و بیکارکرد میکند، میکوشم نشان دهم که چرا مفهوم توسعه قبل از اینکه بخواهد امکانی ملی یا بینالمللی داشته باشد، تحققاش وابسته به فهمی منطقهای است.
در میانهی دههی 1970، نهادهای کمک به جهان در حال توسعه و کانونهای تفکر غربی سرشار از خوشبینی بودند. هر چه پول بیشتر و بیشتری وارد حوزههای تلاش آنها میشد، اطمینان بیشتری حاصل و پیشبینی میکردند که تا آخر قرن بر فقر جهانی غلبه خواهد شد. بانک جهانی، تحت مدیریت جدید خود، رابرت مک نامارا وزیر دفاع سابق ایالات متحده، این ادعا را مطرح کرد، وامدهی خود را به قیمتهای ثابت پنج برابر کرد و همزمان اعطاکنندگان دوجانبهی وامها و بانکهای خصوصی را به افزایش مخارج و سرمایهگذاری تشویق کرد. امروزه، حوزهی توسعهی بینالمللی به یک صنعت چند میلیارد دلاری تبدیل شده است، اما فقر در دنیا گستردهتر و عمیقتر، و نابرابری، هم بین کشورها و هم در درون آنها، بهطرز مبهوتکنندهای افزایش یافته است.
مقدمه
توجه کافی به اهمیت ژرفکاوی در مفاهیم کلیدی یکی از مهمترین نکاتی است که باید در ایران مورد توجه قرار گیرد. به دلایل گوناگون مفهوم توسعه و اندیشهورزی روشمند دربارهی این واژه در ایران بسیار غریب بوده است. چندین دهه است که توسعه به عنوان یک رشته علمی به رسمیت شناخته میشود و برای خود برنامهها، ابزارهای تحلیلی و روششناسی مخصوصی دارد، ولی بخش بزرگی از مسائلی که به نام توسعه در کشورمان مطرح میشود، کمترین دقت در این زمینهها را منعکس میکند. مثلاً در جامعهی ما برخی مفهوم توسعه را برابر با این دیدگاه قرار میدهند که توسعه را مساوی با غربی شدن در نظر میگرفت، در صورتی که اولاً این تعریف برابر با خود واژهی توسعه نیست و توسعه تنها یک مفهوم آکادمیک و رشتهی دانشگاهی است و ثانیاً در حال حاضر این دیدگاه حتی توسط پیروان آن مکتبی که توسعه را معادل غربیشدن میدانست هم مورد انتقاد قرار گرفته است. اما علیالظاهر منتقدان آن رویکرد هنوز در ادبیات هفتاد سال پیش آن مکتب درجا زدهاند و گزارش جدیدی از تحولات فکری آنها و دیگران دریافت نکردهاند. یک وجه اهمیت توجه به این پویاییها آن است که میتوان گفت: سطح درکی که از مفاهیم کلیدی حاصل میشود، سقف قابلیت عینیتبخشی آن مفهوم در جامعه را مشخص میکند.
1- جمهوری اسلامی ایران، این مهمترین دستاورد و مولود انقلاب اسلامی در دههی چهارم از عمر خود نسبت به مهمترین معضلهاش به خودآگاهی رسیده است. معضلهای که مدام شیرهی جان جمهوری اسلامی را میگیرد و آن را دمادم به میدان نبرد میخواند. این معضلهای است که در واقع پیش از این نیز حتی بزرگترین اندیشمندان و مصلحان جهان را نسبت به «امکان» هجرتی معنادار از دنیای مدرن ناامید ساخته بود؛ هجرتی که در ضمن پایبندی به پیشرفتهای حاصله در ضمن تمدن جدید میتوانست نواقص بنیادی آن را نیز چاره کند. در اوج دورهی برهوت بود که ناگهان انقلاب اسلامی رخ برآورد و در بیاعتنایی تام به این معضله آن هجرت معنادار را نوید داد.
طرح مسئلهی توسعه، با بحث ترقی و تکامل آغاز شد و اکنون در مباحث مربوط به جهانی شدن پی گرفته میشود. در ابتدا دورهی تکاملگرایی، در قرن نوزدهم شکل گرفت که به ایران نیز وارد گردید، سپس این تکاملگرایی به پیشرفت یا ترقی، تبدیل شد. اندیشهی ترقی و پیشرفت در ایران در دورهی قاجاریه، منجر به مشروطه میگردد. در زمان پهلوی و ورود آمریکا به ایران دورهی توسعه ایجاد میشود و در دوران جمهوری اسلامی وارد عصر جهانی شدن میشویم. این مراحل همگی نوعی مدرن شدن و غربی شدن است و تنها اسامی متفاوتی دارند. تمامی ویژگیهای غربی که وارد کشورهای توسعهنیافته میشود، نهتنها به کار توسعه نمیآیند، بلکه صرفاً پیامدهای مخرب دارند؛ از همینرو است که جامعهی ایران از دوران قاجار تاکنون، به علت فرو رفتن در انحطاط، احساس ناامیدی میکند.
تحولات ساختاری و کارکردی سازمان برنامه
آغاز برنامهنویسی در ایران به سال 1312 باز میگردد که البته مستندشده نیست. در سال 1316 شورای اقتصادیای شکل میگیرد که در جهت تحقق اهدافش ناموفق عمل میکند. سال 22-1321 در مجلس ملی این مسئله مطرح میشود که کشور نمیتواند بدون نقشهی راه باشد و بالاخره با برقراری تعاملات لازم، در سال 1327 سازمان برنامه برای اجرای طرحهای عمرانی تشکیل میشود. منظور از طرحهای عمرانی، طرحهای سرمایهگذاری بوده است که قرار شد تعدادی سد، جاده و ساختمانهای دولتی را بسازند و سامان دهند. دو برنامهی هفتساله شکل میگیرد که در آنها سازمان برنامه تنها متولی طرحهای عمرانی بوده است.
آنچه دربارهی توسعهنیافتگی ما در ایران جلب توجه میکند، عدم حرکتی پیوسته به سوی توسعه است. گویی توسعه دچار انقطاع شده و راهی به سوی آن طی نشده است. پرسش این است که مسئلهی اصلی ما در توسعه چیست و دولتهای گوناگون چه درکی از این مانع و مسئلهداشتهاند و چگونه آن را در برنامهریزی توسعه و بودجهنویسی منعکس کردهاند؟ چرا ما به یک الگوی مشخص توسعه نرسیدهایم؟
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.