در روایت نبوی معروفی که فریقین نقل کردهاند ـ و در باب آن ادعای تواتر هم شده ـ آمده است:«مَنْ مَاتَ و لَم یَعْرِفُ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَۀً جَاهِلِیَّه».[i] در روایتیدیگر امام صادقعلیهالسلام فرمودهاند:«مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَۀَ جَاهِلِیَّۀِ کُفْرٍ وَ شِرْكٍ وَ ضَلَالَهٍ».[ii] در برخی روایات هم به «...مَاتَ مِیتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ»[iii]تعبیر شده است؛ یعنی اگر کسی بمیرد و به معرفت امام زمان خودش نرسد مرگش موت کفر و نفاق است.
رسول اکرم (ص)، حامل حقیقت توحید و حقیقت ایمان
میدانیم که وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) سرآمد انبیاء هستند و دین ایشان، خاتم ادیان و آنچه آوردهاند، حقیقت توحید است؛ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ یوحَى إِلَی أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ یرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یشْرِكْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا».[iv]این وجود مقدس امر میشوند که به مردم بگویند: من بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی میشود. ویژگی این وحی در قرآن کریم توضیح داده شده است؛ خدای متعال در آخر سوره مبارکه شوری میفرماید: «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاء إِنَّهُ عَلِی حَكِیمٌ»؛[v]یعنی هیچ بشری این بهره را ندارد که خدای متعال با او صحبت کند الا با یکی از این سه وجه: یا به او وحی میشود یا از ورای حجاب با انسان تکلم میشود که مثال معروف آن همان تکلم خدای متعال در طور با موسای کلیم(علیهالسلام) است که از ورای شجره با موسای کلیم صحبتشد: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی»؛[vi]و قسم سوم این است که فرستادهای از طرف خدای متعال میآید و کلام الهی را به این بشر القا میکند. وحی نبی اکرماز سنخ اول است؛ خدای متعال به نبی اکرم میفرماید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَامَا كُنتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا»؛[vii]که این تکلم هم از سنخ وحی است؛ یعنی نه فرستادهای در کار بود و نه حجابی وجود داشت.
آنچه به پیامبر وحی شده، کلمهی روح و حقیقت توحید است؛ اگر کسی با این پیامبرو با وحی و با هدایت او حرکت کند به مقام لقای رب میرسد؛ «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ یوحَى إِلَیأَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌفَمَن كَانَ یرْجُو لِقَاء رَبِّهِ...»و اگر این پیامبر و وحی و توحیدی که به ایشان عطا شده است، نبود، احدی نباید به مقام لقاء الله امیدوار میشد.
پیامبردر همهی عوالم حضور داشتهاند. حدیثی از امیر مؤمنان(علیهالسلام) در بحارالانوار نقل شده که خدای متعال این وجود مقدس را آفرید و سپس به او فرمود: «یاعَبْدِیأَنْتَالْمُرَادُوَالْمُرِیدُوَأَنْتَخِیرَتِیمِنْخَلْقِیوَعِزَّتِیوَجَلَالِیلَوْلَاكَمَاخَلَقْتُالْأَفْلَاكَ»[viii]بعد، از نور او دوازده حجاب (حجاب قدرت، حجاب عظمت، حجاب هیبت، حجاب جبروت، حجاب عزت و ...) را آفرید و پیامبر گرامی اسلام در هر حجابی ورود کرد؛ در روایت آمده که دوازده هزار سال در هر حجابی بود و در هر یک، ذکر خاصی میگفتند[ix] گویا آن عالم از نور نبی اکرم خلق شد و خودشان لباس متناسب