X

بازخوانی شریعتی و نیازهای نسل ما

بازخوانی شریعتی و نیازهای نسل ما -
امتياز: 5.0 از 5 - رای دهندگان: 1 نفر
 
اسلام شناسی شریعتی
اشــــاره ظاهرا خود شریعتی امید داشته که یک بازخوانی جدی از خودش ارائه گردد، متن زیر تلاشی برای تمهید این بازخوانی است که پیش‌تر به صورت مفصل‌تر در ویژه‌نامه «میعاد با علی» در هجدهمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی به چاپ رسیده بود.

مقدمه:

از بدو پیروزی انقلاب، میان جناح‌های مختلف رقیب در عرصه مناقشات سیاسی به‌ویژه در میان گرایشان مذهبی، دکتر شریعتی جایگاه خاصی به خود اختصاص داده است. در این میدان بحث و‌ منازعه پیرامون دکتر شریعتی و آراء او چندان گسترده بوده است که شاید بتوان به تعداد این جناح‌ها از دکتر شریعتی‌ها سخن گفت. از همان سال‌های پس از پیروزی، دکتر شریعتی طیفی از چهره‌های گوناگون را شامل می‌شد که یک سوی آن، مدافع روحانیت راستین و یکسوی دیگر آن بنیانگذار یا مبشر تئوری اسلام منهای روحانیت بود.

جالب آنکه هیچ‌کدام از این جناح‌های رقیب نیز ناتوان از آن نبود که در اثبات تفسیری که از دکتر ارائه می‌داد، آثار و اقوالی از او استناد کند و محققانه نظریه خود را به اثبات برساند. به‌رغم فاصله گرفتن از مبدأ پیروزی انقلاب، میدان این مناقشات همچنان گسترده است و اذهان را به خود معطوف می‌سازد. اما شاید آنچه طی این مدت دگرگون شده است، گسترده‌تر شدن طیف چهره‌هایی است که دکتر شریعتی شامل آن‌هاست.

 

امکان و ضرورت بازخوانی شریعتی

در وهله اول به نظر نمی‌رسد که نفی شریعتی با هدف نفی الگوی مسلط گفتاری او، هدفی ممکن‌الحصول در شرایط فعلی باشد. با توجه به استمرار شرایط تشنج و عدم تحقق یک جامعه‌دانی در سایه استقرار یک ثبات سیاسی پایدار، به نظر می‌رسد هنوز هم نظام سیاسی و اصلی‌ترین جناح‌های اپوزیسیون، بسیج گسترده‌ توده‌ای را نیرومندترین عامل در ارتقاء و بازتولید نقش خود در موازنه نیروها می‌پندارد. در این بین شریعتی هنوز هم به نظر بیشترین و فراگیرترین استعداد گفتاری را در طرح آرمان‌های اجتماعی در چنین شرایطی از جامعه، داراست. به این ترتیب نفی یکسره او صرفاً می‌تواند ارزشی معرفتی داشته باشد که البته مغتنم است. اما در عین حال در شرایط فوق‌الذکر نفی یکسره شریعتی، در طرح یک آموزه نظری باقی نمی‌‌ماند، بلکه درواقع به منزله ایفای نقشی در منازعه عینی پیشگفته نیز هست و این خود البته محل تأمل است.

اما علاوه بر موارد فوق‌الذکر، شریعتی به خودی خود با آموزه‌ها و مفاهیم ویژه‌اش، نمادهایی را احداث نمود که تا حدودی بر معضل گفت‌وگو و پیوند میان روشنفکر و لایه‌های بالقوه مخاطب در توده‌های مردم، فائق آمد. نفی یکسره او درواقع کمکی به قطع پیوند یاد شده است. پیوندی که می‌توان سرمایه‌ای در جهت اعمال اثر روشنفکر به جامعه مدنی محسوب شود. به عنوان نمونه اگر شریعتی توانمندی ایمان‌آفرینی در نسلی از جامعه ایران را یافت. تا پیش از تأسیس یک الگوی گفتاری تازه، نفی یکسره او به معنای نفی منبعی از ایمان‌آفرینی در نسل‌های تازه است. چراکه یک نسل بی‌ایمان مستعد پروراندن هیچ بذر تحولی نیست حتی اگر این بذر، دمیدن روح مشارکت عمومی در احداث یک جامعه متکثر دمکراتیک باشد. پرسش اصلی این مقاله آن است که آیا می‌توان شریعتی را به نحو تازه‌ای که همخوان‌تر با معضلات امروزی و همراه با تجربیات گذشته باشد خواند.

