تقدم مشروعیت طبیعی حدود و مرزها
دولت موجودی است که شئون خاص خود را دارد که از هویت صرفاً اجتماعی، و پیش از آن، از هویت فردی متعالی است؛ در نتیجه میتوان در مجادلهی اشمیت و کلزن در بحث دولت، به ورای ضمیر اول شخص مفرد یا جمع هویت سیاسی دست یافت. آنچه که بهراستی خود را اداره میکند دولت است و متضمن موضوع و مورد، هم هویت فردی و هم هویت اجتماعی است، و ماهیت این هویت نه ماهیت مای جمعی نه ماهیت من فردی است بلکه همان روح عظیم خودی است که به مرز، سرحد و سرزمین بهمعنی کلی و متافیزیکی تمام میشود.
«سرعت ذات جنگ است»[i]
تقلیل دادن فواصل بدل شده است به واقعیتی استراتژیک با پیامدهای اقتصادی و سیاسیِ محاسبهناپذیر، چراکه متناظر است با نفی مکان.
پیامدهای تغییر در مناسبت بینالمللی امری را ایجاد کرد که به آن جهانی شدن میگویند. جهانی شدن در واقع امری بود که در آغاز روشنگری رقم خورده بود، چراکه تمدن مسیحی، ظرفیتهای خود را فعال کرد تا توانست تمدنی را تأسیس کند که سایر تمدنها را بهچالش کشد. این ظرفیتها که با شکلگیری سوژه و سپس فلسفهی روح هگل صورتی مفهومی به خود گرفت، در تمامی عرصههای زندگی رخ نمود و کوشید تمامی حیات بشر را در خود هضم کند.
مقدمه
اصطلاح «سیاست خارجی ایران» اصطلاحی قابل درک نیست مگرآنکه مفهوم «ایران» در آن بهدرستی تصور یا استعمال شود. تقریباً همهی تحلیلگران داخلی سیاست خارجی در ایران، در نگاه خود به سیاست جهانی و تحولات بینالمللی و حتی در نگاه به سیاست خارجی کشور خود، ماهیتاً فاقد یک دیدگاه ایرانی هستند و رسیدن به دیدگاه ایرانی فقط با اولویت دادن به مصالح دولت ایرانی یا نهاد تاریخی دولت در ایران، در وضعیت ایدهآلتایپ یا مثالی آن، ممکن میشود.[i] هدف آن است که بیان شود چگونه با تعهد بهچیزی غیر از دولت (مثل سرزمین و کشور از یک سو یا بشریت و جهان از سوی دیگر)، او به ورطهی گرایشهای ذهنیتگرایانه و غیرواقعیتمندانه درمیغلتد. مدعای دیگر ما این است که کاملترین تبلور برای نهاد (یا ایدهی) کهنِ دولت ایرانی نیز، دولت برآمده از انقلاب 1357 است.
آدمی را از وسوسه و فریب دو افسون، گریز نیست: افسون خبرگی، که زاییدهی ریاضیات و امور وابسته به آن است؛ و افسون بهت فروتنیآور، که زاییدهی ژرفاندیشی در روح انسانی و تجربههایش میباشد. ویژگی اساسی فلسفه آن است که با امتناعی باوقار اما استوار به هیچیک از این دو افسون تن در نمیدهد؛ و این والاترین نوع آمیزش میان دلیری و خویشتنداری است. آنگاه که به تفاوت میان دستاورد فلسفه ازیک سو، و هدفش از سوی دیگر، چشم میدوزیم، ناگزیریم بگوییم فلسفه با همهی نژادگی و شرافتش، سیسوفوسی (=بیهوده، عبث) و زشت به چشم میآید. باری، آنچه فلسفه را همراهی میکند، تدوام میبخشد و بَر میکشد، بیتردید، اروس(=عشق) است. فلسفه، مشمول لطف طبیعت است.
لئو اشتراوس، فلسفهی سیاسی چیست؟ (1959)، ص 40
مقدمه: آیا مقاومت و مبارزه ممکن است؟
فوکو بر این اعتقاد است که که هیچ رابطهای بیرون از روابط قدرت وجود ندارد. اما اگر «قدرت همهجا هست»، آنگاه مقاومت و مبارزه ممکن است؟ در پاسخ به این پرسش است که برخی فوکو را به انفعال و تسلیم و وادادگی متهم میکنند. از دید نگارنده، چنین نگرشی برخاسته از فهم نادرست از مفهوم «قدرت» نزد فوکو است. برای فوکو «هرجا قدرت هست، مقاومت هم هست». قدرت نزد فوکو، «مناسبات میان نیروها» است؛ هرجا روابط میان نیروها بهشکل دوسویه و برگشتپذیر وجود دارد، قدرت هم وجود دارد. همین دوسویگی سبب میشود که در روابط قدرت همواره امکان باژگونی نیروها وجود داشته باشد. مبارزه و مقاومت در همین باژگونی نیروها اتفاق میافتد
دو معنای ترس از دشمن
آن انسانی که سلاحی مرگبار در دست گرفته و در میدان نبرد چشم در چشم شما دوخته است، یا آن کسی که «از پشت خنجر میزند»، و یا آن انسانی که بیرون از مرزها در جایی امن نشسته است و برای نابودیِ سعادت شما «توطئه» میکند؛ اینها همان دشمن هستند و این دشمن، یعنی دشمن در معنای واقعی و جزئیاش، همواره هراسانگیز است. اینجاست که قدیمیترین دوگانهی اخلاقیـسیاسی پا به عرصهی وجود گذاشته است: شجاعت و ترس.
آیا اساس سیاست، سیاست خارجی است؟ آیا سیاست با طرد بیگانه و خارجی و دشمنی با او آغاز میشود؟ آیا داخلی بودنِ داخلی قرارداری است؟ آیا میان حاکم و داخلی پیوند طبیعی یا ذاتی وجود دارد؟ آیا داخلی همان «شهروند» است؟ آیا ممکن است داخلی خارجی شود؟ آیا ممکن است پیوند طبیعی یا ذاتی میان حاکم و داخلی منقضی شود؟
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.