با آن عالم پوشیدند و وارد آن عالم شدند و دوازده هزار سال در آن عالم عبادت کردند و آن عالم را نورانی کردند و به مقصد رساندند؛ سپس وارد حجاب بعدی شدند. بعد فرموند: عالم بحار آفریده شد[x]و ایشان در هر بحری غور کردند و بیرون آمدند. سپس خدای متعال ایشان را تمجید کردند و ایشان هم در مقابل خدای متعال به سجده افتادند و از عظمت این مقام، غرق در عرق شدند و بعد رشحاتی از عرق ایشان مترشح شد و 124 هزار قطره به وجود آمد که از هر قطره، نور پیغمبری آفریده شد و آن پیامبران دور ایشان طواف کردند.[xi]
پیامبر اکرمچنین پیامبری است که هیچگاه مقام ایشان در حد عقل امثال ما نیست؛ ایشان لباس بشر پوشیده و وارد عالم ما انسانها شدهاند با این حقیقت که حامل حقیقت توحید و حقیقت ایمان، آن هم از طریق وحی هستند. وقتی این معلم آمدهاند همه میتوانند به مقام توحید برسند و تا مقام «لِقَاء رَبِّهِ» بالا بروند و اگر این پیامبر نبود امکان لقای الهی هم نبود. این پیامبر آمدند و ابواب توحید را گشودند و ما را هم دعوت کردند. این دعوت، تنها یک دعوت لفظی نیست؛ «َدَاعِیا إِلَى اللَّهِ» بودن، فقط به لفظ نیست، بلکه با همه وجودشان بهسوی خدا دعوت میکنند و به سوی خدای متعال سوق میدهند، «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا. وَدَاعِیا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا»[xii]این پیامبر با این خصوصیات آمدند باب توحید را گشودند؛ بابی که قبل از ایشان بههیچوجه به این اندازه گشوده نشده بود؛ یعنی سیری که با ابراهیم خلیل(علیهالسلام) و سایر انبیای بزرگ اتفاق میافتد خیلی متفاوت با سیری است که با نبی اکرم مقدور میشود.
نبی اکرم (صله علی علیه و آله) خورشیدی هستند که اگر کسی به ایشان تولی پیدا کند شعبه و شعاعی از این خورشید در وجود او میتابد و وجودش، مثل خانهای که با نور خورشید روشن میشود، به نور نبی اکرم روشن میگردد؛ این حقیقتِ موحد بودن است؛ حقیقت توحید این است که شعاعی از توحیدی که به نبی اکرم عطا شده است به انسان عطا شود. حقیقت اتصاف به صفات کریمه این است که شعاعی از صفات کریمهی نبی اکرم ـ که در حدیث «عقل و جهل» آمده ـ در وجود مؤمن تجلی کند. در ذیل حدیث عقل و جهل فرمودهاند: مؤمنین شعاعی از نور نبی اکرم هستند و شعبهای از اوصاف و صفات عقل در وجود آنهاست. وقتی انسان مُنَقّای از جهل شد و به تبری کامل رسید آنگاه همهی شعاع عقل در او تجلی مییابد. اگر کسی به حضرت تولی پیدا کند و ـ بنا بر روایات ـ سه وادی تسلیم، تطهیر و نورانیت را طی کند، آنگاه نور نبیاکرم در او ظهور پیدا میکند و موحد میشود. موحد کسی است که شعاعی از نور ایمان نبی اکرم در وجود او بتابد؛ «وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛[xiii] پس هر عبدی که به مقام ایمان برسد و از کتاب الهی برخورد شود، شعاعی از نبی اکرم است و حقیقت کتاب، حقیقت توحید، حقیقت نبوت و حقیقت ایمان که به حضرت عطا شده و ایشان آن را منتشر میکنند؛ مثل خورشید که شعاع خود را منتشر میکند. لذا در ذیل آیهی «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»، الشَّمْس به وجود مقدس رسول الله تفسیر شده است که همهی کائنات را روشن میکنند. و ضُحَاهَا نیز دین و پرتو حضرت است.[xiv] پرتو حضرت مانند پرتو خورشید است که همهی قلوب را روشن میکند؛ هر قلبی به اندازهای که نور نبی اکرم در او تجلی کند، موحد میشود.