خواندن و بازخوانی‌های متن بیش از آنکه بر اثر و تعارضات محتمل نهفته در اثر و کشف اراده و مقصود مؤلف اثر استوار باشد، بر مخاطب اثر و تفاوت‌های نسل‌های مخاطب اثر استوار است. ما در تبیین قرائت‌های مختلف از شریعتی بیش از آنکه بر شریعتی و آثار او تأکید کنیم بر ویژگی‌های قارئان اثر تأکید داریم و عوامل محیطی که قرائت‌های متفاوت می‌آفریند. گرچه تصریح داریم همه این قرائت‌های مختلف در ظرف اثر نمی‌گنجند. نکته دیگری که در همین راستا از این مقدمه استنتاج می‌کنیم فهم موضوع روایت عمدتاً جاری از شریعتی است که در ادامه متن به کرات از آن سخن خواهیم گفت. مقصود از روایت عمد تا جاری با اشاره به مباحث فوق‌الذکر توضیح این نکته است که نسل مخاطب شریعتی در سال‌های نزدیک به انقلاب و پس از انقلاب درکی از آثار دکتر و آموزه‌های وی دارد، این درک برحسب شرایط ویژه زمانی آفریده شده است. امروزه همه مخالفت‌ها و موافقت‌ها و اختلاف‌نظرهای جدی در خصوص شریعتی تقریباً بر این درک خاص از شریعتی اجماع نظر دارد. سخن بر سر اینست که آیا می‌‌توان قرائت متفاوتی از شریعتی وضع کرد؟

 

روایت عمدتاً جاری از شریعتی

شریعتی آنچنان که تاکنون خوانده شده بر حسب تجربیات سال‌های گذشته، امروز با چالشی تازه مواجه می‌شود. عمده‌ترین گرانیگاه این چالش‌ها معطوف به پیامدهای وخامت‌بار آموزه‌های شریعتی و یا به عبارتی آکادمیک‌تر نقد آموزه‌های او از منظر جامعه‌شناختی است.

1. دین: ارائه تصویری ایدئولوژیک از دین گوهر اعتقاد دینی را در عرصه منازعات سیاسی، معدوم و یا حداقل کمرنگ ساخته است. دین ایدئولوژیک در عرضه منازعات سیاسی با مناسبات قدرت سیاسی چنان آمیخته گردید که حقیقت گوهرین خود را که اتصال خود به مبدأ اعلی و معنی‌بخشی به زندگی و جهان و ایمان‌آفرینی است، از کف داده است. شریعتی از این حیث که مؤثرترین گویش در این زمینه را بنیان نهاد، بیش از همه انگشت این اتهام را متوجه خود می‌سازد.

2. خلق مفاهیم: چالشی عام‌تر از آنچه گفته شد تعارض روح آموزه‌های او با ساخت و کار یک جامعه مدنی است. دکتر شریعتی مفاهیمی را حیات بخشید و حتی بعضاً بنیان نهاد که (به‌ویژه در زمینه اجتماعی ایران) همان‌قدر که در بسیج سیاسی علیه رژیم پیشین ایفای نقش نمود، اقتدارگرایی سیاسی را نیز از طریق نفی مبادی جامعه مدنی تحصیل نمود. احیاء و بعضاً تأسیس مفاهیمی نظیر امت، امامت، شهادت و... آموزه‌‌هایی نظیر ارائه مفاهیمی نهایی برای تشخیص مرز حق از باطل، تقلیل پیچیدگی‌های رازگونه تاریخ و نظام اجتماعی در دو صف‌بندی هابیلی و قابیلی، تصویر یک جامعه عاری از ستم و طبقات و نحیف شمردن دموکراسی غربی در مقابل رهبری انقلابی و... همه سلول‌های نظام انداموار در اندیشه‌های شریعتی‌اند که رویاروی آموزه‌های معطوف به یک جامعه متمایل به کثرت قطب‌های قدرت و تنوع گونه‌های اجتماعی می‌ایستند.

