1- آلودگی محیط زیست و هوا چند صباحی است گلوگیر ما شده است و شهرهای بزرگ ما تازه در مییابند که ورود به تجدد و «پیشرفت» هزینههایی هم دارد؛ هزینههایی به قیمت جان. اما ما این وضعیت را تحمل میکنیم، زیرا در دل امید داریم که این وضع گذرا و حل شدنی است؛ تکنولوژی و تجدد ذاتی ندارند که آلودگی از آن برخیزد، بلکه دورهای است که میگذرد و روزهای خوش آن در پیش است. گویا تجربهی تاریخی نیز این سخن را تأیید میکند؛ امروز نیویورک و لندن شهرهای آلودهای نیستند؛ جهان اول امروزه پاک است و شهرهای آلوده در جهان سوم یافت میشوند: تهران، کاراکاس و پکن و... پس ما نیز روزی جهان اولی میشویم و تا آن روز باید این عوارض فرعی را تحمل کرد و در راه رسیدن به توسعه قربانی داد. همانگونه که روزی لندن کثیفترین شهر جهان بود و با صبر و تلاش اکنون شهری زیبا و تمیز است. البته کارشناسان نیز میتوانند با پارهای اقدامات و تدابیر مدیریتی، این آسیب را کاهش دهند تا این دوره بگذرد و ما جهان اولی بشویم.
2- میدانیم مشکل محیطزیست، مشکلی جهانی است و این تازه از نتایج سحر است که به ایران رسیده است. جهان اکنون در یک سراشیبی زوال و نابودی است. آمارهای پنجاه سال گذشته در مورد جنگلها، نفت، یخهای قطبی، انقراض حیوانات، سرطانها، گازهای گلخانهای و... نگرانکننده است. بزرگترین کشور تولیدکنندهی زباله و آلودگیهای جدی در جهان، آمریکا است. آمریکا با دور کردن کارخانهها از شهرها و استفاده از طبیعت ویژهی خود موفق شده است دیدن فاجعه را بر شهروندان خود سخت کند. این دورسازی آلودگی گاه تا انتقال کارخانههای آلوده به چین و هند هم بوده است. ما میدانیم این ذات و ماهیت نسبت سوبژکتیو با طبیعت است که منجر به ظهور فساد در آن شده است. سوژه اکنون در حال بلعیدن انرژی و جهان است و ما به پرتگاه نزدیک میشویم. ما کمتر از بسیاری کشورها، آلودگی تولید میکنیم، اما نمیتوانیم آن را دور و مخفی سازیم و به همین دلیل زودتر اشتباه راهی را که میرویم میفهمیم. اما وضع ما وضع کسی است که میداند و میرود. من متأسفم که در تاریخی واقع شدهام که باید در آن برای توسعه شهید بشوم؛ آن هم با گازهای سمی و در خانهام!
3- آیا واقعاً میتوان کاری کرد؟ الحاق به جهان اول طولانی و تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. جهان دیگری هم ممکن نیست. ظاهراً جهان سنتی هم روز به روز قابلیت و امکان احیای خود را بیشتر از دست میدهد. راهکارهای موقت نیز بیثمر است و خود این راهکارها به بحرانهای بزرگتری منجر میشوند. آیا باید به خاطر حفظ نظم و نظام مملکت و تداوم حیاتمان این وضع را بپذیریم؟ اگر نپذیریم یعنی چه کنیم؟ به جایی پناه ببریم؟ به کجا؟ به روستا؟ اما آیا روستایی باقی مانده است و این مهاجرت ممکن و مفید است؟ ما جایی گیر افتادهایم که نه راه پس داریم و نه راه پیش. پس بهتر است به قضای خویش راضی باشیم و به همین راهحلهای «کارشناسی» دل خوش کنیم و کمتر از وضع تمدنی و تاریخی خویش بپرسیم. پرسیدن از وضع خویش، پرسش از حقیقت است و پرسش از حقیقت همیشه دردسرزا. بهتر است گمان کنیم تجدد را ذاتی نیست و آلودگیها روزی خواهند رفت و علم مشکلات را حل میکند و میتوان به کار کارشناسان امید داشت و اینگونه حداقل با خیالی راحتتر و با آرامش و اعصاب راحتتری مُرد!
4- تجدد که ریشهاش طاغوت است، «حق» را ضایع میکند. حق یعنی امکانی که من دارم تا به قرب الهی برسم و طاغوت مانع حق است؛ عبد در مقابل عبد دیگر نسبت تعاون «علی البر و التقوی» دارد. عباد حق دارند که هوای پاک داشته باشند، اما سبک زندگی مدرن این را از ما میگیرد. ما میدانیم آلوده کردن هوا حرام و موجب ضمان اخروی است؛ ما میدانیم اینگونه زیستن را خدای خوش نمیدارد؛ ما خود و طبیعت را نابود میکنیم زیرا میخواهیم مثلاً بهتر(سریعتر، مرفهتر، پرخورتر، راحتتر، تنبلتر و...) زندگی کنیم. اما در وضعی هم هستیم که نمیتوانیم مردمان خود را منع کنیم. دولت ما خود بزرگترین تولید کنندهی خودروهای آلوده است. پس بیهوده است اگر از مردم بخواهیم که خودروهای خود را بیرون نیاورند و مثلاً طرح زوج و فرد را تا در خانهها ببریم. هرچند طبق موازین حقوقی این حق اجمالاً برای دولتها محفوظ است (در سایر کشورها گاهی این ممنوعیتها قانون میخواهد، ولی در کشور ما به تصمیم یک شورا حواله شده است و ما حق استفاده از ماشین یا رفتوآمد را محدود میکنیم؛ زیرا اصولاً حقوق آمده است تا حقها را محدود کند و امروزه حقهای مکتسب نیز در پرتوی دخالت دولتها ضمانت اجرا ندارند، چه رسد به اینکه صرف داشتن خودرو حق مکتسبه در رفت و آمد ایجاد نمیکند، بالاخره قانون یعنی زور!) اما خود دولت در مییابد که این دست ممنوعیتها در واقع اعلام ناکارآمدی سیاستهای خود دولت است. این است که در ایران سیاستهای زیستمحیطی جدی نیست؛ زیرا این دولت است که خود بزرگترین تولید کنندهی آلودگی است (مثلاً پالایشگاه تهران بهتنهایی به اندازهی بیش از یک میلیون خودرو تهران را آلوده میکند).
5- چه باید کرد؟ این زیست را ما خود انتنخاب کردهایم و این دولت را نیز ما. خود کرده را تدبیر نیست. میدانید چرا «هوا» آلوده است؟ چون اکنون بشر براساس «هوی» زندگی میکند؛ و ما نیز.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
انمیشن: «آلودگی: از زندگی تا مرگ»
انمیشن: «مصرف بی رویه و آلودگی زیست محیطی»
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.