رقاص و کسی که در حال راه رفتن است، هردو حرکت میکنند؛ شعر و گفتوگوی روزمره هردو از کلمات تشکیل شدهاند، اما حرکت در رقص و کلمه در شعر با کلمات و حرکات زندگی روزمره تفاوت دارد و همین ویژگی «جادو»یی است که هنر را از زندگی تعالی میبخشد.
اما تفاوت زیارت و سیاحت از جنس تفاوت هنر و زندگی نیست؛ زیرا اولا عبادت غیر از هنر است و ثانیا سیاحت از جنس زندگی روزمره نیست. عبادت در ذات خود نمیتواند با «امر قدسی» بینسبت باشد، و اساسا عبادتِ غیرِقدسی نهتنها از هنر بلکه از سطح زندگی روزمره نیز نازلتر میرود؛ از همینروست که مثلا نماز غیرِمقدس در کلمات معصوم،نه با حرکات انسان، بلکه با دانه برچیدن پرندگان تصویر میشود. اما هنر میتواند قدسی یا غیرِقدسی باشد....
از سوی دیگر سفر و سیاحت از جنس اعمال روزمرهی زندگی نیست. کسی که با تاکسی به سرِکارش میرود، اگرچه نام «مسافر درونشهری» را دارد، اما مسافر نیست؛ زیرا از یک وضع هرروزی به وضع هرروزی دیگری «منتقل» شده است؛ اما مسافر اولا قصد رهایی از وضع هرروزیاش رادارد و ثانیا وضع «دیگر»ی را طلب میکند.این وجه اشتراک زیارت و سیاحت نیز هست. همین ویژگی، سیاح را به هنرمند/مخاطبِ هنر شبیه میکند. اما همچنان وجه افتراق اصلی باقی مانده است، و آن انتساب به امر قدسی است؛ پس زیارت یک «سیاحت قدسی» است، همان چیزی که در افواه عمومی «سفر معنوی» نامیده میشود.
اما «جدایی از وضع هرروزی» برای زائر و مسافر تفاوتهای اساسی دارد. برای مسافر وضع هرروزی یک معنای «جزئی» دارد و برای زائر یک معنای «کلی». زائر اگرچه مانند مسافر از خانه و شهر و «زیست ـ جهان»ش جدا میشود، اما این جدا شدن برای او بهمعنای پشتکردن به «ماسویالله» و انقطاع از غیرِخدا است،که این شرط اول تمام عبادات است. تا «تخلیه» صورت نگیرد «تحلیه»ای در کار نیست و تا «بُعد»ی نباشد، «قرب»ی حاصل نمیشود.
مسافر نیز از خلق بعد پیدا میکند، اما چون بعدش مطلق نیست، مجددا به خلقی دیگر قرب پیدا میکند. اما تفاوت خلق دوم با اول آن است که هنوز به حجاب «آشنایی» در نیامده است، لذا «هاله»ای از غربت پیرامونش را فرا گرفته است که سبب میشود در برخورد اول «حیرتزا» باشد (و مسافر شبیه مخاطبِ هنر شود). اما زائر از خلق به حق میرود، هرچند که میتواند به دوگونه از خلق مبعد و به حق مقرب شود: قرب نوافل و قرب فرائض....
پدیدارشناسان دین، همچون رودلفاتو و میرچا الیاده، در باب تفاوت امر قدسی و غیرِقدسی به نکات گوناگونی اشاره کردهاند.اماشایدبارزترین تفاوتی که میان سفر قدسی و غیرِقدسی و زیارت و سیاحت وجود دارد، فقدان امر «جلال»ی در سیاحت باشد. زائر و مسافر هردو به «دیدار» میروند، اما مسافر به دیدار امری میرود که وجه غالبش «جمال» و زیبایی است؛ جاذبه است و نه دافعه؛ اما زائر بهسوی چیزی میرود که همانقدر که میخواند، میراند؛ و از آنروست که «حریم» دارد و موکل و کسی را بیاذن راه نمیدهد: «چوپردهداربهشمشیرمیزندهمهرا/ کسیمقیمحریمحرمنخواهدماند». همین آمیختگی خوف و رجاست که سبب میشود زائر به طلب چیزی برود که برخلاف مسافر نمیداند چیست؛ لذا خاضع است. زائر گداوار میرود و مسافر طلبکار. پس، از مسافر میتوان پرسید که آیا مسافرتش خوب بوده است یا نه؛ ولی برای زائر خوب همان بوده است که بوده است. او چیزی را با چیزی مقایسه نمیکند که هرچه به او رسیده است «انعام» است.
نکتهی دیگر آنکه اگرچه مسافر و زائر هردو به دیدار میروند اما زائر علاوه بر اینکه میبیند، دیده میشود. مسافر فقط «تماشاچی» است ولی زائر میبیند و دیده میشود و مهمتر از آن، میگوید و میشنود.
مسافرت با هنر قرابت داشت تا وقتی که «صنعت»ی نشده بود. صنعتیشدن سفر، آن را قالبی میکند، برایش روند میسازد و در نظامات اجتماعی اسیرش میکند: نظام اقتصادی، مسافر را به مشتری تقلیل میدهد و «کالا» و خدمات گوناگون (مخصوصا کالا و خدمات «فرهنگی») را در مقابلش میچیند؛نظام سیاسی بینالمللی با تعیین نظام صدور جواز سفر برای مسافران، آنها را طبقهبندی کرده و به مرزها و خطکشیهای جهانی معنا میبخشد؛ نظام اجتماعی و فرهنگی نیز به سفر معنایی نمادین داده و به مسافر، بسته به نوع و محل مسافرتش، درجهای از تشخص اجتماعی میبخشد. اگر سیاحت صنعتی شده است، زیارت نیز با روندی پیچیدهتر میتواند چنین شود؛ و مگر نشده است؟!
اگر سفر از معنای هنریاش تهی گردد، به امری روزمره بدل میشود، اما خالیشدن زیارت از امر قدسی آن را به مرتبهای پائینتر از اعمال انسانی میکشاند. اگر نمازگزاری که نمازش روح ندارد چون پرندهای است که به زمین نوک میکوبد، شاید زائر غیرِمقدس چون پرندهای است که از لانهاش برای جمعآوری غذا بیرون میرود ولی فراموش میکند که برای چهکاری از لانه خارج شده بود!
ارتباط با ما:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مطالب مرتبط:
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.