3. قدرت: اما به تصور نگارنده، اصلی‌ترین محوری که در چالش افکار امروز ایران با این روایت جاری از افکار شریعتی می‌تواند مطرح شود و عمدتاً مورد غفلب قرار می‌گیرد، اعتقاد به قدرت به عنوان عامل رهایی‌بخشی است. چالشی که به دو محور پیشین نیز عمق تئوریک بیشتری می‌بخشد. به عبارت دیگر در این روایت جاری از شریعتی وی همه چیز را معطوف به آن ساخته است تا قدرت مسلط را به عنوان اصلی‌ترین کانون اسارت و نگون‌بختی اجتماعی سرنگون کند و به سازمان جایگزینی از قدرت توجهات را معطوف گرداند که مبشر و بستر تحقق نهایی‌ترین مفاهیم رهایی اعم از فردی و اجتماعی باشد. چنین عنایتی به مفهوم قدرت، بکارگیری آن مجموعه از مفاهیم و آموزه‌های معارض با ساخت متکثر یک جامعه مدنی و سرانجام به خدمت گرفتن دیانت در این راستا، ایمانی را سامان می‌دهد که اعتقاد راسخ به تحقق همه نیکی‌ها در همین جهان و به نحوی قریب‌الوقوع در زمین را به دنبال دارد. طبیعی است که با چنین اعتقادی اراده‌ها را در جهت تحقق آن نیکی‌ها، به اتحاد دعوت کند و اندام واحدی از این اراده‌های متحد بیافریند که خون عامل به حرکت درآورنده آن است. اما اندام واحدی که در کار ساقط کردن قدرت سیاسی یک‌صدا و یکپارچه عمل می‌کند، ایمان و شور غیر عقلانی عامل استمرار آن تا کسب قدرت سیاسی است. از همین نقطه عطف به بعد، آن ایمان و شور غیرعقلانی جای خود را ابتدا به تصیحت و دعوت، آنگاه به اتمام حجت و سرانجام به خشونت می‌سپارد. همان‌قدر که در ابتدا اراده به پیوستن به این اندام واحد، انتخاب مؤمنانه میان حقیقت و باطل بود، اراده به جدایی از این اندام واحد، انتخاب مصلحت‌جویانه میان خوب زیست و فلاکت و یا حتی زندگی و هلاکت خواهد بود.

 

شریعتی پیشین و شریعتی جاری

اما ادعای نگارنده آن است که آن تصور جاری از شریعتی نیز خود بیش از آنکه معطوف به شریعتی باشد معطوف به وضع جاری ایران در شرایط حاد سال‌های پیش از انقلاب و سال‌های نخست پس از پیروزی است. نقد تفسیر جاری شریعتی از زبان خودش نقادی شریعتی، نقادی یک نسل از باورهای پیشین خود است. باورهایی که با استناد به شریعتی بارور شده و گسترش یافته. باورهایی که حاصل نوعی خاص از قرائت آموزه‌های شریعتی است. تردیدی نیست که شریعتی استعداد این نحوه قرائت را داشته است اما نگارنده مدعی است نوعی فاصله میان این تفسیر و روایت جاری از خود او وجود دارد. اگر به آن خود دستیابی نداشته باشیم حداقل از طریق تعارضاتی که این تفسیر جاری با پاره‌ای از آثار او دارد می‌توان این فاصله را نشان داد. نگارنده مدعی است که آنچه تحت عنوان روایت جاری از شریعتی گفته شد نحوی رنگ مخاطب در آثار اوست کویریات دکتر شریعتی یکی از منابعی است که می‌تواند ناهمسازی این قرائت از دکتر شریعتی را نشان دهد.