نکتهی دیگر اینکه مقدار و میزان حقیقت تنزل یافته از توحید، که در وجود مقدس نبی اکرم در عالم حیات دنیایی ایشان محقق میشود، متناسب با ظرفیت این عالم است؛ به همین دلیل بقیهی حقایق توحیدی و معارف باید در عالم برزخ و قیامت اخذ شود. اگر همهی توحید در عالم دنیا جاری میشد، ضرورتی برای ورود به عالم برزخ و قیامت نبود. منزلتی از توحیدی که به نبی اکرم عطا شده، در حیات این دنیایی نبی اکرم است که به مؤمنین منتقل میشود؛ منزلت بالاتر آن مربوط به عوالم دیگر حضرت مانند موت حضرت است؛ موت حضرت منزلت بالاتری از حقیقت توحید است. اگر کسی در برزخ و عالم موت خود همراه نبی اکرم باشد، همان منزلت از توحید را هم از نبی اکرم دریافت میکند؛ بنابراین اگر کسی با نبی اکرم سیر کند، هم حیات و هم مماتش، حیات و مماتش محمد و آل محمد خواهد شد؛ یعنی برزخش هم برزخ نبی اکرم میشود. وقتی برزخ انسان، برزخ نبی اکرم باشد، منزلت بالاتری از توحید را که در عالم دنیا نتوانسته است از حضرت دریافت کند، در عالم موتش دریافت میکند و توحید و محبتش به کمال میرسد.
آنچه گفته شد معنی همراهی با حضرت در دو عالم است. اما شرط این همراهی چیست؟ شرط آن معرفتالامام است. اگر کسی به وادی معرفتالامام برسد، به وادی نبوت نبی اکرم راه پیدا میکند و آن گاه حیات و مماتش، حیات و ممات حضرت خواهد شد و هم به توحید در عالم دنیا میرسد، هم به توحید بالاتر در عالم موت و عوالم بعدی. لذا اگر کسی «... لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیتَةً جاهِلِیةً»؛ یعنی موتش با نبی اکرم نیست؛ حیاتش هم با نبی اکرم نیست؛ گویا قبل از ظهور نور نبی اکرم در عالم به دنیا آمده و پیش از آن هم مرده است.
منزلت باطنیتر این است که همهی انسانها یا ذیل ولایت نبی اکرم محشور میشوند، یا ذیل ولایت دشمنان نبی اکرم. اگر کسی به معرفتالامام برسد، دنیا و قیامتش با نبی اکرم است و در «یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛[xv] ذیل نبی اکرم و پرتو ایشان وارد محشر میشود. اگر کسی در دنیا با امام نباشد، در برزخ هم با امام نیست؛ وقتی در برزخ با امام نباشد، برزخ او هم ذیل نبی اکرم نبوده و ذیل ولایت اولیای طاغوت خواهد بود؛ و موت او موت جاهلی و موت کفر و نفاق است.
در معانیالاخبار ذیل «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» آمده است که امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «هُوَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ...»؛[xvi] ؛ اگر کسی میخواهد به معرفت برسد، باید در صراط مستقیم حرکت کند؛ هر قدمی با صراط مستقیم، یک قدم در وادی معرفت الله است؛ سپس فرمود: «وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَه وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَه مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَه وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ فِی الدُّنْیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَه فَتَرَدَّى فِی نَارِ جَهَنَّمَ».[xvii] هر کسی در دنیا در صراط مستقیم، امام، قرار گرفت، در آخرت هم در صراط است و از صراط عبور میکند و اگر کسی در دنیا در صراط مستقیم قرار نگیرد، در آخرت هم در صراط نیست؛ همانطور که امام صادق در ذیل آیهی «...وَمَن لَّمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»[xviii] فرمودهاند: این امام از ولد فاطمه است؛ «وَ مَن لَمْ یجْعَلِ اللَهُ لَهُ و نُورًا ـ إمَامًا مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلَامُ، ـ فَمَا لَهُ مِن نُورٍ ـ إمَامٍ یوْمَ الْقِیمَةِ»؛[xix] کسی که در دنیا به امام نرسد، در قیامت هم نوری ندارد. سپس حضرت این آیه از سورهی مبارکه حدید را شاهد آوردند که «یوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَى نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمبُشْرَاكُمُ الْیوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»؛[xx] یعنی در محشر هم که میآیند به دنبال نور امام و در وادی ولایت امام و وادی نور هستند؛ همچنانکه در وصف مومن میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ یتَقَلَّبُ فِی خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ کلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَى النُّورِ».[xxi]
در آیه بعد آمده است: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا».[xxii] منافقین که در ظاهر ذیل نبی اکرم هستند اما ولایت حضرت را قبول نکردهاند و باطن دین و بهعبارتی ولایت[xxiii] را قبول نکردند، وقتی در قیامت هم وارد میشوند در ظلمات هستند. اگر کسی در دنیا به امام نرسد، در عالم برزخ هم به امام راهی ندارد؛ لذا کسانی که در دنیا با امام نبودند به مؤمنین میگویند: «انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ» اما به آنها گفته میشود: «ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا».
