زیبایی چگونه پدیدهای است و نسبت آن با «امر مقدس» چیست؟ چگونه میتوان از زیبایی بهعنوان نیرویی مقدس سخن گفت و آیا اساسا پیوند زیبایی و تقدس، میباید چنین نیرویی را بیافریند؟ آیا «زیباییِ مقدس» یک ترکیب وصفی (از برای زیبایی) است و همواره باید در پیوند تقدس و زیبایی، از چیزی که در عین تقدس یا بهواسطهی تقدس (به تفاوت میان اینهمانی و وساطت توجه کنید) زیبا میشود سخن گفت؟ اساسا آیا در ارزیابی پیرامون زیبایی امر مقدس، باید بهدنبال یک «چیز»، وقتی که زیبا میشود بود؟ یا اینکه میتوان از «امر زیبا»، هنگامی که «مقدس» میشود و وقتی که قداست دارد سخن گفت؟ آیا اساسا میتوان از چیزی مقدس، پیش از زیبایی و پس از زیبایی سخن گفت؟ سر آخر آنکه، چرا باید در مواجهه با یک پدیدهی مقدس، از «زیبایی» آن پیجویی کرد؟ زیبایی، بناست چه ملکهای را از برای امر مقدس، به ارمغان آورد که «امر مقدس»، تا پیش از زیبا شدن، فاقد آن است؟ آیا «امر مقدس»، همواره زیباست و باید باشد؟ زیبای نامقدس و مقدسِ نازیبا چگونه پدیدههایی هستند.
زلیخا مرد از این غصه که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
برخی ادعا میکنند که منشأ شکلگیری انقلاب اسلامی، فلسفهی صدرا است؛ به اینصورت که اگر فلسفهی صدرایی و امکانهای فکری که مهیا کرده است نمیبود، حضرت امامرضواناللهتعالیعلیهو انقلاب اسلامی به صورت فعلی تحقق پیدا نمیکردند. سؤال ما این است که آیا انقلابها و بهخصوص انقلاب اسلامی با توجه به ماهیت باطنی و عظیم آن، برای تحققشان نیازمند وجود فلسفه هستند؟
مفروض این سؤال این است که لزوماً یک فلسفه مبنای انقلاب قرار میگیرد. گویا عرفانی که در کلمات نورانی قرآن کریم وجود دارد و نیز واقعهی عاشورا، مبدأ اصلی انقلاب نبوده است و تنها با وجود ملاصدرا و تبیین آن چهار سفر عارف، انقلاب به وقوع پیوسته است. در حالیکه بحث از آن چهار سفر نیز با استفاده از ابداعات عرفای پیش از ملاصدرا صورت گرفته است. البته نمیتوان گفت که فلسفهی اسلامی هیچگونه تأثیری نداشته است.
ما امروز چگونه امام را میفهمیم و چه آسیبهایی متوجه فهم امروز ما از امام خمینی (ره) میشود؟ چه ملاک یا معیاری برای سنجش فهمهای ما از امام وجود دارد؟
از چند جهت در خصوص امام خمینی (ره) گفتگو میشود. در وهلهی اول، ایشان بیشتر به عنوان یکی از رهبران انقلابی بزرگ دوران معاصر مطرح شدهاند. اما در دیدگاهی عمیقتر، امام بهعنوان طراح انقلابی که به لحاظ مبانی و غایات و صورت، در تاریخ معاصر بیسابقه بوده مدّ نظر قرار میگیرند.
سخن امام نهتنها کار انقلاب و جنگ را پیش میبرد، بلکه در زمینههای جزئی ادارهی امور راهگشا بود. نقل است که در روزهای اول پا گرفتن حکومت از ایشان پرسیدند با سینما که از مظاهر زندگی جدید است چه کنیم. گفتند: ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم. سال گذشته میرشکاک در تبیین همین جمله سخنرانی کرد. عجیب است بحث وی که میتوانست روشنیبخش باشد به مجادلات بیهوده کشیده شد. میرشکاک گفته منظور امام در سخن یاد شده اشاره به ماهیت سینماست. وجه سخن وی در اینجاست که امام (رحمهاللهعلیه) به رغم عادت به سادهگویی، گفتاری دارد که صورت حمکی دارد. صورت حکمی کلام نیز اشعار به کلیات دارد و حتی زمانی که بر امری جزئی جاری شود با نظر به کلیات ادا میشود. یعنی در اشاره به موضوعی روزمره، ماهیت موضوعات را در نظر میگیرد.
مقدمه:
ولایتفقیه امامخمینیرحمهالله علیه را چگونه باید درک کرد و بههماناندازه مهم، چگونه نباید درک کرد؟ آیا این ولایتفقیه مقدم بر همه چیز در سیاست ایران است یا خود مولود امر مقدمتری است؟ در این صورت آن امر مقدمتر، آن بنیادِ بنیادها، آن ناشناختهی مشهور چیست؟ به یک عبارت دیگر، مهمترین اقتضاء یا مناسبت برای ولایتفقیه که تاکنون بدان توجه نشده، چیست؟
***
سخن گفتن در باب امام خمینیرحمهالله علیه و اندیشهها و آرمانهای وی راه به جایی نمیبرد، نه از آنرو که دشوار و دیریاب است، از آنرو که اهل سیاست او را به «اسطورهای ایدئولوژیک» تبدیل کردهاند و به جای اقتدا به وی، مخالفان خود را متهم به دشمنی با وی میکنند. پس آن به که ما هم در این باب خاموش بمانیم؛ زیرا کشاکش با ایدئولوژیستها، به اندازهی موافقت و مخالفت با آنها بیهوده است. زیرا سرنوشت جوامع عقبمانده را نه موافقت و مخالفت ایدئولوژیک، بلکه مناسبات تکنیکی و اقتصاد تکنولوژیک رقم میزند و این جوامع در نسبت با تکنیک و اقتصاد تکنیکی، شأنی جز مصرف ندارند.
***
زمان زیادی از رحلت امام نمیگذرد، اما امروز شاهد طرح قرائتها و تفسیرهای متعارض و متضادی از نظر امام در مسائل مختلف هستیم. این در حالی است که امام در سخن گفتن با مردم زبان پیچیدهای نداشت و ساده و روشن سخن میگفت. پس به چه دلیل فهم نظر امام در بسیاری از مسائل همچون رابطه با آمریکا، مردمسالاری، ولایت فقیه و... مسئلهبرانگیز شده است؟ آیا تغییری در ما رخ داده است که امام را در شرایط امروز بهگونهای دیگر تفسیر میکنیم؟
حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:
مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
شماره 87-86 مجله فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه منتشر شد
شماره جدید مجله سوره اندیشه نیز بهمانند پنجشش شماره اخیرش، موضوعی محوری دارد که کل مطالب مجله حولوحوش آن میچرخد. موضوع بیستویکمین شماره سوره اندیشه، «نقد» است؛ موضوعی که شعار بیستویکمین نمایشگاه مطبوعات نیز قرار گرفته است. نقد، موضوع مناقشهبرانگیزی است که بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی ما، از روشن نبودن مفهوم آن ناشی میشود؛ تا جایی که منتقد را به جرم مفسدهانگیزیاش خاموش میکنند. کار منتقد، حرف زدن است ولی نقد، منتظر شنیده شدن نیست. اینجا است که تفاوت منتقد با معترض و مخالف و مصلح و مفسد روشن میشود.