آن‌ها که به نقد شریعتی و نقد این روایت جاری پرداخته‌اند خود به ناهمسازی آن چهره با آنچه در کویریات ظهور می‌کند اعتراف کرده‌اند. کویریات خطوط یک چهره آتشین انقلابی و کاملاً سیاسی که روایت جاری از دکتر حاکی از آن است را مخدوش می‌سازد و در هم می‌شکند. او خود از شأن کویریات در مجموعه آثار خود چنین یاد می‌کند: نوشته‌هایم بر سه گونه‌اند: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات، آنچه تنها مردم می‌پسندند، اجتماعیات و آنچه هم من و هم مردم،‌ اسلامیات و آنچه خودم را راضی می‌کند و احساس می‌کنم که با آن نه کار و چه می‌گویم نه نویسندگی که زندگی می‌کنم.

 

خوانش مختصر از شریعتی

کویریات و بی قراری شریعتی

در کویریات، شریعتی چنان ظاهر می‌شود که اساساً با چهره رسمی او در تعارض است او خود در کویر و در مقاله‌نامه‌ای به دوستم تصریحاً از این چهره و تفسیر رسمی از خود که خود نیز در زمان حیاتش شاهد آن بود اظهار انزجار می‌کند.

نمی‌گویم من آنم که در زیر این نمود پنهان است و کسی نمی‌بیند در زیر این نمود کسانی پنهانند که از آن میان نمی‌دانم کدام یک منم؟ و این است پریشانی وحشتناکی که اکنون مرا رنج می‌دهد، یکی دیگر از این‌ها من قهرمان است، که گوشش بدهکار هیچ حرفی نیست و به هیچ چیز نمی‌اندیشد و سراسر روحش و همه وجودش را دلاوری و عشق به نیکنامی و فداکاری و مردم‌دوستی پر کرده است. سرشار از دوستی خلق، گستاج و ماجراجو و عاشق خطرها که جز انتقام آرامش نمی‌کند. جز به پیروزی سیر نمی‌شود. جز شکستن خصم آرزویی در سر نمی‌پروراند و جز کف‌زدن‌های مردم و آفرین‌های مبارزان و گسستن زنجیرها او را به هیجان و نشاط نمی‌آورد و تو می‌دانی که این من مرا به کجاها نکشاند؟ و چه ضربه‌ها که از دست او نخوردم و چه‌ها که نکشیدم و تو با این من بسیار همگام بوده‌ای و خوب می‌شناسی... اما در این میان این همه من‌های درهم‌آمیخته آنکه از همه زبردست‌تر است و تو هرگز نشانه‌ای هم از آن نداری ـ منی است که مدتی است مرا به خویش گرفتار کرده است. با چهره‌ای شگفت و محکم و نیرومند و پخته و پرف نه چون آن دیگرها پوک و پوچ و پوسته نمودهایی مبهم و موقتی و اشباحی دور و مجهول... شریعتی خودگویی تعارض این بخش از آثار خود را با روایت جاری و رسمی از خود درمی‌یابد و در مقدمه اثر می‌نویسد: روشنفکران جدیدالولاده در حال توسعه وابسته به دنیای دوم که خود را غالباً در کافه‌های تهران متعهد احساس می‌کنند. خواهند گفت که در این اثر با یک قلم متعهد سر و کار نداریم.

این نوشته‌ها با آنچه امروزه در شرایط عینی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی امروز برای اجتماع ما و همه کشورهای در حال توسعه مطرح است تماس ندارد. در اینجا با یک بینش فلسفی مجرد و با یک ذهنیت مطلق و روحی تلخ و بدبینانه و جهان‌بینی مبهم و تخیلی و اشراقی و رنجها و ایده‌آل‌های کافکایی و کامویی و بیشتر هایدگری و بودایی و لائوتزویی و یک نوع درون‌گرایی شدید انزوایی و مردم‌گریزی افراطی و رنجها و اضطراب‌های وجودی و هراس از یک تنهایی فلسفی همراه با تجربه‌های رنجآور اجتماعی و بالاخره با انسانی بی‌قرار از خویش و بی‌پناه در خویش سر و کار داریم.

