در اوایل قرن نوزدهم، لندن با 2.5 میلیون جمعیت، بزرگترین شهر دنیا شد. لندننشینان، آشغال زیادی تولید میکردند و این زباله ها و پسماندها جایی نمیرفت جز به رودخانه تِیمز! از سویی دیگر علاوه بر مهاجرت، صنعتی شدن نیز موجب شده بود تا کارخانجات کثیفی در اطراف شهر لندن شکل بگیرند و به روند آلودگی و افزایش آلایندهها دامن بزنند. در این شرایط ملکه انگلیس وارد شد و با در اختیار گذاشتن بخشی از باغها و املاک خود این اجازه را داد تا جنگلهای مصنوعی از درخت چنار بکارند، که هم با فتوسنتز آلودگی را به اکسیژن تبدیل میکند و هم با قابلیت جذب آلودگی هوا و پوست انداختن، آلودگی را جذب میکند! اما این کارها کافی نبود. رودخانه تیمز که منبع آب آشامیدنی آنها بود، نه تنها بوی تعفن میداد، بلکه مشحون بود از ویروسها و آلودگیهای خطرناکی چون تیفوئید و وبا! مرگومیر ساکنان نزدیک به رودخانه شش برابر بیشتر از لندنیهای دورتر از آن بود! تابستان 1858، به سال «تعفن بزرگ» نامگذاری شد! روزنامهها نوشتند «مردم از بوی گند دیگر عاصی شدهاند چراکه نمیتوانند نفس بکشند».
یك مرور نسبتاً سریع بر راهکارهای ارائه شده برای حل مشکل آلودگی هوا، که بعضی اجرا و بعضی هم اجرا نشدهاند (راهکارهای آنی، میانمدت و بلندمدت)، به ما نشان میدهد که این راهكارها در مجموع مؤثر نبودهاند و ما همچنان با این مسئله دست به گریبانیم. چرا این مسئله حل نشده است؟
این حرفهایتان چه قدر مستند است؟ از كجا میگویید مؤثر نبوده است؟
از حس روزمرهمان؛ یعنی این مسئلهی آلودگی یک چیز غیرواقعی است یا مثلاً یك مسئلهی برساختی و رسانهای است؟ این چیزی كه ما حس میكنیم. نمونهاش دو سال پیش چند روز پیاپی در مقاطع مختلف تهران تعطیل شد.
آن تعطیل شدن كاملاً بیربط بود و تصمیم یك آدم تازهكار بود و بعد هم جلوی آن را گرفتند؛ به همین راحتی. یعنی اصلاً شاخص آلودگی به حد تعطیل شدن نرسیده بود؛ ولی تعطیل كردند. متأسفانه آلودگی هوا دچار یك عوامزدگی خیلی شدید شده است. یعنی همه به آسمان نگاه میكنند و میگویند هوا آلوده و كثیف شده است. انسان ممكن است یك موقع نسبت به یك موضوعی اصلاً حساسیت نداشته باشد و آن را نبیند.
مرا که ابایعقوبم به گواهی خواستهاند در این معنا که «هوای پایتخت آلوده است یا نه؟» و من بنده به سر داعش ـ کثرالله امثاله فینا و فی جمیع البلاد ـ سوگند میخورم که آلوده نیست و زمرهی ضدانقلاب شایعهپراکنی و سیاهنمایی میکنند و در ربع مسکون از هوای طهران بهتر و تمیزتر و خوشگوارتر یافت مینشود و اگر حجت باید آوردن، بیاورم. و کدام حجت از این محکمتر که هوای پایتخت اگر آلوده بودی، هیچکس را در آن قرار نماندی خاصه بزرگان را، و هریک از جانبی فرارفتندی. این سیاهنمایی که دشمنان میکنند از پی آن است که بزرگان از خوف آلودگی هوا، طهران را رها کرده و به جوانب و اطراف بگریزند تا اذناب امپریالیسم و صهیونیسم خود به این شهر درآیند و زمام اختلاس و ارتشاء و دیگر مهمات امور به دست گیرند؛ و این به هیچ روی صورت نبندد مگر اینکه ما مردم همیشه در صحنه، مرده باشیم که دوستان را از اختلاس بازداشته و دشمنان را به آن بگماریم.
بسیاری از مشكلاتی كه داریم، از جمله آلودگی هوا عمدتاً به یك سری اشتباهات استراتژیك یا شاید فرااستراتژیك برمیگردد كه در جریان نوسازی جامعهی ایران انجام دادیم. این نوسازی وارداتی اساساً گونهای جوگیر شدن عدهای از متفكرین، روشنفكران و نخبگان، در دورهای خاص، نسبت به مدرنیته و انفعال در برابر الگوهای نوسازی وارداتی بود. اقداماتی انجام دادیم بدون توجه به اینكه ببینیم اساساً این راهكارها و راهبردهایی كه اتخاذ كردیم، متناسب با شرایط جامعهی ما هست یا خیر. چیزهایی که ما اینگونه از غرب وارد کردیم، مثل بوروكراسی، در خودِ غرب خوب كار میكند، ولی اینجا كار نمیكند و عملاً به جای این كه عامل راهاندازی كارها بشود، مانع راهاندازی آنها میشود. چون اصلاً بوروكراسی ما براساس آن عقلانیت غربی طراحی نشده است. چراکه اصلاً این عقلانیت آوردنی نیست؛ چراکه ما جامعهای هستیم با یك گذشتهی تاریخی، فرهنگی و دینی طولانی. یك جامعهی كوتاهمدت ممكن است بهراحتی در برابر یك سری چیزهای وارداتی منفعل شود؛ مثلاً مالزی که یك جامعهی بدوی بوده، میتواند ناگهان ظاهراً پوستهی مدرن پیدا كند، ولی جامعهی ما نمیتواند آن پوستهی مدرن را هم پیدا كند؛ ما بدون هیچ حسابی به مدرنیته و تكنولوژی روی آوردیم؛ بدون توجه به اینكه چه قدر به اینها نیاز داریم.