پس اگر کسی بمیرد در حالی که به معرفتالامام نرسیده باشد، به وادی توحید و نبوت راه پیدا نکرده است که در این صورت در عالم برزخ، قیامت و موتش نیز نمیتواند به امام ملحق شود. کسی که حیاتش حیات ایمانی نیست، موتش نیز موت ایمانی نیست؛ کسی که حیاتش ذیل نبی اکرم نیست و به توحید نرسیده است، نور نبی اکرم در او ظاهر نشده و در برزخ هم ذیل نور نبی اکرم نخواهد بود. موت ایمانی یعنی موتی که ذیل نبی اکرم و ذیل شعاع توحید و نور ایشان است و وقتی حیات و موت کسی ذیل نبی اکرم نباشد، در برزخ هم ذیل ائمه کفر و نفاق و اولیای طاغوت خواهد بود؛ لذا مصداق «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَۀَ جَاهِلِیَّۀِ کُفْرٍ وَ شِرْكٍ وَ ضَلَالَه» میشود؛ یعنی ذیل اولیای نفاق و کفر محشور میشود و در «یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»، در وادی ظلمات آنها خواهد بود.
خلاصه اینکه همه عوالم نبی اکرم اعم از عالم موت، عالم حیات، عالم قیامت و عالم بهشت، عوالم توحید است. و همهی عوالم اولیای طاغوت هم عوالم جهل و ضلال و کفر است. اگر کسی ذیل حضرت قرار بگیرد، در همهی عوالم ذیل توحید است وگرنه ذیل کفر و نفاق است. مسیر قرار گرفتن در ذیل حضرت در عالم دنیا است و بعد از عالم دنیا ممکن نیست؛ راه آن هم امام است. اگر کسی به معرفت امام برسد، به حیات طیبهی نبی اکرم راه پیدا میکند و دنیا، برزخ و قیامت او، ذیل دنیا، برزخ و قیامت نبی اکرم خواهد بود و اگر به امام نرسد، دنیای، برزخ و قیامتش ذیل اولیای طاغوت خواهد بود؛ لذا نه تنها حیاتش حیات جاهلی است برزخش هم برزخ جاهلی و قیامتش هم قیامت جاهلی و وادی ظلمات است.