اجتماعیات و مسئله روشنفکری

در اجتماعیات، شریعتی خود را از زمره روشنفکران جامعه معرفی می‌کند و جابه‌جا به این سنخیت اجتماعی خود اشاره دارد، اما برحسب روایت جاری از شریعتی او یک روشنفکر انقلابی است که اساساً با استراتژی مبتنی بر بسیج توده‌ها به رهبری روشنفکران هدم و سقوط نظم مسلط اجتماعی را هدف گرفته است و سازمان تئوریک او از یک سو آینده‌ای روشن را که به نحوی قریب‌الوقوع تحقق‌یافتنی است ترسیم می‌کند و از سوی دیگر آفریننده ایمان و ایقانی تزلزل‌ناپذیر برای حمایت آهنین توده‌هاست. او در اجتماعیات خود به چنین ایقاناتی که احساسات انقلابی در عصر او آکنده از آن بودند می‌تازد: هیج آفتی برای تعقل و پیشرفت و آگاهی انسان از یقین پوچ، منحط‌کننده‌تر نیست. چه یقین در هر امری لازمه‌اش توقف در برابر آنست. چون کسی که به اینجا رسیده است از آن رو که احتمال دیگری نمی‌دهد از جست‌وجو و کنجکاوی و تحقیق بازمی‌ماند و چون معتقد شده است که این است و جز این نیست اولاً هر اندیشه دیگری را مطلقاً باطل می‌داند، هر نظر تازه‌ای را قبلاً محکوم می‌کند و این موجب می‌شود که اندیشه وی در این قالب محصور شود و چون اندیشه و علم همواره در حرکت و تحول و کمال‌اند، وی هر روز بیشتر عقب می‌ماند و از واقعیت‌ها دورتر و بیگانه‌تر می‌شود و ثانیاً چون همه مسائل علمی و انسانی را که جریان دارد و هر چه را که پیش می‌آید و بی‌سابقه طرح می‌شود وی با همان ملاک‌ها و محک‌های ثابتش می‌سنجد به جای آنکه به بررسی آزاد و تحلیل‌های اجتهادی علمی و منطقی آن بپردازد به نتایج تازه برسد و مجهول‌های تازه‌ای کشف کند به توجیه و تأویل واقعیت‌ها مشغول می‌شود و تمام هدفش این است که آن را با ملاک‌های خودش منطبق سازد... می‌کوشد حقایق و قاطعیت عقیده قبلی‌اش را محقق سازد. برحسب چنین باوری به فکر و اندیشه‌ورزی، نقطه امید خود را نه «جرقه‌‌های آتشین و انقلابی»، بلکه به قول خود روشنفکران بی‌قالب می‌داند، من همه امیدم برای آینده این ملت، به همین‌هاست، همین بی‌قالب‌های آزاد و آگاه و تشنه یک ایمان تازه و درست. آن‌ها که حوصله‌شان از وضع موجود سر رفته است. ... و مهم‌تر از همه آنکه شریعتی به عنوان یک روشنفکر، اساساً با استراتژی که مبتنی بر بسیج توده‌ها به رهبری روشنفکران در عرصه مبارزات سیاس باشد مخالفت می‌ورزد. او تصریح می‌کند که روشنفکر کسی است که دارای یک بینش انتقادی است، همین. بر این اساس شریعتی به این نکته اصرار دارد که سمت رهبری مبارزه و کسب قدرت نبایستی به عهده روشنفکران باشد. طبیعتاً، روح، شور و حرکت یک نهضت که با عصاره ایمان و اراده توده تغذیه می‌کند، در قالب‌های منطقی و حقوقی و عقلی مجرد و دور از واقعیت که ساخته مغز تحصیل‌‌کرده‌های کتاب‌زده و فیلسوف‌مآب توجیه‌گر است، می‌مرده و مسخ می‌شده و در پایان به صورت کلماتی عالمانه درمی‌آمده و یا نهضت آشکارا منحرف می‌شده و یا سرپوش فریبنده مصلحت و ایدئولوژی و تاکتیک و کلا‌ه‌های روشنفکرانه، اسارت استحماری ملت را تشدید می‌کرده است.