1- آلودگی محیط زیست و هوا چند صباحی است گلوگیر ما شده است و شهرهای بزرگ ما تازه در مییابند که ورود به تجدد و «پیشرفت» هزینههایی هم دارد؛ هزینههایی به قیمت جان. اما ما این وضعیت را تحمل میکنیم، زیرا در دل امید داریم که این وضع گذرا و حل شدنی است؛ تکنولوژی و تجدد ذاتی ندارند که آلودگی از آن برخیزد، بلکه دورهای است که میگذرد و روزهای خوش آن در پیش است. گویا تجربهی تاریخی نیز این سخن را تأیید میکند؛ امروز نیویورک و لندن شهرهای آلودهای نیستند؛ جهان اول امروزه پاک است و شهرهای آلوده در جهان سوم یافت میشوند: تهران، کاراکاس و پکن و... پس ما نیز روزی جهان اولی میشویم و تا آن روز باید این عوارض فرعی را تحمل کرد و در راه رسیدن به توسعه قربانی داد. همانگونه که روزی لندن کثیفترین شهر جهان بود و با صبر و تلاش اکنون شهری زیبا و تمیز است. البته کارشناسان نیز میتوانند با پارهای اقدامات و تدابیر مدیریتی، این آسیب را کاهش دهند تا این دوره بگذرد و ما جهان اولی بشویم.
برای تأمل نظری دربارهی مسائلی همچون آلودگی هوا یا بحران آب، در درجهی اول باید توجه کنیم که نسبت میان ما و طبیعت چگونه است. وضع کنونی آب و هوا و مسائل مختلف زیستمحیطی نشان میدهند که نسبت ما با طبیعت دگرگون شده است. در پسِ همه راهحلهایی که برای رفع معضلات زیستمحیطی عرضه میشود، این تصور وجود دارد که ما همه کاره هستیم. دائرمدار هر چه بر ما میرود، خودِ مائیم. فرق است میان این دو تلقی که خود را با طبیعت هماهنگ کنیم و یا اینکه طبیعت را با خواست و ارادهی خویش هماهنگ سازیم.
در زندگی مدرن امروز، مشکلاتی مثل آلودگی هوا برای ما کاملاً عادی و جزو امورات روزمره است؛ تا آنجا که ما میدانیم، این نخستین بار در تاریخ است که فعالیتها و مصنوعات بشری چنان طبیعت را تحت تأثیر قرار دادهاند که چیزهای مصنوعی و فعالیتهای مرتبط با آن، به چیزی در برابر طبیعت بدل شدهاند؛ یک چیز برآمده از طبیعت که اکنون در برابر آن قد علم کرده و در طبیعت اختلالاتی ایجاد کرده است: مثل گرم شدن زمین، تخریب لایهی اُزُن، آلودگی هوای شهری، فرسایش خاک و... . امروز وقتی ما به مسئلهی آلودگی هوا میاندیشیم، این نحوهی اندیشیدن به موضوع را تقریباً کنار گذاشتهایم. یعنی مثلاً زمانی که راهکار ارائه میدهیم، یا به راهکارها یا مدیریت آلودگی هوا انتقاد میکنیم، این سطح از مسئله را نادیده میگیریم. غفلت از اینکه زندگی جدید با آن کالاهای مصرفی مورد نیاز که در صنایع همبستهی این زندگی جدید تولید میشوند، با آن استخراج عظیمی که از مواد معدنی خام طبیعت باید صورت بگیرد؛ و آن تصرفات حیرتآور (سد، تونلها، پلها، اتوبانهای عظیم و...) در طبیعت، امکانپذیر میشود. اگر بخواهیم مسئلهی آلودگی هوا حل شود، آنگاه با چنین مسائل عظیمی درگیر خواهیم شد.
چند سال پیش در اوج آلودگی هوای زمستانی تهران، استاد درس خطمشیگذاری از ما دانشجویان کلاس خواست که تمام راهکارهای راجع به آلودگی هوا را گردآوری و یک جمعبندی از این راهکارها ارائه کنیم. کار نسبتاً جامعی در طی چند جلسهی کلاس و رفتوبرگشت راهکارها، تدوین و گردآوری شد. نزدیک به 50 راهکار و اقدام ممکن و پیشنهادی در سه سطح اقدامهای آنی ممکن، اقداماتی که در میانمدت قابل انجام هستند و پیشنهاداتی نسبتاً کلان که در بلندمدت ممکن هستند (که شاید ناممکن یا بسیار دشوار هم به نظر میرسیدند)، ارائه و گردآوری شدند.
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.