معرفتالامام، میزان تحقق حیات و ممات ایمانی
معرفتالامام، یک قدر متیقن دارد. حداقل معرفت این است که در روایات از آن به «عارِفَاً بِحَقِّهِ» تعبیر شده است؛ یعنی انسان امام را مفترضالطاعه من الله بداند. این معرفت، مقام بالایی است. در کتابالحجهکافی آمده است که موسی بن اشیم میگوید: بر امام صادق وارد شدم. از نزد قتاده در شام آمده بودم تا دربارهی علم حضرت که آوازهاش عالم را گرفته بود، بدانم. کسی آمد و از یک آیه سوال کرد؛ حضرت جواب دادند. نفر دوم آمد و از همان آیه سوال کرد؛ حضرت جواب متفاوتی دادند. درون من بسیار متلاطم شد. با خود گفتم: من قتاده را که یک واو و فا را اشتباه نمیکند رها کردم و نزد کسی آمدم که در یک مجلس یک آیه را به دو نحو معنا میکند. سپس نفر سوم آمد و از همان آیه سؤال کرد؛ حضرت جواب سومی را دادند. فهمیدم که نکتهای در این پاسخها وجود دارد. حضرت رو به من کرده و فرمودند: ای موسی بن اشیم! خدای متعال به سلیمان ملک عطا فرمود؛ «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَیرِ حِسَابٍ».[xxiv] آیا تصور میکنی خدا به وجود مقدس رسول الله ملکی نداده است؟ آنچه خدا به پیامبر داده قابل مقایسه با ملک سلیمان نیست. خدا در قرآن میفرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛[xxv] این همان ملک عظیمی است که در قرآن ذکر شده است؛[xxvi] ملک عظیم یعنی کسی که مفترضالطاعه باشد و مقامی داشته باشد که امرش امر خدا باشد؛ این ملک قابل مقایسه با ملک سلیمان نیست. امام صادق ذیل این آیه «وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»[xxvii] فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یظْلَمَ وَ لَکِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَایتَنَا وَلَایتَهُ حَیثُ یقُولُ إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یعْنِی الْأَئِمَّۀَ مِنَّا».[xxviii] این مقام مفترضالطاعه بودن است. البته مفترضالطاعه یکی بیشتر نیست که همان خدای متعال است؛ اما اگر کسی در مقامی بود که امرش امر خدا است، او هم مفترضالطاعه است. این همان مقام ملک عظیم است. این کمترین سطح معرفتالامام است. این مقام خیلی عجیب است و اصلاً قابل تصور نیست. چگونه است که کسی امرش امر خدا باشد؟ این شأن خدا و مقام الهی است که آنچه را بدهد باید مردم بگیرند و از هر چه نهی کرد امتناع کنند؛ «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا».
اما حداکثر معرفت این است که انسان به جایی برسد که به کنه نورانیت امام معرفت یابد. در حدیث نورانی از امیرالمومنین نقل شده است که میفرماید: «لَایسْتَکْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّی یعْرِفَنِی کُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیۀِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَۀِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً...»[xxix] و «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیۀِ مَعْرِفَۀُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَۀُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیۀِ». و اقامهی این ولایت را سه دسته تحمل میکنند؛ «إِقَامَۀُ وَلَایتِی صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ».
اگر کسی بخواهد به مرحله بالای توحید برسد باید به مقام معرفت نورانیت امام برسد؛ یعنی هر کسی به اندازهی معرفت الامام به حقیقت توحید در عالم دنیا، عالم برزخ و در عالم قیامت راه پیدا میکند و اگر از این وادی خارج شود وارد وادی موت و ضلال خواهد شد.
[i]ـ بحارالانوار، ج 23 ، ص 89.
[ii]ـ بحارالانوار، ج 69، ص 134.
[iii]ـ کافي، بَابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرّدّ إِلَيْهِ، روايت 7.
[iv]ـ سوره کهف، آيه 110.
[v]ـ سوره شوري، آيه 51.
[vi]ـ سوره طه، آيه 14.
[vii]ـ سوره شوري، آيه 52.
[viii]ـ بحارالانوار، ج 15، ص 28.
[ix]ـ «ثُمَّإِنَّاللَّهَتَعَالَيأَمَرَنُورَرَسُولِاللَّهِصأَنْيدْخُلَفِيحِجَابِالْقُدْرَةِفَدَخَلَوَهُوَيقُولُسُبْحَانَالْعَلِيالْأَعْلَيوَبَقِيعَلَيذَلِکَاثْنَيعَشَرَأَلْفَعَامٍثُمَّأَمَرَهُأَنْيدْخُلَفِيحِجَابِالْعَظَمَۀِ فَدَخَلَوَهُوَيقُولُسُبْحَانَعَالِمِالسِّرِّوَأَخْفَيأَحَدَعَشَرَأَلْفَعَامٍثُمَّدَخَلَفِيحِجَابِالْعِزَّةِوَهُوَيقُولُسُبْحَانَالْمَلِکِالْمَنَّانِعَشَرَةَآلَافِعَامٍثُمَّدَخَلَفِيحِجَابِالْهَيبَۀِوَهُوَيقُولُسُبْحَانَمَنْهُوَغَنِيلَايفْتَقِرُتِسْعَۀَآلَافِعَامٍثُمَّدَخَلَفِيحِجَابِالْجَبَرُوتِ ...»؛همان، ص 29.