او خود غیرواقع‌بینانه بودن حکم ضرورت عدم رهبری روشنفکران را چنین توصیف می‌کند: در اینجا به یک تناقض روشن و مسلم می‌رسیم. از یک طرف روشنفکر نباید به جای مردم، سرنوشت رهبری یک نهضت انقلابی را در دست گیرد، زیرا یا نهضت را به شکست می‌کشاند یا به انحراف و از طرفی دیگر در جامعه‌ای که جهل یعنی بی‌سوادی فرهنگی و ناآگاهی اجتماعی عمومیت تام دارد، از آن رو که تنها روشنفکر است که از فرهنگ و آگاهی نسبی برخوردار است و تنها اوست که می‌بیند و می شناسد، مسئولیت سنگین و همه‌جانبه‌ای را به عهده دارد. او کمی پیچیده‌تر نتیجه‌گیری می‌کند: خلاصه بنابراین اصول، رسالت روشنفکر و البته در چنین جامعه‌هایی (جهان‌سومی) در یک کلمه عبارت است از: وارد کردن واقعیت‌های نابهنجار موجود در بطن جامعه و زمان است به احساس و آگاهی توده که روسو می‌گوید برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید، فقط به آن‌هایی بینایی ببخشید، خود راه‌ها را به درستی خواهند یافت و تکلیفشان را خواهند یافت.

اسلامیات و مسئله ایدئولوژیک

سرانجام در اسلامیات گرچه می‌توان گرایش به ایدئولوژی ساختن از دین را در فحوای آموزه‌های شریعتی تشخیص داد اما اگر گونه‌ها و نسخ‌هایی برای ایدئولوژی قائل باشیم ایدئولوژی دینی که شریعتی در پی سامان بخشیدن به آن بود معطوف به ساختن و استقرار قدرت مطلوب نبود بلکه هدف ایدئولوژی دینی او با تعریف وی از روشنفکر مناسبت دارد. چنانکه روشنفکر رسالتی بیش از نقد وضع موجود نداشت، ایدئولوژی دینی او نیز چنان سامان می‌یابد که امکان نقد هر وضع موجود را فراهم آورد نه آنکه سامانی مطلوب از قدرت را که ایدئولوژی‌های قلابی توتالیتاریستی مبلغ آن هستند را تبلیغ کند. وی در اسلام‌شناسی در خصوص آرمان‌خواهی و انسان متعالی همین ایده را طرح می‌کند: هر مکتبی باید در زمینه انسان، تصویری ایده‌آل از انسان متعال ارائه دهد وگرنه همه کوششش بی‌معنی است و حرکتش بی‌هدف. هم‌اکنون ممکن است این پرسش به ذهن شما برسد ـ به عنوان گرفتن مچ من ـ که اینکه شد باز استاندارد، هم برای جامعه و هم برای انسان. سؤال به جایی است. به این معنی که باید همین جا طرح می‌شد. زیرا باید توضیح بدهم که نمونه ایده‌آل، ضابطه‌سازی و قالب‌ریزی انسان یا جامعه فعلی نیست بکله درست برعکس، انسان یا جامعه آرمان‌گرا و رونده به سوی نمونه‌های متعالی و مثالی و ایده‌آلی خویش، همواره در مسیر خویش، ضابطه‌های فیکس و قالب‌های ثابت را فرو‌می‌ریزد و می‌شکند. جامعه و انسان ایده‌آل جاذبه‌ای است که جهت حرکت را تعیین می‌کند نه شکل ثبوت را. عامل حرکت است که عوامل سکون و بازدارنده را نفی می‌کند. استانداردها انسان را در اشکال و ابعاد پیش‌ساخته می‌ریزد و می‌بندد و نگه می‌دارد و می‌گوید این‌گونه باش. آرمان‌خواهی و ایده‌آل‌گرایی او را از این اشکال رها می‌کند و از غدیرهای راکد هر دوره و هر نظامی بیرون می‌برد و در بستر زمان به جریان می‌اندازد و به سوی دریا، ابدیت مطلق می‌راند. این است که در آغاز سخنم گفتم که من به همان اندازه که به تعیین ضابطه‌های ساخته و ثابت معتقد نیستم به وانهادگی و رهایی و بی‌مسئولیتی نیز نمی‌اندیشم بلکه به جای رهایی یا قید، باید جهت را انتخاب کرد نه شکل بودن نه بودن بی‌شکل، بلکه شدن تکاملی دائمی. حرکت و هجرت همیشگی، نه به جایی رسدین به سویی رفتن.

 

شریعتی برای نسل امروز

آنچه به نظر نگارنده این دیدگاه شریعتی را فراخور نیاز و انتظار نسل ما می‌سازد، رویارویی نسل ما با یک معضل دشوار است. نسل ما به عنوان نسلی که یک انقلاب را پشت‌سر گذاشته است، انقلابی که به استقرار عالی‌ترین نمود سنت در کشور انجامید در نقد وضع موجود خود را رویاروی نقد تمامی تار و پودهای فرهنگی خود می‌یابد این نقادی البته شورآفرین و سرآغاز دوره‌ای تازه، رنسانس و بازآفرینی تازه‌ای است. اما در عین حال نقد تمامی تار و پودهای فرهنگی تا جایی می‌تواند پیش رود که از مرز تازگی و طراوت و زندگی به کوره راه‌های بیهودگی و بی‌هویتی و پوچی واصل شود. آن احساس تازگی گاه او را به افراط و این احساس بیهودگی او را به احتیاط فرا‌می‌خواند و هیچ‌کس نمی‌داند نقطه و جای تعددل کجاست و اساساً تعادل چه معنایی دارد. اما آنچه مسلم است، این نسل در همان حال که به نقادی باز هم بیشتر وضع موجود راه‌های تازه می‌جوید، به طور همزمان ایمانی تازه را نیز می‌طلبد و هنوز نمی‌توان انتظار داشت که بتواند در کوران راه‌های تازه در نقد باز هم بیشتر تمامی فرهنگ‌اش احساس شور ایمانی کند یا حداقل در این احساس شور و ایمانی استمرار داشته باشد. به این ترتیب در این وضع تعارض‌آمیز با دو خطر عمده مواجهیم:

1. ره‌ سپرده در نقادی‌ها تا جایی که هیچ چیز از هویت جمعی و ملی و فرهنگی ما باقی نماند.

2. وحشت از خلأ و پناه آوردن به یک ایمان تازه خوش‌باورانه انقلابی که راه تازه‌ای در تخریب و افتادن در چاله‌ای تازه است. اینجاست که ایده‌ال‌گرایی، آنارشی‌گری و در عین حال واقع‌بینی مجموعه ظاهراً متعارضی است که در این تفسیر تازه از شریعتی تجلی واحد و پیوسته و منسجمی یافته‌اند و همین نکته می‌تواند ظرفیت بازخوانی این چنینی از شریعتی را در این وضع پرتعارض توضیح دهد.

 

ارتباط با ما:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مطالب مرتبط:

شریعتی و تقدیر نخبگان ایران

ایدئولوژی از نگاه اصلاح اجتماعی و تاریخی

ساختار اندیشه شریعتی و تفکر ایرانی

ظهور ابرمرد نیچه در ایران

شرایط امکان ظهور اندیشه شریعتی

شریعتی روشن‌فکر نیست

بازگشت انسان ایرانی به خویشتن

درباره ما

مجله‌ی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی می‌تواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجه‌ی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه‌ و تئوری‌پردازی برای توسعه‌ی تغافل،‌ می‌گوئیم که سوره «آیینه‌»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که به‌جای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفه‌ای»، یعنی مهارت در به‌کارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمی‌خواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفه‌ای بر مدار مُد می‌چرخد و مُد بر مدار ذائقه‌ی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.

بـيـشـتــر

نقد

شماره 87-86 مجله‌ فرهنگی تحلیلی سوره‌ اندیشه منتشر شد

شماره‌ جدید مجله سوره اندیشه نیز به‌مانند پنجشش شماره‌ اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حول‌وحوش آن می‌چرخد. موضوع بیست‌ویکمین شماره‌ سوره‌ اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیست‌ویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشه‌برانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی می‌شود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسده‌انگیزی‌اش خاموش می‌کنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن می‌شود.

خبــر انـتـشــار شـمــاره 21

خرید

شماره 86
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
شماره 84
10000تومان
  • قیمت روی جلد
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
آرشیو شماره 50 تا 75
60000تومان
  • با احتساب 20% تخفیف
  • ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور
  • زمان تحویل حداکثر 5 روز
خرید نسخه دیجیتال
4000تومان
  • با احتساب 60% تخفیف
  • دریافت از مارکتهای اندروید
  • همسان با نسخه چاپی