[x]ـ «ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي خَلَقَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ ص عِشْرِينَ بَحْراً مِنْ نُورٍ فِي کُلِّ بَحْرٍ عُلُومٌ لَا يعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ تَعَالَي ثُمَّ قَالَ لِنُورِ مُحَمَّدٍ ص انْزِلْ فِي بَحْرِ الْعِزِّ فَنَزَلَ ثُمَّ فِي بَحْرِ الصَّبْرِ ثُمَّ فِي بَحْرِ الْخُشُوعِ ثُمَّ فِي بَحْرِ التَّوَاضُعِ...»؛ همان، ص 29.
[xi]ـ «فَلَمَّاخَرَجَمِنْآخِرِالْأَبْحُرِقَالَاللَّهُتَعَالَيياحَبِيبِيوَياسَيدَرُسُلِيوَياأَوَّلَمَخْلُوقَاتِيوَياآخِرَرُسُلِيأَنْتَالشَّفِيعُيوْمَالْمَحْشَرِفَخَرَّالنُّورُسَاجِداًثُمَّقَامَفَقَطَرَتْمِنْهُقَطَرَاتٌکَانَعَدَدُهَامِائَۀَأَلْفٍوَأَرْبَعَۀًوَعِشْرِينَأَلْفَقَطْرَةٍفَخَلَقَاللَّهُتَعَالَيمِنْکُلِّقَطْرَةٍمِنْنُورِهِنَبِياًمِنَالْأَنْبِياءِفَلَمَّاتَکَامَلَتِالْأَنْوَارُصَارَتْتَطُوفُحَوْلَنُورِمُحَمَّدٍصکَمَاتَطُوفُالْحُجَّاجُحَوْلَبَيتِاللَّهِالْحَرَامِوَهُمْيسَبِّحُونَاللَّهَوَيحْمدُونَهُ...»؛ همان، ص 29.
[xii]ـ سوره احزاب، آيه 45 و 46.
[xiii]ـ سوره شوري، آيه 52.
[xiv]ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص 672.
[xv]ـ سوره اسراء، آيه 70.
[xvi]. معانیالاخبار، ص32، باب معنی الصراط.
[xvii]. همان، ص33.
[xviii]ـ سوره نور، آيه 40.
[xix]ـ اصول كافي» ج 1، كتاب الحجّة، باب أنّ الائمّة عليهم السّلام نورالله عزّوجلّ،حديث پنجم.
[xx]ـ سوره حديد، آيه 12.
[xxi]ـ الخصال، ج۱،ص ۲۷۷.
[xxii]ـ سوره حديد، آيه 13.
[xxiii]ـ در روايات در ذيل آيه «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» (آيه 20، سوره لقمان)، فرمودهاند که نعمت باطنی، ولایت است.
[xxiv]ـ سوره ص، آيه 39.
[xxv]ـ سوره حشر، آيه 7.
[xxvi]ـ «عَنْ مُوسَی بْنِ أَشْیَمَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آیَۀٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَۀِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ فَدَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّی کَأَنَّ قَلْبِی یُشْرَحُ بِالسَّکَاکِینِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی تَرَکْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَی هَذَا یُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ کُلَّهُ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَۀِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِی وَ أَخْبَرَ صَاحِبَیَّ فَسَ کَنَتْ نَفْسِی فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ تَقِیَّۀٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ أَشْیَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَی نَبِیِّهِ ص فَقَالَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا»؛ کافي، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَی الْأَئِمَّۀِ ع فِی أَمْرِ الدِّینِ.
[xxvii]ـ سوره بقره، آيه 57.
[xxviii]ـ کافي، بَابُ النَّوَادِرِ.
[xxix]ـ بحارالانوار، جلد 26، ص 7.
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.